ابن اسحاق در سيره اش گويد: جنگ خندق در ماه شوال سال پنجم هجرت بود، طبرسى در اعلام الورى ماه شوال سال چهارم هجرت فرموده، ولى ظاهرا آن اشتباه است يعقوبى در تاريخ خود فرموده كه در سال ششم هجرت بود آن وقت پنجاه و پنج ماه از هجرت مىگذشت ولى آن با سال پنجم تطبيق مىكند، نه سال ششم. واقدى آن را در سال پنجم درماه ذوالقعده گفته است. ابن اثير نيز در كامل مانند ابن اسحاق در شوال سال پنجم گفته است، ظاهرا سال پنجم بودن يقينى و صحيحتر از همه است.عده اى از يهود بنى نضير كه از مدينه تبعيد شده بودند، بارى تحريك كفار خويش به مكه رفتند، از آن جمله سلام بن ابى الحقيق، حيى بن اخطب، كنانة بن ابى الحقيق بودند، آنها باقريش مخصوصا با ابوسفيان ملاقات كرده و از آنها خواستند كه به جنگ رسول الله صلّى الله عليه وآله برخيزند و گفتند: ما تا استيصال محمد در كنار شما خواهيم بود، كفار قريش به آن ها قول حتمى داده و آماده جنگ با مدينه شدند، آنگاه يهود بنى نضير به قبيله غطفان رفته و گفتند: قريش با ما پيمان جنگ با محمد صلّى الله عليه وآله بسته شمانيز آماده باشيد به هر حال احزابى كه به جنگ خندق آمدند عبارتند بودند از:1: قريش چهار هزار نفر با هم پيمانانشان، سيصد اسب، هزار و پانصد شتر، به فرماندهى ابوسفيان، پرچمدارشان عثمان بن طلحه بود كه پدرش در احد به دست على عليه السلام كشته شده بود.2: بنوسليم هفتصد نفر به فرماندهى سفيان بن عبد شمس.3: بنو اسد به فرماندهى طلحة بن خويلد.4: قبيله فزاره هزار نفر به فرماندهى عيينة بن حصن5: قبيله اشجع چهار صد نفر6: بنومره چهار صد نفر.مهاجمين مجموعا به ده هزار نفر بالغ مىشدند، آنها به سه لشكر تقسيم شدند، فرمانده همه ابوسفيان بود، گروهى از قبيله خزاعه در چهار روز خود را به مدينه رسانده و جريان را به رسول خدا صلّى الله عليه وآله خبر دادند، ظاهرا آنها نامه عباس بن عبدالمطلب عموى حضرت را آورده بودند، كه به آن حضرت نوشته بود احزاب به طرف مدينه در حركت هستند، رسول خدا صلّى الله عليه وآله جريان را به ياران خود خبر داد و از آنها خواست آماده دفاع و پيكار شوند.