شهادت رقيه به دست عثمان - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهادت رقيه به دست عثمان

مرحوم كلينى از يزيد بن خليفه حارثى نقل مىكند كه عيسى بن عبدالله از امام صادق عليه السلام پرسيد و من حاضر بودم آيا جايز است زنان در تشييع جنازه حاضر شوند؟امام عليه السلام كه تكيه كرده بود، نشست و فرمود: آن مرد فاسق به عمويش مغيرة بن ابى العاص پناه داد، و او كسى بود كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله خونش را هدر كرده بود.

او (عثمان) به دختر رسول الله صلّى الله عليه وآله (زنش رقيه) گفت: پدرت را از مكان عموى من مطلع نكن، گويا يقين نداشت كه به آن حضرت وحى نازل مىشود، رقيه، گفت: من دشمن پدرم را از وى پنهان نخواهم نمود، عثمان عمويش را در مشحب (312) گذاشت و قطيفه اى بر او كشيد، جبرئيل آن حضرت را از مكان مغيره اطلاع داد.

حضرت فرمود: يا على شمشيرت را بردار و به خانه دختر عموزاده ات برو. اگر مغيره را پيدا كردى او را بكش، حضرت به آنجا رفت و هر چه گشت وى را پيدا نكرد، پيش رسول الله صلّى الله عليه وآله برگشت و گفت: كسى را نديدم، فرود: جبرئيل آمد و گفت: در مشحب است، بعد از رفتن آن حضرت عثمان وارد منزل شد، دست عمويش را گرفت، پيش رسول الله صلّى الله عليه وآله آورد، حضرت چون او را ديد سرش را پايين انداخت و التفاتى نكرد.

و اين بدان جهت بود كه آن حضرت بسيار با حيا و بزگوار بود، عثمان گفت: يا رسول الله اين عموى من است، اين مغيرة بن ابى العاص است به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرده من او را امان داده ام، فرمود: به خدا قسم دروغ مىگفت به او امان نداده بود، سه دفعه اين گفته را تكرار كرد... گاه از راست آن حضرت و گاه از چپش مىآمد، در دفعه چهارم حضرت سرش را بلند كرد و فرمود: سه روز به او مهلت دادم، اگر بعد از سه روز پيدا كردم خواهم كشت، چون عثمان برگشت حضرت گفت: خدايا به مغيرة بن ابى العاص لعنت كن، ولعنت كن به كسى كه او را پناه دهد، يا بر مركبى سوار كند، يا به او طعام بدهد، يا به او آب دهد، يا آماده رفتن نمايد، يا به او ظرف آبى بدهد، يا نعلى يا ريسمانى، يا ظرفى در اختيارش بگذارد، آن حضرت اينها را با انگشت مىشمرد.

عثمان به عمويش مغيره همه اينها را داد، و در روز چهارم او را از مدينه خارج نمود، او هنوز از شهر خارج نشده بود كه مركبش از رفتن باز ماند، نعلش شكافته شد، پاهايش ورم كرد، با دو دست و زانوهايش راه مىرفت وسائلش بر او سنگينى كرد، زير درختى آمد و در سايه آن نشست اگر يكى از شما آن مقدار راه مىرفت مشكلى براى او نبود.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را وحى آمد كه مغيره در فلان مكان است، حضرت على عليه السلام را خواست و فرمود: شمشيرت را بردار تو و عمار و فلانى برويد و مغيره را كه زير فلان درخت است بكشيد، على عليه السلام آمد و او را كشت.

