پيمان عدم تعرض با يهود مدينه - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيمان عدم تعرض با يهود مدينه

در مدينه و اطراف آن سه قبيله از يهود سكوت داشتند: يهود بنى قرطظه و يهودبنى النضير كه در خارج از مدينه بودند و يهود بنى قينقاع كه در كنار مدينه بوده و قلعه آنها به حكم يكى از محلات شهر محسوب مىشد نمايندگان آن سه طائفه به نزد حضرت آمده وپيمان تعرض بستند. از نقله چنين برمى آيد كه اين كار در اولين ماه سال اول هجرى صورت گرفته است.مؤيد اين احتمال آن است كه يهود پيوسته اهل احتياط بوده و در كارهاى زندگى روى شيطنتى كه دارند بسيار دقت به خرج مىدهند.

لذا به نظر مىآيد كه با آمدن آن حضرت احساس خطر كرده و فورا به چاره جويى برآمده اند، به هر حال نمايندگان آنها به محضر حضرت آمده و گفتند: يا محمد مردم را به چه چيز دعوت مىكنى فرمود: به شهادت لااله الاالله و انى رسول الله، و شمابعثت و آمدن مرا در كتاب تورات پيدا مىكنيد كه خروج و بعتثم در مكه و هجرتم به اين حره و سنگستان است و يكى از علماى شما از شام آمد و به شما خبر داد...

گفتند: آنچه گفتى شنيديم آمده ايم براى صلح و پيمان عدم تعرض كه نه بر ضرر تو باشيم ونه بر نفع تو و كسى از دشمنان تو را عليه تو يارى نكنيم، در عوض، تو نيز متعرض ما و كسى از اصحاب ما نشوى تاببينيم كار تو و قوم تو به كجا خواهد رسيد.

رسول خدا اين پيشنهاد را پذيرفت و پيمان عدم تعرض و صلح به اين مضمون بسته شد: يهود كسى از دشمنان آن حضرت ونيز كسى از يارانش را، يارى نخواهد كرد، نه با زبان و نه با دست و نه با سلاح و نه با مركب، نه در آشكار و نه در پنهان، نه در شب و نه در روز، خدا بر اين پيمان گواه بر آنها است. و اگر اين پيمان را نقض كنند بر رسول الله حلال است كه خون آنها را بريزد، زنان و اطفالشان را اسير كند و اموالشان را مصادره نمايد.

براى هر يك از سه طائفه پيمان بخصوصى نوشته نماينده يهود بنى نضير در اين كار حيى بن اخطب بود او چون به منزل بازگشت برادرانش جد بن خطب و ابوياسربن اخطب گفتند: چه آوردى گفت: او همان پيامبر است كه تورات خبر داده و همان است كه علماء ما مژده آمدنش را داده اند، ولى من پيوسته دشمن بى امان او خواهم بود كه نبوت از نسل اسحاق خارج شده و در نسل اسماعيل آمده است ما هيچ وقت تابع نسل اسماعيل نخواهيم بود

نماينده يهود بنى قريظه در عقد پيمان كعب بن اسد و نماينده قينقاع مخيريق بود كه از همه بيشتر ثروت و اموال داشت او بعد از برگشتن به قوم خويش چنين گفت: بياييد به او ايمان آوريم و اهل تورات و قرآن هر دو باشيم ؛ ولى يهود بنى قينقاع ازوى اطاعت نكردند (27) اينك با سه مطلب اين جريان را به پايان مىبريم:

اول اين كه: مخيريق بعدها به رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم ايمان آورد و در احد شهيد گرديد و اموالش را به رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم وصيت كرد و آن هفت قطعه ملك وباغات بود كه تمام صدقات و مخارج رسول خدا از آنها تاءمين مىشد (28) و آنها عبارت بودند از: دلال، عواف، حسنى، صافيه، مشربه ام ابراهيم، ميثب و برقه (29).

رسولخدا صلّى الله عليه وآله وسلّم آنها را وقف بر فاطمه كرده بود(30) ماريه قبطيه در مشربه ساكن بود.

