جهيزيه فاطمه عليهاالسلام - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جهيزيه فاطمه عليهاالسلام

بنابود على بن ابى طالب عليه السلام زره خويش را بفروشد و براى فاطمه عليهاالسلام جهيزيه تهيه نمايد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: يا على زره را بفروش. امام عليه السلام مىفرمايد: زره را فروخته قيمت آن را در محضر رسول خدا به زمين ريختم، حضرت از من نپرسيد اينها چقدر است من نيز مقدار آن را نگفتم.

حضرت مشتى از آن پول را برداشت و به بلال داد، فرمود: براى فاطمه عطر تهيه كن، آنگاه دو دست خويش را از آن پولها پر كرد و به ابى بكر داد و فرمود: براى فاطمه آنچه از لباس و وسائل منزل لازم است بخريد، عمارياسر و چند نفر را نيز همراه و به بازار مدينه آمده وسائلى كه لازم بود با صلاح ديد ابوبكر خريدند، جهيزيه دختر درهم، خمارى (چارقد بزرگ) به چهار درهم يك عدد قطيفه سياه بافت خيبر، يك عدد صندلى كه وسط آن را با ليف خرما بافته بودند، و دو عدد تشك از كتان مصرى، كه يكى را با ليف خرما و ديگرى را با پشم گوسفند پر كرده بودند(308) چهار عدد بالش از پوست طائف كه با علف ادخر پر شده بود، پرده اى از پشم، حصيرى بافت هجر (309).

يك عدد دستاس، يك عدد كاسه مسى براى خضاب، يك عدد ظرف آب از پوست، كاسه اى براى شير، يك عدد مشك آب، آفتابه اى قير اندود، يك عدد سبوى سبز، دو عدد كوزه سفال، مقدارى از وسائل فوق را ابوبكر و مقدارى را اصحاب آن حضرت حمل مىكردند، چون آنها را محضر رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم آوردند، حضرت با دست حركت مىداد و مىگفت: بارك الله لاهل البيت.

امام فرمايد: بعد از مراسم عقد يك ماه گذشت كه پشت سر ان حضرت نماز مىخواندم و از عروسى فاطمه چيزى نمى گفتم، زنان حضرت گفتند: آيا از رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم نمى كه فاطمه را به خانه ات ببرى گفتم: شما ز او بخواهيد، ام ايمن گفت: يارسول الله اگر خديجه كبرى زنده بود با عروسى فاطمه شاد مىشد، على زنش را مىخواهد، چشم فاطمه را با شوهرش روشن فرماييد و جدايى آن دو را از بين ببريد، چشم ما را نيز با اين كار روشن فرماييد.

حضرت فرمود: چه شده كه على زنش را از من نمى خواهد انتظار داشتم كه بخواهد، امام عليه السلام فرمايد: گفتم: يارسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم شرم مانعم مىشود، حضرت فرمود: از زنان كسى اينجا هست، ام سلمه گويد گفتم: من ام سلمه، اين زينب و اين فلان و فلان است، فرمود: براى دختر و پسر عمويم حجره اى از خانه من آماده كنيد، گفتند: كدام حجره را يا رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: حجره خودت را، بعد به زنان امر فرمود: فاطمه را زينت كنند و آنچه لازم است انجام دهند.

ام سلمه گويد: به فاطمه گفتم: عطرى دارى كه براى خودت تهيه كرده باشى فرمود: آرى، شيشه اى آورد، در دست من ريخت من چنان عطرى هرگز نديده بودم گفتم: اين عطر از كجاست فرمود: از دحيه كلبى (310) او محضر رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم مىآمد، پدرم گفت: فاطمه بالش را بياور و براى عمويت پهن كن، من بالش پهن مىكردم، دحيه روى آن مىنشست، و چون برمى خاست از لباسش مىريخت پدرم امر مىكرد، آنها را جمع كنم، على عليه السلام در آن باره از حضرت سؤال كرد فرمود: يا على آن عنبرى داست كه از بالهاى جبرئيل مىريخت.

على عليه السلام فرمايد: آنگاه رسول خدا صلّى الله عليه وآله به من فرمود: طعام خوبى براى خانواده ات مهيا كن، گوشت و نان را ما تهيه مىكنيم، خرما و روغن را تو تهيه نما، من خرما و روغن خريدم، رسول خدا آستين بالا زد، خرما، را در روغن مىانداخت... و گوسفند چاقى را براى ما فرستاد كه ذبح كرديم و نان بسيارى براى ما تهيه فرمود.

بعد فرمود: يا على هر كه را خواستى براى وليمه دعوت كن، من به مسجد آمدم. مسجد پر از مردم بود، حيا مانع شد كه گروهى را بخوانم و گروهى را نخوانم لذا به بلندى رفته و صدا زدم: اجيبوا الى وليمة فاطمة به وليمه فاطمه بياييد، مردم چنان زياد آمدند كه از كثرت آنها و كمى طعام ترسيدم، رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود يا على از خدا مىخواهم كه به طعامت بركت دهد، همه از طعام خوردند و از آشاميدنى آشاميدند و براى من دعاى بركت كردند....

حضرت كاسه هايى از آن طعام به منزل زنانش فرستاد، كاسه ديگرى نيز برداشت و فرمود: اين هم مال فاطمه و شوهرش، و چون وقت عصر شد رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: ام سلمه فاطمه را پيش من بياور، من رفتم فاطمه را آوردم صديقه طاهره از كثرت حياء عرق مىريخت به طورى كه پايش لغزيد و افتاد، حضرت فرمود: خدا در دنيا و آخرت لغزش تو را ببخشايد اقالك العثرة فى الدنيا و الاخرة.

فاطمه زهرا محضر رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ايستاد، حضرت صورت او را باز كرد تا على عليه السلام او را ديد، آن وقت دست فاطمه را در دست على گذاشت و فرمود: يا على دختر رسول خدا صلّى الله عليه وآله بر تو مبارك باد، فاطه براى تو بهتر زنى است و اى فاطمه على براى تو بهتر شوهرى است برويد به منزل خويش....(311)

بدين طريق صديقه طاهره به دودمان حضرت ولى الله قدم گذاشت تا از آن وصلت سيد جوانان اهل بهشت و از آنها حجج طاهره و راهنمايان توحيد صلوات الله عليهم قدم به دنيا گذاشته و ظلمت سراى جهان را منور فرمايند.

/ 260