قضاى عمل عمره
در ماجراى حديبيه خوانديم كه در معاهده نوشته شده بود: حضرت در آن سفر از حديبيه برگردد و درسال لعدى براى عمره به مكه بيايد چون ماه ذوالقعده از سال هفتم هجرى داخل شد حضرت به اصحابش فرمود آماده عمل عمره باشند و كسى از حاضران در حديبيه،تخلف نكند همه آنها آماه شدند به جز آنان كه در خيبر شهيد شده و يا به اجل خود مرده بودند، گروهى نيز بر آنان پيوست كه عدد آنها به دو هزار نفر رسيد.به دستور حضرت مقدارى سلاح، كلاه جنگى، زره، نيزه و صد راءس اسب آماده كردند، چون به ذوالحليفه رسيد، محمد بن مسلمه را ماءمور وسائل جنگى و بشيربن سعد را ماءمور اسبان كرده و از پيش فرستاده، بعضى از اصحاب گفتند: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله در عهد نامه شرط شده كه فقط سلاح مسافر يعنى شمشيرها در كمر و در غلاف خواهيم داشت. حضرت فرمود: ما اين سلاح و اسبان را به حرم داخل نخواهيم كرد ولى در نزديك ما خواهند بود كه اگر كفار حركتى كردند سلاح و اسب در دسترس ما باشد.محمدبن مسلمه با اسبان به مرالظهران رسيد، بعضى از اهل مكه وى را در آنجا ديدند و از محمدبن مسلمه جريان را سوال كردند گفت: رسول خدا صلّى الله عليه وآله فردا انشاءالله در اين منزل خواهد بود و آنگاه ديدند سلاح بسيار در معيت بشيربن سعد است. آنها به سرعت به مكه آمده جريان را به قريش اطلاع دادند قريش هراسان شده گفتند: به خدا ما خلاف عهد نكرده ايم، ما در پيمان خود باقى هستيم محمد چرا به جنگ ما آمده است!!سپس مكرزبن حفص را به نمايندگى به محضر آن حضرت فرستادند، حضرت فرمود: ما فقط با سلاح مسافر داخل خواهيم شد او به اهل مكه خبر آورد كه محمد صلّى الله عليه وآله طبق عهدنامه بدون سلاح داخل خواهد شد.اهل مكه، مسجدالحرام و اطراف آن را براى آن حضرت و يارانش تخيله كردند و به كوهها رفتند و گفتند: نمى خواهيم او و يارانش را ببينيم، به قولى در كنار دارالندوة صف كشيدند، تا حضرت و اصحابش را تماشا كنند، به هر حال: آن حضرت از طرف حجون داخل مكه گرديد و عبدالله بن رواحه زمام مركب وى را گرفته مىكشيد، آن حضرت سواره طواف كرد و سواره بين صفاو مروه سعى نمود و چون به حجرالاسود مىرسيد با عصايى كه در دست داشت استلام حجر مىكرد.پس از آنكه سعى هفتم درمروه به پايان رسيد و تقصير كردند، دستور كشتن قربانيها را داد، هفتاد قربانى در كنار مروه ذبح گرديد بلال بن رياح مؤذن رسول الله به دستور آن حضرت بالاى كعبه رفت و اذان گفت و آن بر مشركان بسيار گران آمد حتى بعضى گفتند: خوب شد پدرم مرد و اين صداها را بر فراز كعبه نشنيد، و آنگاه كه حضرت مشعول طواف بود، عبدالله بن رواحه زمام مركبش را گرفته چنين مىخواند:
خلوا بنى الكفار عن سبيله
قد انزل الرحمان فى تنزيله
كما ضربناكم على تنزيله
ضربا يقيل الهام عن مقيله
خلوا فكل الخير فى رسوله
نضربكم ضربا على تاءويله
ضربا يقيل الهام عن مقيله
ضربا يقيل الهام عن مقيله