زنى به نام سميراء دختر قيس از انصار كه دو پسرش به نام نعمان و سليم در احد شهيد شده بودند، به او از شهادتشان خبر دادند، گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله در چه حالى است گفتند: بحمدالله صحيح و سالم است. گفت: او را به من نشان بدهيد، تا تماشايش كنم، چون حضرت را ديد عرض كرد: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله هر مصيبت سواى مصيبت تو آسان است، آنگاه دو پسرش را سوار شترى كرده به مدينه مىآورد، عايشه زن، حضرت او را ديد، پرسيد چه خبر دارى گفت: اما رسول الله بحمدالله سالم است نمرده، خداوند از مؤمنان چند تا شهيد گرفت... عايشه گفت: اين كشته ها كيستند؟ گفت: دو پسرم نعمان و سليم اند، آنگاه گويى كه چيزى نشده، شروع به راندن شتر كرد و گفت: حل! حل! (380)واقعا عجيب است، در سال 1367 شمسى كه تهران از طرف صدام عفلتى موشك باران مىشد، در خانه اى حدود ده نفر شهيد شدند زنى از آن ها باقى مانده بود، در راديو مىگفت: پدرم مرتب دعا مىكرد و مىگفت: خدايا به جاى آن كه اين موشكها به جماران بيفتد بر سر ما فرود آور، امام خمينى محفوظ بماند، الله اكبر!!!