تكميل مطلب - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تكميل مطلب

ممكن است كسى فكر كند كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله چرا آن مقدار زمين را به فاطمه عليهاالسلام داد و چرا به ديگران نداد مگر آنجا نعوذبالله تبعيض حكمفرما بود؟!! در جواب بايد گفت: اين كار به فاطمه عليهاالسلام منحصر نبود، رسول خدا صلّى الله عليه وآله به دهها نفر از اصحاب و ياران خود، زمينها و باغها، ملكهايى داد. آنجاها كه فتح شده و به دست مسلمانان افتاده بود و يا بعد از رفتن يهوديها مانده بود مىبايست تقسيم شده وبه مسلمانان واگذار شود، اينك به چند مورد از تقسيمات آن حضرت ذيلا اشاره مىشود:

1: آنگاه كه يهود بنى نضير از مدينه رانده شدند اراضى و املاك آن ها براى مسلمانان، ماند، حضرت از اراضى آنها بئر حجر را به ابوبكر و بئر جرم را به عمربن الخطاب و سؤاله را كه به آن مال سليم مىگفتند به عبدالرحمن بن عوف داد چنانكه واقدى در مغازى، ج 1، ص 379 و بلاذرى در فتوح البلدان، ص 31 گفته است، لابد آنها زمينهاى وسيعى بوده اند.

2: ابويوسف قاضى در كتاب الخراج، ص 61، گويد: رسول خدا صلّى الله عليه وآله از اموال بنى نضير نخلستانى به زبير داد كه زمين آن را جرف مىگفتند، سمهودى در وفاءالوفاء، ج 4، ص 1175 گفته: جرف در سه ميلى مدينه است.

3: باز در كتاب خراج، ص 61، گويد: رسول خدا صلّى الله عليه وآله به ابورافه و چند نفر ديگر زمينى داد كه نتوانستند آن را آباد كنند، لذا در زمان عمربن الخطاب آن را به هشت هزار دينار يا هشتصد هزار درهم فروختند.

4: و نيز در الخراج، ص 62، گويد: بعضى از شيوخ ما از اهل مدينه نقل كردند كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله به بلال بن حرث ميان دريا و كوه را داد مابين البحر و الصخر. عمربن الخطاب در زمان خود به او گفت: تو قدرت ندارى در همه آن كار و كشاورزى كنى او را وادار كرد كه آن را به ديگرى داد، فقط معادن آن را استثناء نمود.

5: رسول خدا صلّى الله عليه وآله زمينى را به زبير داد كه مقدار دوانيدن اسب او باشد، زبير اسب خويش دوانيد و چون اسب ايستاد زبير شلاق خويش را به جلو انداخت، حضرت فرمود از جايى كه شلاق افتاد مساحت كرده به او بدهيد چنان كه بيهقى در سنن، ج 6، ص 144، واحمد در مسند، ج 2، ص 156، نقل كرده است، به نظر مىآيد دواندن اسب محدود بوده مثلا قرار بوده تا شمردن 1 - 2 - 3 - 4 - تا 50 هر قدر اسب او راه برود آنقدر به او بدهند.

6: رسول خدا صلّى الله عليه وآله در قسمت ذى العشيره از ينبع زمينى به على عليه السلام داد، عمربن الخطاب نيز در زمان خود مقدارى بر آن افزود مقدارى را نيز آن حضرت خريد، اموال حضرت در آنجا متفرق بود كه در راه خدا انفاق كردت لفظ ينبع مضارع نبع الماء است او را به علت زياد بودن چشمه هايش ينبع ناميدند گويند: در آن 170 چشمه آب وجود داشت و آنجا چهار روز با مدينه فاصله داشت و جماعت جهينه و بنوليث و انصار در آنجا سكونت داشتند چنان كه در وفاءالوفاء، ج 4، ص 1334 ماده ينبع گفته است.

7: آن حضرت براى بنى رفاعه روستاى ذوالمروه كه در وادى القرى بود، واگذار كردن چنان كه بيهقى، در سنن، ج 6، ص و سمهودى در وفاءالوفاء، ج 4، ص 1305، لفظ مروه گفته است.

8:آن حضرت به فرات بن حيان زمينى در يمامه داد كه چهار هزار غله آن مىشد چنان كه ابن اثير در شرح حال فرات بن حيان نقل كرده است، منظور از چهار هزار شايد دينار يا درهم يا وزن مخصوص غله باشد(615).

9: ابيض بن جمال از آن حضرت خواست نمك محلى را به نام ماءرب به او واگذار كند، به او واگذار فرمود، چنان كه در شرح حال وى آمده است (616)

10: بيهقى نقل كرده: رسول خدا صلّى الله عليه وآله معادن محلى قبليه را به بلال بن حارث واگذار كرد، يعنى معادن ارتفاعات و دره هاى آن را و نيز آن قسمت از كوه معروف قدس كه قابل كشت و زرع بود به او داد(617)

ناگفته نماند اين ده رقم به عنوان نمونه بود، در مكاتيب الرسول ج 2، ص 492 - 498 چهل و هفت نمونه از آنها را نقل كرده است كتب تاريخ و حديث و سيره ها از اين مطالب مشحون است

على هذا تنها فاطمه زهرا عليهاالسلام، نبود كه حضرت به او مقدارى زمين داد، بلكه تقسيمات آن حضرت صد برابر آن بود، در مغازى واقدى و سيره ابن هشام و سيره حلبيه و غيره در ماجراى فتح خيبر مطالعه كنيد كه زنان حضرت هر سال چه مقدار از گندم و خرماى آن سهم مىبردند.

ولى آنها از كسى مصادره نشد و از كسى حقش مسلوب نگرديد، جز فاطمه زهرا عليهاالسلام، كه ابوبكر با كمال بى رحمى از دست آن حضرت گرفت شهودش را كه از جمله صديق اكبر اميرالمؤمنين عليه السلام و حسنين عليه السلام بودند و آيه تطهير درباره شان نازل شده بود، رد كرد، پرونده فدك، و مظلوميت پاره تن رسول خدا صلّى الله عليه وآله براى ابوبكر، در پيشگاه خدا يك دادگاه بسيار خطرناك خواهد بود، و اميرالمؤمنين عليه السلام پس از اشاره به غصب فدك در نامه 45 نهج البلاغه فرموده: و نعم الحكم الله اينك با سير تاريخى فدك مطلب را به پايان مىبريم.

/ 260