حضرت چون به كنار كعبه رسيد، اطراف آن پر از اصنام (بتها) بود گويند: سيصد و شصت بت در اطراف كعبه چيده بودند، در ارشاد، فرموده: بتها با سرب به هم وصل شده بودند. حضرت فرمود: يا على مشتى سنگ ريزه براى من بياور، بعد سنگ ريزه ها را بر آنها انداخت و مىفرمود: جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا بعد فرمود: تا آن ها را از مسجد بيرون ريخته، شكسته و به دور انداختند.امام صادق عليه السلام مىفرمايد: آنگاه حضرت فرمود: كليد كعبه پيش كيست گفتند: نزد مادر شيبه است حضرت به شيبه فرمود: برو كليد كعبه را از مادرت بگير و بياور، مادرش گفت: برو به او بگو رزمندگان ما را كشتى، مىخواهى افتخارمان را نيز از ما بستانى حضرت سفارش كرد، بايد كليد را بدهى وگرنه مرگ دركنار توست، زن ترسيد و كليد را توسط پسرش فرستاد. چون كليد، حاضر شد، حضرت به عمربن الخطاب فرمود: اين تعبير خواب گذشته من است: هذا تاءويل رؤياى من قبل (647).و پيش از آنكه داخل كعبه شود فرمود: هر بتى كه در كعبه موجود بود دور ريختند ازجمله ابراهيم و اسماعيل عليه السلام در حالى كه تيرهاى ازلام (قرعه) به دست داشتند، فرمود: خدا بت پرستان را بكشد، به خدا قسم آنها ميدانند كه ابراهيم و اسماعيل هيچ وقت قمار ازلام نكرده اند (648).در آن موقع بزرگان مكه داخل مسجدالحرام شده بودند، واحتمال قوى مىدادند كه حضرت آنها را قتل عام خواهد كرد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله دو دست مبارك خويش را به دو طرف در كعبه گذاشت و روبه جمعيت فرمود: لااله الاالله انجز وعده و نصر عبده و غلب الاحزاب وحده بعد فرمود: درباره من چه فكر مىكنيد و چه مىگوييد؟ سهيل بن عمرو كه چهره آشنا و امضا كننده صلح حديبيه بود گفت: سخن خوب مىگوييم و فكر خوب داريم، تو برادرى بزرگوار و پسر عموى بزرگوارى. يعنى اميد آن است كه گذشته را فراموش كنى و با ما روسياهان با عطوفت رفتار فرمايى.آن بزرگوار كه يك دريا عطوفت و عفو و گذشت بود، فرمود: من به شما آن را مىگويم كه برادرم يوسف بن يعقوب به برادرانش گفت در حالى كه بر ايشان پيروز شده بود:لاتثريب عليكم اليوم يغفرالله لكم و هو ارحم الراحمين ؛امروز سرزنشى بر شما نيست، خدا شما را مىبخشايد، او ارحم الراحمين است.بدانيد: هر خونى كه ريخته شده و هر مال (ربا) و هر افتخار جاهليت، زير پاى من است و از بين مىرود، مگر خدمت و پرده دارى كعبه و آب دان به حاجيان كه در دست صاحبانش خواهد ماند، بدانيد مكه به دستور خدا محترم است به كسى پيش از من هتك احترام آن حلال نبوده و بر من نيز فقط ساعتى از يك روز حلال شد (كه با سلاح و بدون احرام داخل شدم) و آن تا قيام قيامت حرام است و كسى حق هتك حرمت آن را ندارد.علفش چيده نمى شود، درختش را نمى شود قطع كرد، شكارش را نمى شود رم داد، پيدا شده اش حلال نيست مگر به كسى كه گم كرده است.بعد خطاب به مردم فرمود: براى رسول خدا صلّى الله عليه وآله همسايه هاى بدى بوديد، او را تكذيب كرديد و از مكه فرارى داديد و طرد نموديد، به آن هم اكتفا نكرده در ديار من به جنگ من آمديد و با من جنگيديد، با همه اينها از شما گذشتم، برويد آزاد هستيد: فاذهبوا فانتم الطلقاءمردم از شوق به گريه افتادند، عجبا با مدت سيزده سال بلايى نماند كه به سر اين مرد نياورده باشيم ولى باكرامتى كه دارد، همه را ناديده گرفت و تقصير را آمرزيد و عفو كرد. چنان از مسجدالحرام خارج مىشدند كه گويى از فشار قبرها رها شده اند، و اين سبب شد كه داخل اسلام شدند. براى اهميت اين مطلب عين عبارات عربى نقل مىشود: فانى اقول لكم كما قال اخى يوسف: لاتثريب عليكم اليوم يغفر الله و هوارم الراحمين، الا ان كل دم و مال ماءثرة كان فى الجاهلية موضوع تحت قدمى الا سدانة الكعبة و سقاية الحاج فانهما مردودتان الى اهليهما الا ان مكة محرمة بتحريم الله لم تحل لاتحد كان قبلى و لم تحل لى الاساعة من نهار فهى محرمة الى ان تقوم الساعة، لايختلى خلاها، و لايقطع شجرها، ولاينفر صيدها، و لاتحل لقطتها الا لمنشد، ثم قال: الا لبئس جيران النبى كنتم، لقد كذبتم و طردتم و اخرجتم و فللتم، ثم ما رضيتم حتى جئتمونى فى بلادى تقاتلونى، فاذهبوا فانتم الطلقاء، فخرج القوم كانى انشروا من القبور ودخلوا فى الاسلام (649).رسول خدا صلّى الله عليه وآله چنان كه گفته شد: بدون احرام و با سلاح به مكه وارد شد كه آن تا روز قيامت حرام است و فقط چند ساعت جايز شد و نيز داخل كعبه شد كه در هيچ حج و عمره اى داخل نشده بود، ظهر كه رسيد فرمود: بلال بالاى كعبه اذان گويد، صداى دلنواز توحيد براى مشركان بس گران آمد ولى چاره اى نداشتند عكرمة بن ابى جهل گفت: به خدا بر من ناگوار است كه بشنوم پسر رياح (بلال) بالاى كعبه عرعر مىكند(نعوذبالله) خالدبن اسيد گفت: حمد خدا را كه پدرم مرد و بلال را بالاى كعبه نديد، سهيل بن عمرو گفت: كعبه مال خداست، خدا اين را مىبيند اگر بخواهد تغيير مىدهد (درمناقب آمده: حارث بن هشام گفت: محمد جز اين كلاغ سياه كسى را پيدا نكرد كه اذان گو كند؟!).ابوسفيان گفت: من والله چيزى نمى گويم زيرا به خدا مىترسم اين ديوارها به محمد خبر دهند رسول خدا صلّى الله عليه وآله كسى را پيش آنها فرستاد و از گفته شان خبر داد عتاب بن اسيد به محضر حضرت آمد و به گفته اش اقرار كرد و استغفار نمود، و اسلام آورد و اسلامش خوب شد؛ و به طورى كه حضرت او را فرماندار مكه كرد (و تازمان ابوبكر در مقام خود بود و او در روز وفات ابوبكر در سال سيزده هجرى از دنيا رفت)فتح مكه در روز سيزده ماه رمضان بود، از مسلمانان فقط سه نفر شهيد شدند كه از پايين مكه داخل شده و راه را گم كرده بودند(650).