در بدر گودالى چاه مانند بود، حضرت فرمود آنجا را عميق كردند سپس دستور داد كشتگان مشركين را در آن ريختند مگر امية بن خلف كه بسيار چاق بود و بلافاصله آماس كرد و بدنش متلاشى شد، مقدارى خاك و سنگ به روى او ريخته و مستورش كردند، آنگاه در كنار گودال ايستاد و آنها را با نامهاى خود صدا كرد و فرمود: آيا وعده پروردگار را از شكست و عذاب حق و صواب يافتيد، من كه وعده پروردگارم را حق نيافتم، براى پيامرتان بدقومى بوديد، شما مرا تكذيب كرديد ديگران تصديق نمودند، شما مرا از مكه بيرون كرديد ديگران مكانم دادند، شما به جنگ با من برخاستيد، ديگران ياريم كردند (220)عمربن الخطاب گفت: يا رسول الله چه خطاب مىكنى به بدنهايى كه مرده اند؟ فرمود: ساكت باش پسر خطاب به خدا قسم تو از اينها شنواتر نيستى ملائكه فقط منتظر آن هستند كه من روى برگردانم و آنها را زير عمودهاى آتشين بگيرند(221)اين ماجرا در ميدان جنگ بصره تكرار شد، اميرالمؤمنين عليه السلام پس از تمام شدن جنگ درميان كشتگان مىگرديد تا به جنازه كعب بن سور قاضى بصره رسيد، او از زمان عمر قاضى بصره بود، و در فتنه طلحه و زبير و عايشه، قرآن را حمايل كرده و به ميدان و با امام جنگيد و مردم را عليه آن حضرت تشويق مىكرد.امام فرمود: او را بنشانيد، او را بنشاندند، حضرت خطاب به او فرمود: يا كعب بن سور قد وجدت ما وعدنى ربى حقا فهل وجدت ما وعد ربك حقا؟ بعد فرمود: او را بخوابانيد، بعد از كمى به جنازه طلحه رسيد كه ميان كشتگان افتاده بود، فرمود: طلحه را بنشانيد او را بنشاندند، فرمود: يا طلحه قد وجدت ما وعدنى ربى حقا جهل وجدت ما وعدك ربك حقا؟ بعد فرمود: طلحه را بخوابانيد، يكى از يارانش گفت: يا اميرالمؤمنين چه معنى دارد سخن گفتن با دو كشته اى كه چيزى نمى شنوند؟ امام فرمود: اى مرد به خدا قسم آن دو سخن مرا شنيدند، چنان كه اهل چاه بدر كلام رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را شنيدند(222)