كشتن پرچمداران قريش - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كشتن پرچمداران قريش

روز احد پرچم قريش در دست طلحة بن ابى طلحه عبدى از قبيله بنى عبدالدار بود، اميرالمؤمنين عليه السلام بر او حمله كرده، كارش را ساخت، به دنبال او ابوسعيد بن ابى طلحه پرچم را به دست گرفت، امام عليه السلام او را نيز كشتت پرچم به زمين افتاد، مسافح بن طلحه فورا آن را بلند كرد، او نيز به دست امام در خون غلتيد، به اين گونه تا 9نفر از بنى عبدالدار پرچم به دست گرفته و به دست امام شربت مرگ نوشيدند، آخرالامر غلام سياهى از آنها كه صواءب نام داشت، پرچم را به دست گرفتت امام صلوات الله عليه دست راست او را قطع كرد، او پرچم را به دست چپ گرفت، امام دست چپش را نيز قطع كرد، او با بقيه بازورها پرچم را به سينه خويش چسباند و در ميان خون خطاب به ابى سفيان گفت: آيا در غلامى بنى عبدالدار به وظيفه ام عمل كردم امام عليه السلام از فرقش زد و كارش را تمام كرد، پرچم كفار بر زمين افتاد آخرالامر زنى بنام عميرة دختر علقمه آن را بلند كرد(353) مرحوم مجلسى آن را در بحارالانوار ج 2، ص 50 و 51 مفصل تر نقل كرده است مرحوم مفيد نيز آن را در ارشاد، ص 41، نقل كرده است.

در بحارالانوار، ج 20، ص 69، از خصال صدوق نقل كرده: روزى كه عمر خلافت را به شورى گذاشت، امام عليه السلام در آن جا به حاضران چنين فرمود: شما را به خدا آيا در ميان شما جز من كسى هست كه جبرئيل درباره او روز احد گفت: يا محمد آيا اين مواسات را مىبينى گفتند: به خدا قسم: نه، فرمود: شما رابه خدا آيا در ميان شم جز من كسى هست كه 9نفر پرچمدار را در روز احد كشت بعد صواءب حبشى غلام آنها آمد و گفت: به خدا قسم در مقابل قتل آقايان خودم جز محمد كسى را نخواهم كشت، دهانش كف كرده و چشمانش سرخ شده بود، شما از او پرهيز كرديد و كنار كشيديد ولى من به طرف او رفتم، او همچون گنبدى استوار، بود دو دور با هم ضربت رد و بدل كرديم، آخر من او را دو نصف كردم نصف بدنش به زمين افتاد ولى از كمر به پايين در زمين ايستاد و مسلمانان تماشا كرده و مىخنديدند؟! گفتند: به خدا قسم فقط تو بودى كه اين كار را كردى.

/ 260