ماجراى عقبه و منافقان - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ماجراى عقبه و منافقان

از مسلمات لشكركشى تبوك است كه گروهى از منافقان خواستند در گردنه اى رسول خدا صلّى الله عليه وآله را پايين انداخته و به قتل رسانند. جريان از اين قرار است كه به وقت مراجعت از تبوك جمعى از منافقان پس از مشورت چنان تصميمى گرفتند. خداوند به رسول خويش از اين كار خبر داد. چون به عقبه (گردنه در نظر گرفته شده) نزديك شدند، حضرت خطاب به مردم فرمود: از دشت كه هموار و وسيع است حركت كنيد و از گردنه نرويد. مردم در دشت حركت كردند خود حضرت خواست از گردنه برود عماربن ياسر را فرمود: افسار ناقه مرا بگير به حذيفه نيز فرمود: تو هم آن را از عقب بران. در اثناى گذشتن از عقبه متوجه هجوم منافقان شدند كه به آنها نزديك شده و قصد داشتند ناقه حضرت را رم بدهند. حضرت خشمگين شد و فرياد كشيد و به حذيفه فرمود: بر آنها حمله كن. حذيفه با عصاى خود به آن ها حمله كرد و بر روى مركب آن ها زد. منافقان فهميدند كه حيله شان معلوم گشته لذا به زودى برگشته و داخل جمعيت شدند و چون حذيفه به محضر حضرت برگشت پيامبر فرمود: حذيفه به سرعت بران عمار تو نيز به سرعت افسار ناقه را بكش. بدين طريق از آن طرف گردنه پايين آمدند، آنگاه حضرت فرمود: حذيفه آيا از آن ها كسى را شناختى گفت: يارسول الله صلّى الله عليه وآله مركب فلان و فلان را شناختم ولى آنها صورت خود را پوشانيده بودند و نيز ظلمت شب مانع شد كه آن ها رابشناسم.

فرمود: آيا مىدانيد نظرشان چه بود؟ گفتند: نه يا رسول الله فرمود: آنها خواستند از عقبه بيايند تا چون ظلمت عقبه را گرفت مرا از آنجا بيندازند. گفتند: آيا نمى خواهيد چون مردم جمع شدند بفرماييد گردنشان زده شود؟!فرمود: خوش ندارم مردم بگويند: محمد شروع كرده به كشتن اصحابش. آنها جمعا دوازده يا سيزده نفر بودند كه حضرت آنها را به حذيفه و عمار معرفى كرد و اسامى همه را برشمرد(690).

امين الاسلام طبرسى در مجمع البيان در تفسير آيه يحذر المنافقون ان تنزل عليهم سورة تنبئهم بمافى قلوبهم قل استهزؤا ان الله مخرج ما كنتم تحذرون (691) فرموده: گويند كه اين آيه در رابطه با آن دوازده نفر نازل شد كه مىخواستند كه به وقت مراجعت از تبوك آن حضرت را در گردنه معروف به قتل رسانند، حذيفه پس از آن كه بر روى مركب آن ها زد و فرار كردند، به نزد حضرت برگشت، حضرت فرمود: از آنها كدام كس را شناختى آن ها را نشناختم آنگاه پيامبر فرمود: آنها فلان و فلان بودند تا همه شان را شمرد...(692)

/ 260