عزوة طائف - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عزوة طائف

كفار كه در حنين شكست خوردند، به دو گروه تقسيم گرديدند. گروهى به اوطاس گريختند، و قبيله ثقيف و پيروانش به طائف رفتند. رسول اكرم صلّى الله عليه وآله ابوعامراشعرى را به جنگ اوطاس فرستاد، او در آن جنگ شهيد گرديد. بعد فرماندهى را ابوموسى اشعرى به عهده گرفت و كفار را به طور كامل متلاشى كرد؛ ولى رسول خدا صلّى الله عليه وآله در تعقيب دشمن به طائف رفت، حدود هفده روز آنجا را محاصره كرد وچون حصار طائف غير قابل نفوذ و كفار سخت مقاومت مىكردند كارى از پيش نبرد و از محاصره دست برداشت و به جعرانه براى تقسيم غنائم برگشت. واقدى از شيوخ خود نقل كرده: رسول خدا صلّى الله عليه وآله در رابطه با شكستن حصار طائف با اصحاب مشورت فرمود، گفت: يا رسول الله، صلاح آن است كه منجنيق نصب كرده و از آن استفاده نماييد.

آن حضرت منجنيق و دو تا دبابه (660) در اختيار داشتند، اهل طائف تكه هاى آتش انداخته و دبابه ها را سوزاندند. حضرت دستور داد باغات انگور را قطع كرده و بسوزانند. سفيان بن عبدالله ثقفى از بالاى حصار فرياد كشيد: چرا درختان ما را قطع مىكنيد، اگر غالب شديد مال شما خواهد بود وگرنه به خدا و به رحم قسم مىدهيم بگذاريد بماند. حضرت فرمود براى خدا و براى قرابت دست برداشتيم.

در وقت محاصره طائف رسول خدا صلّى الله عليه وآله به على بن ابيطالب عليه السلام ماءموريت داد كه در اين حوالى هر بتى را كه پيدا كرديد منهدم نماييد. حضرت با افراد خود با جمع كثيرى از قبيله خثعم مواجه شد، مردى از آنان به ميدان آمد و مبارز خواست، كسى به جنگ نرفت، على عليه السلام خودش به پا خواست ؛ ابوالعاص داماد رسول خدا صلّى الله عليه وآله برخاست و گفت: يا امير مابه جنگ او مىرويم، حضرت فرمود: نه، ولى اگر من كشته شدم فرماندهى را تو عهده دار باش. آنگاه به ميدان قدم نهاد وحريف را به خاك انداخت، بعد هر بتى كه يافتند منهدم كرده و به محضر رسول خدا صلّى الله عليه وآله كه همچنان طائف را در حصار داشت آمدند.

حضرت چون على بن ابيطالب عليه السلام را سالم ديد الله اكبر گفت و با او خلوت كرد جابر بن عبدالله گويد: چون حضرت با على خلوت كرد، عمربن الخطاب (كه از برترى على عليه السلام پيوسته رنج مىبرد) آمد وگفت: آيا با او خلوت مىكنى ولى با ما نه فرمود: من با او نجوى نكردم بلكه خدا با او نجوى كرد (يعنى اين كار دستور خداست)... به هر حال حضرت ديد فايده اى در ادامه محاصره نيست ؛ لذا از محاصره دست برداشت و در رمضان آينده نمايندگان طائف به مدينه آمده و به اختيار خود اسلام آوردند(661)

/ 260