تزويج زينب و شكستن بدعت جاهلى - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تزويج زينب و شكستن بدعت جاهلى

مجلسى ؛ دربحار الانوار، ج 20، ص 297، نقل كرده: تزويج زينب در اول ماه ذوالقعده از سال پنجم هجرت بود، و چون جنگ خندق در ماه شوال بوده، پس تزويج زينب قبل از خندق بوده است.

رسول خدا صلّى الله عليه وآله عمه اى داشت به نام اميه او بامردى به نام جحش بن رباب ازدواج كرد و دخترى آورد به نام زينب كه دختر عمه آن حضرت بود با زيد بن حارثه ازدواج كرد و چون زيد او را طلاق داد حضرت به دستور خدا زينب را تزويج كرد و آن وقت زينب سى و پنج سال داشت اين جريان سر و صداهايى بوجود آورد ولى آيات وحى پا در ميانى كرده، و قضيه را پايان بخشيد.

جريان از اين قرار بود:

حكيم بن حزام از بازار عكاظ غلامى براى ححضرت خديجه كبرى خريد، كه نامش زيدبن حارثه بود، حضرت خديجه او را به رسول خدا صلّى الله عليه وآله هديه كرد. بعد از چندى حارثه پدر زيد به مكه آمد و به حضرت فرمود: پسر من زيد اسير شده و او را فروخته اند و اكنون در نزد شماست، از من غرامت بگيريد و او را به من بدهيد، حضرت فرمود: اختيار با خود اوست اگر مىخواهد با شما برود واگر مىخواهد نزد من بماند، حارثه به زيد گفت: چه مىگويى بيا غرامت داده وتو را ببرم، زيد گفت: من هيچ كس حتى پدر و مادرم را بر محمد صلّى الله عليه وآله ترجيح نمى دهم و در خدمت او خواهم ماند. حارثه برآشفت و گفت: پسر بندگى را بر آزادى ترجيح مىدهى و پدرت را مهجور مىگذارى! زيد گفت: من خصالى از آن حضرت نديده ام كه مفارقت او بر من قابل تحمل نيست زيد چون چنين مقاومتى كرد، رسول خدا او را به كنار كعبه آورد و گفت: مردم شاهد باشيد كه زيد پسر من است از او ارث مىبرم و او از من ارث خواهد برد. حارثه چون چنين ديد فكرش آرام شد و به شهر خود برگشت، زيرا ديد پسرش آزاد شد وبراى خودش پدر يافت، آن هم چه پدرى!

در آن روز اگر كسى چنين كارى مىكرد، جوان را پسر او حساب مىكردند و از يكديگر ارث مىبردند على هذا از آن روز زيد را زيدبن محمد صلّى الله عليه وآله مىخواندند پس از بعثت رسول خدا صلّى الله عليه وآله زيد سومين شخص بود كه به آن حضرت ايمان آورد، و پس ازهجرت به مدينه حضرت دختر عمه اش زينب را براى پسر خوانده اش خواستگارى كرد، زينب و برادرش عبدالله از اين جريان ناراحت شدند كه چطور مىشود زنى از قريش به عقد يك جوان آزاد كرده درآيد، چون مطابق رسم جاهليت، اين كار عملى نبود ولى رسول خدا صلّى الله عليه وآله كه مىخواست آن تبعيض هاى ناروا ازبين برود بر اصرار خويش افزود، بالاخره آيه 36 ازسوره احزاب نازل شد كه هيچ مرد مؤمن زون مؤمنه اى در مقابل حكم خدا و رسول حق مخالفت ندارد: و ما كان لمؤمن و لامؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا بعيدا

زينب و خانواده اش قانع شدند، جريان عقد انجام گرفت، و زينب به خانه زيد ولى ميان آنها تفاهم وجود نداشت. زيد بارها از رفتار زينب به رسول خدا صلّى الله عليه وآله شكايت مىكرد، بالاخره اختلاف بالا گرفت، زيد زينب را طلاق داد و از همديگر جدا شدند.

بعد از تمام شدن عده طلاق، رسول خدا به امر خدا زينب را تزويج كرد و اين كار محذور شرعى نداشت زيرا به حكم: و ماجعل ادعيائكم ابنائكم... (497)، پسر خوانده ها پسر واقعى نيستند و احكام والد و ولد ميان آنها وجود ندارد، فقط فرزندان صلبى داراى احكامى هستند، اما چون هنوز اين بدعت در ميان مردم شايع بود، سر و صداها بلند شد، مخصوصا از طرف دشمنان و منافقان كه اين شخص (رسول خدا صلّى الله عليه وآله) تمام مقدسات را زيرپا گذاشته تا جايى كه با زن مطلقه پسرش ازدواج كرده است!

و چون خدا مىخواست كه آن بدعت به دست رسول الله صلّى الله عليه وآله شكسته شود آن حضرت چنين كارى را انجام داد، قرآن مجيد كه عادت نداشت نام از اشخاص زمان نزول عنوان كند، و بلكه مطالب را به طور عموم مطرح مىكرد، براى اهميت موضوع نام زيد به ميان آورد فرمود:

فلما قضى زيد منها و طرا زوجنهاكها لكيلا يكون على المؤمنين حرج فى ازواج ادعيائهم اذا قضوا منهن و طرا و كان امر الله مفعولا (498)

چون زيد حاجت خويش را از زينب برآورد، و ديگر حاجتى بر او نداشت و طلاقش داد، ما او را به تو تزويج كرديم،تا مؤمنان در تزويج زنان پسر خوانده هايشان محذورى نداشته باشند، پس از طلاق دادنشان، فرمان خدا عملى و حتمى است.

اين كه خدا مىفرمايد: ما به تو تزويج كرديم، يعنى اين كار دستور خدا بوده است، و رسولخدا صلّى الله عليه وآله فقط خواسته فرمان خدا را اجرا كند، و بدعت جاهلى را بشكند به هر حال: زينب به خانه رسول الله صلّى الله عليه وآله آمد از امهات مؤمنين گرديد و تا سال بيستم هجرت در قيد حيات بود و او اولين زنى است از زنان آن حضرت كه بعد از وى وفات يافت و در بقيع دفن گرديد.

/ 260