اشتباه حاطب و نزول سوره ممتحنه - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشتباه حاطب و نزول سوره ممتحنه

رسول خدا صلّى الله عليه وآله چون تصميم گرفت به مكه حمله كند، نظر مباركش آن بود كه اهل مكه غافلگير شوند و كار فتح بدون خونريزى خاتمه پذيرد، لذا در دعاى خود چنين گفت: خدايا چشمهاى قريش را ببند تا در شهرشان آنها را غافلگير نماييم: اللهم خذ العيون من قريش حتى ناءتيها فى بلدها و شايد منظور از العيون جاسوسها باشد.

در آن بين حاطب بن ابى بلعته يكى ازياران رسول خدا صلّى الله عليه وآله و از اهل بدر و همان كه نامه حضرت را به پادشاه مصر برده بود، اشتباه عجيبى كرد و به اهل مكه نوشت: رسول خدا در فلان روز به مكه لشكركشى خواهد كرد بيدار باشيد. در تفسير على بن ابراهيم نقل شده: قريش از خانواده حاطب كه در مكه بودند خواستند كه به حاطب نامه نوشته و جريان را جويا شوند، وى نيز در جواب آنها چنين نامه اى نوشت.

به هر حال حاطب نامه را به زنى صفيه نام داد و گفت: به اهل مكه برساند. او نامه را در ميان موهاى خود پنهان كرده و راه مكه را در پيش گرفت. جبرئيل رسول خدا صلّى الله عليه وآله را از اين واقعه مطلع كرد. حضرت على بن ابيطال عليه السلام و زبير بن عوام را در پى زن فرستاد.

آن دو در بيرون مدينه حارثه بن نعمان فرمانده نهگبانان راه را ديده و از وى سراغ آن زن را گرفتند، او گفت: كسى از مدينه به طرف مكه نرفته است، بعد آن دو در قسمت بيراهه چوبانى را ديده و از وى پرسيدند، گفت: زنى سياهپوست از اينجا گذشت و به طرف مكه رفتت آن دو شتابان خود را به زن رساندند. حضرت فرمود: نامه كجاست گفت: من نامه اى با خود ندارم، در بازجويى چيزى از وى بافت نشد، زبير گفت: معلوم شد كه نامه اى نمى برد، حضرت فرمود: به خدا قسم، نه رسول خدا صلّى الله عليه وآله به ما دروغ و نه جبرئيل به رسول خدا صلّى الله عليه وآله و نه خدا به جبرئيل. بعد حضرت به زن گفت: به خدا قسم يا بايد نامه را بدهى و يا سرت را پيش رسول الله صلّى الله عليه وآله خواهم برد. زن چون چنين ديد، گفت: كنار رويد تا بدهم، آنگاه نامه را از ميان موهاى خود بيرون آورد و به امام عليه السلام داد، حضرت آن را به محضر رسول الله صلّى الله عليه وآله آورد.

پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله حاطب را احضار كرده فرمود: اين چه كارى است كرده اى او كه كارش فقط يك اشتباه بود، گفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله به خدا قسم من منافق نشده، و دين خود را عوض نكرده ام، و من شهادت به وحدانيت خدا و رسالت شما مىدهم مطلب اين است كه خانواده من نوشتند: قريش با آنها خوشرفتارى مىكند، خواستم تشكرى از آن ها كرده باشم.

عمربن الخطاب گفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله حاطب منافق شده بگذار گردنش را بزنم، فرمود: نه او از اهل بدر است... آنگاه فرمود: حاطب را از مسجد بيرون اندازند عده اى در حالى كه به پشت او مىزدند، او را بيرون مىكردند، حاطب در حين بيرون رفتن چندين بار برگشت و با نظر استرحام به رسول خدا صلّى الله عليه وآله نگاه كرد حضرت چون چنين ديد، فرمود: او را برگردانيد، او را عفو كردم. خداوند در اين رابطه اين آيه را نازل فرموده: يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودة (641).

/ 260