نامه به قيصر روم - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه به قيصر روم

بسم الله الرحمن الرحيم من محمدرسول الله هر قل عظيم االروم، سلام على بن اتبع الهدى اما بعد فانى ادعونك بدعاية الاسلام اسلم تسلم يؤتك الله اجرك مرتين فان توليت فانما عليك اثم الاريسيين و يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بنكم الا نعبد الاالله ولا نشرك به شيئا و لايتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون (574)

اين نامه نظير نامه اى است كه به مقوقس مصر فرستاده شد اريسيين به معنى فلاحين و كشاورزان است منظور از آن رعاياى قيصر است، در نقل صحيح مسلم، ج 2، ص 91، كتاب جهاد لفظ من محمد رسول الله است گرچه در نقلهاى ديگر محمدبن عبدالله نقل شده، دعاية به معنى دعوت و دعاية الاسلام همان دعوت به توحيد مىباشد.

برنده نامه به دربار قيصر، دحيه كلبى صحابى مشهور بود، چون به دربار هرقل رسيد، درباريان به او گفتند: وقتى كه پادشاه را ديدى سجده كن تا به تو اجازه برخاستن دهد دحيه گفت: نه اين كار را نمى كنم، من فقط به خدا سجده مىكنم نه به كس ديگر، يك نفر گفت: پس قيصر در هر آستانه اى تختى دارد كه در روى آن مىنشيند، تو نامه را در مقابل تخت بگذار چون آن را ديد نامه رسان را به حضور خواهد پذيرفت.

قيصر چون نامه برداشت دانست كه به عربى نوشته شده است ؛ پس مترجم خواست، نامه حضرت را بر او خواندند، مترجم چون خواند: من محمد رسول الله صلّى الله عليه وآله الى قيصر صاحب الروم برادر قيصر بر سينه مترجم زد و نامه را گرفت، و خواست پاره كند. قيصر گفت چرا چنين مىكنى! گفت: مىخواهى به نامه كسى نگاه كنى نام خود را پيش از نام تو نوشته و تو را صاحب روم خوانده نه شهريار آن!

قيصر گفت: تو يك احمق كوچك و يا يك ديوانه بزرگ هستى، مىخواهى نامه مردى را پاره كنى پيش از آنكه بدانم چه نوشته است، اگر او پيامبر باشد حق دارد كه نام خويش را پيش از نام من بنويسد وانگهى راست مىگويد، من صاحب روم هستم نه مالك آنها، خدا مرا بر آنها مسلط كرده و اگر مىخواست آنها را بر من مسلط مىكرد، چنان كه ايرانيان را بر كسرى (خسرو) مسلط كرد و او را كشتند(575) هرقل پس از دانستن مضمون نامه، به دحيه كلبى گفت: به خدا قسم من مىدانم كه او پيامبر مرسل است همان پيامبرى كه انتظارش را مىكشيديم و در كتاب خود وعده آمدن او را مىيابيم، ليكن من از مردم روم بر نفس خويش بيمناكم، اگر چنين نبود از او پيروى مىكردم، تو پيش ضغاطر اسقف اعظم برو، جريان صاحب خود را بر او بگو، او در روم از من بزرگتر و حرفش مقبول تر است، ببين او چه مىگويد.

دحيه پيش اسقف اعظم آمد و جريان را باز گفت، ضغاطر گفت: به خدا قسم صاحب تو پيامبر مرسل است ما او را با اوصافش مىشناسيم و نام او را در كتاب خود مىيابيم، آنگاه ضغاطر لباس سياهى را كه پوشيده بود بركند، و لباس سفيد پوشيد، و عصايى به دست گرفت و پيش مردمى كه در كليسا بودند آمد و با صداى بلند گفت: اى مردم نامه احمد صلّى الله عليه وآله به ما آمده در آن ما را به سوى خدا مىخواند و من مىگويم اشهدان لااله الاالله و اشهدان احمد رسول الله ؛ مردم همه يكباره به سوى او هجوم آورده و در دم مقتولش كردند. دحيه پيش قيصر آمد و جريان را بازگفت قيصر گفت: به شما گفتم كه ما از مردم بر جان خود مىترسيم، به خدا سوگند ضغاطر پيش مردم از من محبوبتر بود(576).

ناگفته نماند: نقلها و نوشته ها در رابطه با موضعگيرى هرقل در مقابل نامه رسول الله صلّى الله عليه وآله مختلف است ولى استقبال او از نامه حضرت به جز نجاشى از همه مثبت تر بود، و ظاهر آن است كه اسلام آورده ولى از ترس مردم، اظهار نكرده است.

/ 260