عثمان رقيه دختر رسول خدا صلّى الله عليه وآله را زد و گفت: تو به پدرت جاى عموى مرا نشان داده اى، او به پدرش جريان را خبر داد و از عثمان شكايت كرد، حضرت سفارش فرمود: حياى خويش را حفظ كن چه بد است بر زن نجيب و دين دار كه هر روز از شوهرش شكايت بكند، رقيه دفعاتبه حضرت پيغام داد و هر بار حضرت همان جواب را مىداد، در رفعه چهارم على عليه السلام را خواست و فرمود: شمشيرت را بردار و به خانه رقيه برو و او را بياور و اگر كسى مانع شود با شمشير بينى اش را بشكن.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله نيز مانند آدم واله به طرف خانه عثمان رفت رقيه چون از خانه بيرون آمد و پدرش را ديد، شروع به گريه كرد، رسول خدا نيز گريست، سپس او را به خانه خويش، آورد، رقيه پشت خود را به حضرت نشان داد، حضرت چون اثر ضربات را در پشت رقيه ديد سه دفعه فرمود: ماله قتلك قتله الله چه شده بر او، تو را كشته است خدا او را بكشد، و آن روز يكشنبه بود، عثمان شب رابا كنيزى كه داشت به روز آورد، رقيه روز دوشنبه و سه شنبه را زنده ماند و در روز چهارم از دنيا رفت.

چون وقت تشييع جنازه شد، حضرت فرمود: فاطمه عليهاالسلام با زنان مؤمنين براى تشييع جنازه آمدند، عثمان نيز براى تشييع جنازه آمد حضرت چون او را ديد فرمود: هر كه در شب گذشته با زن يا كنيزش نزديكى كرده رقيه را تشييع نكند، اين را سه دفعه فرمود، عثمان برنگشت، بار چهارم فرمود: آن كس كه گفتم برود وگرنه با اسمش خواهم گفت ؛ در اين بين عثمان درحالى كه دست بر شكم خود گذاشته و بر غلامش تكيه كرده بود آمد وگفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله شكم من ناراحت اس اگر اجازه فرماييد برگردم فرمود: برگرد. آن وقت فاطمه و زنان آمده و بر جنازه نماز خواندند(313).

نگارنده گويد: از روايت معلوم مىشود كه عثمان در شب وفات رقيه با بعضى از محارم خود نزديكى كرده وقطع دامادى رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم و فوت زنش را اثرى در وى نگذاشت. چنان كه در الغدير آمده است.

مرحوم كلينى در كافى (314) كرده ابوبصير از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا كسى از فشار قبر خلاص مىشود؟ فرمود: نعوذبالله بسيار كم، وقتى كه عثمان رقيه را كشت رسول خدا كنار قبرش ايستاد... ان رقية لما قتلها عثمان وقفت رسول الله على قبرها... مرحوم امينى در الغدير (315)مفصلا در اين باره بحث كرده است.

حاكم (316) از انس روايت كرده: چون رقيه دختر رسول خدا صلّى الله عليه وآله وفات كرد حضرت در وقت دفن فرمود: هر كه شب گذشته با زنش نزديكى كرده داخل قبر نشود لذا عثمان داخل قبل نشد و در حديث بعدى از انس نقل كرده: من در دفن دختر رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم حاضر بودم، حضرت كنار قبر نشسته بود و اشك در چشمانش ديده مىشد فرمود: آيا در ميان شما كسى هست كه شب بازنش نزديكى نكرده باشد، ابوطلحه گفت: من يا رسول الله، فرمود: تو داخل قبر رقيه شو (و او را درقبر بگذار)

بخارى حديث دوم را در صحيح خود در دو جا نقل كرده است (317). مرحوم امينى (318) از طبرزى نقل كرده كه ابن بطال گويد: پيامبر خواست عثمان را از داخل شدن به قبر رقيه منع كند، با آن كه از همه سزاوارتر بود زيرا كه شوهر رقيه بود، ولى عثمان در جواب پيامبر صلّى الله عليه وآله ساكت شد، زيرا كه شب با بعضى از زنانش نزديكى كرده بود، مرگ زنش و انقطاع دامادى رسول خدا صلّى الله عليه وآله مانع از آن نشد، لذا حضرت او را از گذاشتن رقيه به قبر ممنوع كرد، با آن كه از بوطلحه سزاوارتر بود.

/ 260