در اين بين عبدالله پسر عبدالله ابن ابى كه از مسلمانان بود، به محضر رسول خدا صلّى الله عليه وآله آمد و گفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله شنيده ام مىخواهى پدرم عبدالله را اعدام كنيد، اگر چنين قصدى داريد اجازه بدهيد من سر او را پيش شما آورم، به خدا قسم قبيله خزرج مىدانند كه در آن كسى نيكوكارتر از من به پدرش نيست، من بيم آن دارم كه بفرمايى ديگرى پدر مرا بكشد و نفس من اجازه ندهد كه قاتل پدرم رازنده ببينم و در آن صورت او را بكشم و نتيجه اش آن باشد مؤمنى را به انتقام كافرى بكشم و دخل آتش شوم حضرت فرمود: چنين نظرى ندارم بلكه تو با او مدارا و نيكويى كن مادام كه با ماست، نگارنده گويد: ايمان از اين گونه تجليات فراوان دارد.