فدك به دست ابوبكر مصادره شد و به بيت المال برگشت و فاطمه عليهاالسلام، از اين حق كشى شكايت به درگاه خدا برد، بعد از ابوبكر، على عليه السلام وعباس هر دو مدعى آن بودند، عمر گفت من به شما دادم خودتان مىدانيد ولى به على عليه السلام رسيد (618) لابد خليفه از على بن ابيطالب فكرش راحت بوده زيرا كار از كار گذشته بود.و چون عثمان به خلافت رسيد، آن را به مروان بن حكم پسر عموى خودش تيول كرد و تا زمان معاويه در دست مروان بود، آنگاه معاويه ثلث آن را به مروان و ثلث ديگر را به عمروبن عثمان و ثلث سومش را به پسرش يزيد معاويه داد.و در زمان خلافت مروان همه اش مال او گرديد، او فدك را به پسرش عبدالعزيز بن مروان بخشيد، و از او به پسرش عمربن عبدالعزيز رسيد و آنگاه كه عمربن عبدالعزيز به خلافت رسيد بر مردم خطبه خواند و گفت: فدك از اموال فى ء است مسلمانان با اسب و شتر به آن حمله نكرده اند... بعد به والى مدينه نوشت فدك را به فرزندان فاطمه از على بن ابيطالب عليه السلام بدهد، بدين ترتيب در دست فرزندان فاطمه قرار گرفت.و چون يزيدبن عبدالملك به خلافت رسيد آن را از بنى فاطمه گرفته و در اختيار بنى مروان قرار داد و تا انقراض بنى اميه در دست آنها بود، پس از سقوط بنى اميه، ابوالعباس سفاح فدك را به عبدالله بن حسن اميرالمؤمنين عليه السلام داد و چون ابوجعفر منصور دوانقى خيلفه شد آن را از فرزندان امام حسن عليه السلام گرفت، و پس از او فرزندش مهدى به آنها برگردانيد، بعد از وى هادى عباسى از آنها گرفت و در دست بنى عباس قرار داد و تا زمان ماءمون در دست عباسيان بود.ماءمون در سال 210 هجرى به فرماندار مدينه قثم بن جعفر نوشت:... رسول خدا صلّى الله عليه وآله فدك را به دخترش فاطمه عليهاالسلام داده بود و كسى در ميان آل رسول، در اين اختلافى ندارد، فدك را به ورثه فاطمه برگردان، بدين طريق چندمين بار به ورثه فاطمه عليهاالسلام برگشت.متوكل عباسى در زمان خود، دستور داد به عباسيان برگردد چنان كه قبل از ماءمون بود، به نقلى متوكل آن را به عبدالرحمن عمر بازيار بخشيد الغدير، ج 7، ص 197 - 197، فدك، ص 22 - 22، تاءليف مرحوم شهيد صدر، اين بود شرح مختصر ماجراى فدك كه اغراض سياسى و پول پرستى آن را دست به دست مىكرد، ولى عمربن عبدالعزيز غرض سياسى نداشت ؛ آنها به روايتى كه ابوبكر از خود جعل كرد وقعى ننهاده و فدك را مطابق اغراض خود دست به دست مىكردند، گويى از روايت مجهول ابوبكر فقط خودش استفاده كرد، حتى عمربن الخطاب نيز بعدا آن را به حساب نگرفت و اين روايت مجعول مانند بسيارى از اجناس زمان ما يك بار مصرف بود آن هم براى مظلوم كردن فاطمه، آرى فاطمه اى كه به تصديق شيعه و اهل سنت رسول خدا صلّى الله عليه وآله درباره او فرموده بود: هر كه فاطمه را اذيت كند مرا اذيت كرده است اللهم انت تحكم بين عبادك...