تقسيم غنائم حنين - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقسيم غنائم حنين

در تقسيم غنائم حنين كه در جعرانه توسط بديل بن ورقاء نگاهدارى مىشد، نكاتى شنيدنى زياد وجود دارد.

1 - واقدى گويد: زنان و اطفال (كه بعدا آزاد شدند) شش هزار نفر، شتران بيست و چهار هزار، گوسفندان خارج از حساب بود، (بعضى چهل هزار راءس يا كمى كمتر يا بيشتر گفته اند) و چهارهزار اوقيه (هر اوقيه از نقره هفت مثقال و نيم است). از اينكه حضرت به هر يك از ابوسفيان، معاويه، يزيد بن ابى سفيان، حكيم بن حزام، نضربن حارث، حارث بن هشام، جبيربن مطعم، مالك بن عوف، و به قولى به علقمة بن علاثه، و اقرع بن حابس، صدعدد شتر داد، (662) معلوم مىشود رقم غنائم بسيار زياد بوده است.

2 - به مهاجرين هر يك چهار عدد شتر داد. عباس بن مرداس كه چهارشتر دريافت كرده بود ناراحت شد و شعرى گفت: حضرت فرمود: يا على زبان او را قطع كن. عباس گويد: اين سخن بر من از جنگ روز خثعم سختتر بود. على بن ابيطالب عليه السلام دست مرا گرفت و از محضر حضرت خارج كرد، گفتم: يا على آيا زبان مرا كه شعر گفته و اظهار ناراحيت كردم قطع خواهى كرد؟ فرمود: من دستور رسول خدا را درباره تو عمل خواهم نمود.

آنگاه مرا به حصارى كه شتران بودند آورد، فرمود: يا چهار شتر و يا صدشتر را عقال كن كه مال تو باشد، گفتم، پدر و مادر فداى شما باد چقدر محترمتر، حليمتر، نيكوتر و داناتريد، بعد فرمود: رسول خدا صلّى الله عليه وآله به تو چهار شتر داد و تو را با مهاجران حساب كرد، اگر مىخواهى صد تا بردار و در رديف آنان (مؤلفة القلوب) باش كه صدشتر بردند، گفتم: به نظر تو كدام را برگزينم فرمود: من امر مىكنم كه به آنچه حضرت داده راضى باش، عباس قبول كرد.

3 - رسول خدا صلّى الله عليه وآله به انصار از غنائم حنين چيزى ندارد، به قولى به آنها قسمت، مختصرى داد. به مهاجران نيز هر يك چهار شتر - چنانكه گفته شد - داد. اغلب غنائم را به المؤلفة قلوبهم و به منافقان داد كه ظاهرا اسلام را قبول كرده بودند.

اين كار بر گروهى از انصار گران آمد حتى بعضى در پشت سر گفتند: ما در هر گرفتارى در ركاب او هسيتم، ولى غنائم را به قوم خويش و عموزادگانش داد.

آن حضرت بعد از شنيدن اين سخن فرمود: انصار در محلى جمع شوند و كسى با آنها نباشد، بعد حضرت كه تا حدى خشمگين بود به مجلس آنها آمد. على بن ابيطالب عليه السلام پشت سرش بود؛ سپس ميان آنهانشست و فرمود: آيا وقتى كه به شهر شما آمدم كنار گودال آتش نبوديد كه خدا به واسطه من شما را نجات داد؟! گفتند: آرى خدا و رسول بر ما منت و برترى و تفضل دارند، فرمود: آيا وقتى كه به شهر شما آمدم دشمن همديگر نبوديد كه خداوند به سبب من دلهاى شما را به يكديگر مهربان كرد؟! گفتند: آرى چنين است فرمود: آيا وقتى كه به شهر شما آمدم كم نبوديد كه خدا به واسطه من شما را زياد گردانيد؟! و چيزهايى از اين قبيل فرمود. آنگاه ساكت شد و چيزى نگفت.

بعد فرمود: آيا به من جواب نمى دهيد؟! گفتند: چرا يارسول الله صلّى الله عليه وآله پدر ومادرمان به فداى شما باد شما بر ما منت و برترى داريد. فرمود: نه بلكه اين طور بگوييد: تو وقتى به شهر ما آمدى كه اهل شهرتان تو را تكذيب كرده و رانده بودند ولى ما تصديق كرديم و پناه و جاى داديم، وقتى به شهر آمدى كه خائف و هراسان بودى، ما به تو ايمنى داديم و ايمنى يافتى.

از اين كلام حضرت ولوله اى ايجاد شد كه خدا مىداند، انصار شروع به گريه كردند بزرگان آنها برخاسته و به دست و پاى حضرت افتاده و حتى زانوهاى مباركش رابوسيدند، گفتند: به آنچه خدا و رسول كرده راضى هستيم ؛ حتى اموال ما را نيز ميان آنها تقسيم فرما. آنگاه حضرت فرمود: اى جماعت انصار آيا در دل خود ناراحت شديد از اينكه خواستم با تقسيم غنائم دلهاى آنها را به دست آورم ولى شما را به ايمانتان واگذاشتم. آيا راضى نيستيد آنها با شتر و گوسفند برگردند و شما با رسول خدا برگرديد و رسول خدا در سهم شما باشد؟!

بعد فرمود: انصار محرم اسرار من و موضع امانت من هستند، اگر همه مردم راهى بروند و انصار راهى، من راه انصار را مىروم، خدايا انصار را بيامرز، فرزندان انصار و فرزندان فرزندان انصار را بيامرز ثم قال: الانصار كرثى و عيبتى لوسلك الناس واديا و سلك الانصار شعبا لسلكت شعب الانصار اللهم اغفر للانصار و لابناء الانصار و لابناء الانصار (663).

/ 260