اجلاء يهود بنى قينقاع - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اجلاء يهود بنى قينقاع

روز شنبه پانزدهم شوال، ماه هشتم از سال دوم هجرت يهود بنى قينقاع از طرف رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم محاصره شدند، اجلاء و تبعيد آنها تا اوائل ذوالقعده طول كشيد(268) آنها اولين طائفه از طوائف سه گانه يهود بودند كه پيمان خويش را شكستند و به فكر براندازى اسلام بودند و رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم به دستور خداوند ريشه شان را خشكانيد و مسلمانان را از شر آنها راحت كرد.

يهود با همه مشتركاتى كه با اسلام داشتند با رسول الله كنار نيامدند و براى بشريت مصائب آفريدند، اين جريان، اكنون نيز كه چهارده قرن از پيدايش اسلام مىگذرد ادامه دارد، آنها با رسول الله صلّى الله عليه وآله وسلّم پيمان عدم تعرض بستند ولى بارها پيمان خويش را شكسته و به فكر براندازى اسلام افتادند، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم نيز به شديدترين وجهى با آنان برخورد كرد و چاره اى غير از آن نبود.

يهود بنى قينقاع در كنار مدينه اقامت داشته و داراى چندين قلعه محكم بودند، شغل زرگرى داشتند و مىشود گفت اقتصاد مدينه در دست آنها بود، بازار مشهورى داشتند موسوم به سوق بنى قينقاع بعد از پيروزى رسول الله، در بدر با مسلمانان بناى بدرفتارى گذاشته و پيمان خويش را شكستند و هر روز آثار طغيان و ناديده گرفتن پيمان مسالمت، از آنها مشهودتر مىشد.

از جمله روزى يكى از زنان مسلمان شير يا ماست به بازار آورد و براى فروش آن در كنار دكان زرگرى نشست، عده اى از يهود از وى خواستند تا چهره اش را باز كند، زن امتناع كرد، مردى از يهود آستين پيراهن او از عقب با خارى به پشتش سنجاق كرد، زن وقت برخاستن عورتش مكشوف شد، يهود از اين منظره خنديدند؛ مردى از مسلمانان كه اين وضع را ديد شمشير كشيده آن يهودى را كشت، يهوديان ديگر جمع شده آن مسلمان را شهيد كردند، چون مسلمانان از اين جريان مطلع شدند آماده پيكار گشتند، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم بعد از اطلاع به بازار آنها آمد و در جمعشان چنين فرمود: بترسيد از بلايى كه در بدر به سر مشركان آمد، مىدانيد كه من پيامبرم اسلام بياوريد. شما كه اوصاف مرا در كتابهاى خويش خوانده ايد؛ خداوند در قرآن چنين فرمود:

قل للذين كفروا ستغلبون و تحشرون الى جهنم و بئس المهاد، قد كان لكم آية فى فئتين التقتا فئة تقاتل فى سبيل الله و اخرى كافرة (269)

به كسانى كه كفر ورزيدند بگو: به زودى مغلوب خواهيد شد و (سپس در روز رستاخيز) در دوزخ محشور مىشويد، و چه بد بسترى است قطعا در برخورد ميان دو گروه، براى شما نشانه اى (و درس عبرتى) بود. گروهى در راه خدا مىجنگيدند، و ديگر (گروه) كافر بودند...

آنها در پاسخ با تفرعن تمام جواب دادند: يا محمد فكر مىكنى كه ما هم مانند قوم تو هستيم، مغرور مباش كه با قومى ناآشنا به جنگ روبروى شدى و فرصت به دست آوردى، به خدا قسم اگر دست به شمشير بريم خواهى ديد كه ما مرديم. كه در جوابشان آيات فوق نازل شد.

به هر حال كار به جايى كشيد كه بنوقينقاع، به قلعه هاى خويش فرار كرده و درها را بسته و آماده دفاع شدند، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمان محاصره صادر فرمود يهود محاصره شدند،به قولى شش روز و به قولى پانزده روز مقاومت كردند، آخر به حضرت پيغام دادند، اجازه بدهيد پايين آمده و از اين ديار برويم، فرمود: نه، بر حكم من نازل شويد، ناچار درها را گشوده و پايين آمدند، حضرت فرمود: آن ها را به طناب بستند، منذربن قدامه را بر آنها ماءمور كرد.

عبدالله بن ابى رئيس منافقان آمد، گفت: اينها را باز كنيد منذر گفت: قومى را باز مىكنيد كه رسول الله حكم به بستن آن ها فرموده است به خدا قسم هر كه آنها را بگشايد گردنش را قطع مىكنم، عبدالله بن ابى چون چنين ديد محضر رسول الله صلّى الله عليه وآله آمد، دستش را در گوشه زره آن حضرت داخل كرد و گفت: يا محمد به دوستان من نيكويى كن، حضرت با خشم فرمود: واى بر تو رهايم كن، گفت: رهايت نمى كنم تا به دوستان من نيكى كنى صد نفر زره پوش و سيصد نفر بدون زره، كه پيوسته به من يارى كرده اند! مىخواهى در يك بامداد همه شان را درو كنى!

بالاخره در اثر اصرار عبدالله بن ابى حضرت از آنها گذشت و حكم اخراجشان را از مدينه صادر فرمود. عبادة بن صامت ماءموريت يافت تا آنها را بيرون كند، حضرت فرمود: فقط سه روز مىتوانيد بمانيد از عباده خواستند مهلت را تمديد كند، گفت: اصلا تمديد نخواهد شد، بعد از سه روز همه از مدينه خارج شدند، و براى اينكه خودشان را شكست خورده جلوه ندهند با ساز و آواز از ميان مردم گذشته و رفتند، عبادة بن صامت در تعقيب آن ها بود و تا پشت ذباب در پى آنها رفت و آنگاه برگشت، و آنها به اذرعات شام رفتند، آنها فقط حق داشتند زن و بچه خود را ببرند، تمام اموال خانه ها و قلعه ها و سلاحها براى مسلمانان ماند، رسول خدا صلّى الله عليه وآله خمس غنائم را برداشت بقيه را ميان مسلمانان تقسيم فرمود و آن اولين خمس بود كه تخميس كرد(270)

/ 260