مقام على عليه السلام در خيبر
مورخان شيعه و اهل سنت در اين مطلب اتفاق دارند كه يهود در يكى از قلعه ها بيش از حد مقاومت مىكردند به طورى كه چند حمله ناكام ماند و محاصره بيست روز طول كشيد و رسول الله صلّى الله عليه وآله آزرده خاطر گرديد، عده اى نام آن قلعه را ذكر نكرده اند، ولى به قول حلبى و يعقوبى و طبرسى در اعلام الورى نام آن قموص بود.به هر حال: يهود در دفاع از آن قلعه مقاومت عجيبى كردند، و كار سقوط قموص به طول انجاميد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله در يكى از روزها فوجى را به فرماندهى ابوبكر ماءمور حمله كرده، ولى آنها كارى از پيش نبرده و هزيمت كردند و به وقت برگشتن، ابوبكر آن ها رامقصر قلمداد مىكرد و آنها ابوبكر را، فرداى آن روز عمربن الخطاب فرماندهى را به عهده گرفت و شكست سختى خورد، او نيز مانند ابوبكر افراد خود را گناهكار مىدانست وافرادش او را، رسول خدا صلّى الله عليه وآله آزده خاطر گرديد، فرمود: فردا پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خدا و رسول او را دوست دارد، او نيز خدا و رسول را دوست دارد، او حمله كننده است نه فرار كننده، خدا اين قلعه را به دست او فتح مىكند. لاعطين الراية غدا رجلا كرارا غير فرار، يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله لايرجع حتى يفتح الله على يديهجمله يحبه الله و رسوله از مناقب منحصر به فرد اميرالمؤمنين عليه السلام است و جز در مورد وى درباره كسى گفته نشده است، لذا حاضرين هر يك انتظار آن را داشتند كه حضرت آنها را بخواند و فرماندهى بدهد تا صاحب آن منقبت گردند از على بن ابيطالب نيز خاطر جمع بودند زيرا كه چشمانش درد مىكرد و در خيمه افتاده بود وقادر به حركت نبود.چون صبح شد ياران اطراف آن حضرت را گرفتند، سعد وقاص گويد: من پيش روى آن حضرت نشستم، بعد با دو زانويم زانو زدم آنگاه برپاى ايستادم به اميد آن كه مرابخواهد پرچم به دست من بدهد، حضرت فرمود: على بن ابيطالب را پيش من بخوانيد، همه با صداى بلند گفتند: چشمش درد مىكند جلو، پايش را نمى بيند، فرمود: برويد بياوريد رفتند دست على را گرفته و به محضر آن حضرت آوردند حضرت سر او را به زانويش گذاشت و با آب دهانش را به چشم على زد، (با آن ولايت تكوينى) در دم چشم على صحت يافت، بعد پرچم را به دست او داد و او را دعا كرد و فرمان حمله داد، على بن ابيطالب مانند شير خمشگين همهمه و هروله مىركرد. على عليه السلام چنان هجوم برد كه هنوز آخرين افرادش به محل جنگ نرسيده بودند كه على عليه السلام داخل قلعه قموص گرديد.جابربن عبدالله گويد: ما كه جزء فوج على بوديم، به عجله، مسلح شديم، سعدبن ابى وقاص گفت: يااباالحسن كمى درنگ كن تا ديگران نيز برسند، ولى على پيش از آنها نيزه خويش را در كنار قعله به زمين زد مرحب يهودى مانند روزهاى قبل با عده اى جلوى او را گرفتند(591).مرحب كه از روى كلاه جنگى، سنگى را سوراخ كرده و بر سر گذشته بود فرياد كشيد:
قد علمت خيبر انى مرحب
شاكى السلاح بطل مجرب
شاكى السلاح بطل مجرب
شاكى السلاح بطل مجرب
انا الذى سمتنى امى حيدره
كليث غابات شديد قسوره
كليث غابات شديد قسوره
كليث غابات شديد قسوره
و كان على ارمدالعين يبتغى
شفاه رسول الله منه بتفلة
و قال ساءعطى الراية اليوم صارما
يحب الهى و الاله يحبه
فاصفى بهادون البرية كلها
عليا و سماه الوزير المواخيا
دواء فلما لم يحس مداويا
فبورك مرقيا و بورك راقيا
كميا محبا للرسول مواليا
به يفتح الله الحصون الاوابيا
عليا و سماه الوزير المواخيا
عليا و سماه الوزير المواخيا