مرحوم كلينى در كافى از حضرت جواد عليه السلام نقل كرده كه به راوى فرمود: آن املاك هفتگانه وقف بر فاطمه عليها السلام بود و رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم از عايدات آنها بر ميهانان و تاءمين آن ها خارج مىكرد، چون آن حضرت رحلت فرمود، عباس عموى وى با فاطمه عليها السلام به مخاصمه برخاست. على عليه السلام و ديگران شهادت دادند كه آن حضرت املاك را بر فاطمه عليها السلام آنها را به اميرالمؤمنين و اولادش وصيت فرمود.

ابوبصير گفت: امام باقر عليه السلام به من فرمود: وصيت فاطمه عليها السلام را بر تو بخوانم گفتم: بخوانيد آن حضرت ظرفى را حاضر كرد و از آن نامه اى بيرون آورد كه در آن نوشته بود:

بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما اوصت به فاطمه بنت رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم اوصت بحوائطها السبعة: العواف والدلال و البرقة و الميثب والحسنى و الصافية و ما لاءم ابراهيم، الى على بن ابيطالب فان مضى على فالى الحسن فان مضى الحسن فالى الحسين فان مضى الحسين فالى الاكبر من ولدى شهدالله على ذلك و المقداد بن الاسود والزبير بن العوام و كتب على بن ابى طالب (31)

ظاهرا منظور آن است كه آن حضرت نيز، املاك فوق را وقف كرده و توليد آن را به شوهر و فرزندان خويش محول فرموده است وگرنه وصيت زايد بر ثلث جايز نيست.

بنابراين فاطمه زهرا عليها السلام از دو جهت مغصوب الحق واقع شد، يكى از جهت فدك كه فرمود: پدرم رسول خدا آن را بر من واگذار فرموده است. ابوبكر گفت:

شاهد بياور، آن حضرت على بن ابيطالب و حسنين عليهم السلام و ام ايمن غلام رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم را شاهد آورد ولى ابوبكر نپذيرفت (32). ناگفته نماند: حضرت فاطمه متصرف بود و فدك رادر تصرف داشت، شاهد را از مدعى مىخواهند نه از صاحب تصرف. وانگهى اگر رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم خودش هم زنه مىشد و شهادت مىداد باز نزد آن قدرت طلبان مقبول نبود، زيرا سياست حكومت آن بود كه پولى در دست على عليه السلام نباشد.

ديگرى از جهت املاك هفتگانه بود كه فاطمه فرمود: ارث پدر من است و من يگانه فرزند او هستم، ابوبكر حديث خلق الساعه خود را: نحن معاشر الانبياء لانورث ما تركناه صدقه خواند و گفت: املاك هفتگانه نيز به شما نمى رسد(33) و نعم الحكم الله. سومى سهم قيمت و فى ء بود كه در كتابهاى مذكور است.

دوم اين كه هر سه طايفه از يهود پيمان فوق را بارها شكستند در نتيجه دو گروه از آنها از مدينه اخراج شده و ديگرى قتل عام گرديد چنان كه خواهد آمد، رسول خدا ناچار بود سخت ترين عمل را درباره آنها انجام بدهد، زيرا كه پيوسته به فكر براندازى اسلام بودند، ولى آنان كه ذمى بودن را پذيرفتند به احترام زندگى كردند.

سوم آنكه ارتباط بابيگانگان و پيمان عدم تعرض با آن ها و رفت و آمد در حد خريد و فروش و مبادله سفير و غيره به طورى كه ضررى به مكتب نداشته باشد جايز است ولى نمى شود آنها را محرم اسرار قرار داد و كارها را با صلاحديد آنها انجام داد و از آنها مشورت خواست چنان كه دولتهاى اسلامى اكنون گرفتار آن هستند و حتى يك ليوان آب را هم با مشورت آنها مىخورند، اينجا است كه خدا مىفرمايد: لاتتخذوا بطانة من دونكم لاياءلونكم خبالا ودوا ماعنتم (34)

/ 260