ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين

آخر الامر عده اى از مردان جنگى كفار محل باريكى از خندق را پيدا كرده و به طرف مسلمانان جهيدند و آنها عبارت بودند از: عمروبن عبدود، عكرمة بن ابى جهل، ضرار بن الخطاب، هبيرة بنابى وهب و نوفل بن عبدالله، عمروبن عدود، در بدر مجروح شد، و در احد شركت نكرده بود ولى براى خودنمايى در جنگ خندق حضور يافت و اولين كسى بود كه با اسب از روى خندق پريد، او را فارس (يليل) مىگفتند و با هزار نفر برابرش مىدانستند، او در كاروان قريش بود كه در نزديكى مدينه در جايى به نام (يليل) قبيله بنى بكر جلو آنها را گرفت و او به تنهايى در مقابل آنها ايستاده و آنها را به عقب زد.

محلى كه عمروبن عبدود از آنجا پريد مذاد نام داشت شاعر در اين رابطه گويد:




  • عمروبن عبدود كان اول فارس
    جزع المذاد و كان فارس يليل



  • جزع المذاد و كان فارس يليل
    جزع المذاد و كان فارس يليل



(513)

به هر حال: عمروبن عبدود فرياد مىكشيد و مبارز مىطلبيد واقدى گويد: ياران رسول الله صلّى الله عليه وآله را وحشت بزرگى گرفته بود(514) على بن ابيطالب برخاست وگفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله من حاضرم به جنگ عمرو بروم، حضرت فرمود: بنشين اين عمروبن عبدود است (گويا مىخواست ديگرى حاضر شود و يا قدرت و رشادت على عليه السلام بهتر معلوم گردد)

در اين بين عمرو شروع به فحش و ملامت كرد و گفت: كو بهشتتان كه مىگوييد: هر كه از شما كشته شود به بهشت مىرود، على بن ابيطالب با بى صبرى گفت: يا رسول الله من حاضرم با او بجنگم، در اين بين عمرو فرياد كشيد و چنين رجز خواند:




  • ولقد بجحت من النداء
    و وقفت اذ جبن المشجع
    ان السماحة و الشجا
    عة فى الفتى خير الغرائز



  • بجمعكم هل من مبارز
    موقف البطل المناجز
    عة فى الفتى خير الغرائز
    عة فى الفتى خير الغرائز



يعنى: از بس كه فرياد كشيدم و مبارز خواستم، صدايم گرفت و در مقام پهلوان جنگاورى ايستادم در وقتى كه مرد شجاع را ترس مىگيرد، بخشش و شجاعت در مرد از بهترين سجاياست. باز على بن ابيطالب عليه السلام گفت: يارسول الله صلّى الله عليه وآله اجازه فرماى من به جنگ او بروم، فرمود: او عمروبن عبدود است ؛ عرض كرد باشد حضرت اجازه داد، على فى الفور قدم برداشت حضرت به دنبال او دعا كرد: اللهم احفظه من بين يديه و من خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق راءسه و من تحت قدميه آنگاه امام صلوات الله عليه چون به نزد عمرو رسيد، فرياد كشيد و چنين گفت:




  • لاتعجلن فقد اتاك
    ذونية و بصيرة
    انى لارجو ان اقيم
    ذكرها عند الهزائز



  • مجيب صوتك غير عاجز
    و الصدق منجى كل فائز
    ذكرها عند الهزائز
    ذكرها عند الهزائز



يعنى: شتاب مكن آمد مردى كه جوابگوى توست، مردى كه در مقابل تو عاجز نيست و حريف تو در پيكار و رزميدن، صاحب نيت و تجربه است ؛ راست گفتن مايه نجات هر نجات دهنده است من اميد آن دارم كه ماتم مردگان را بر تو به پا دارم، از ضربت بزرگى كه زبان زد جنگها ومعركه ها باشد.

عمرو كه از اشعار حريف يكه خورده بود، گفت: تو كيستى فرمود: من على بن ابى طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف هستم. عمرو قدرت و شجاعت امام را در بدر به ياد آورد، گفت: پسر برادرم پس چرا تو آمدى، كسى از عموهاى تو كه بزرگتر از تو است مىآمد، من خوش ندارم خون تو را بريزم، امام فرمود: والله من از ريختن خون تو ناراحت نيستم. عمرو از اين سخن آتش گرفت و از اسب پياده شد و شمشير كشيد، گويى شمشيرش شعله آتش بود.

و در نقل ديگرى است كه امام به او گفت: اى عمرو تو در جاهليت مىگفتى: هر كه سه چيز پيشنهاد كند، اقلا يكى را مىپذيرم، گفت: آرى چنين است، حضرت فرمود: من تو را دعوت مىكنم كه بگويى اشهد ان لااله الاالله و ان محمدا رسول الله و به رب العالمين ايمان بياورى گفت: برادرزاده ام اين را به من پيشنهاد مكن، امام فرمود: دومى اين است كه به محل خود برگردى، اگر محمد راستگو باشد تو به اين جهت خوشبخت ترين مردم مىشوى و اگر چنين نباشد، خود به خود از بين مىرود، گفت: اين امكان ندارد، راضى نخواهم شد زنان عرب در اشعار بگويند: عمرو ترسيد و فرار كرد، مىدانى كه بعد از بدر نذر كرده ام كه به سرم روغن نمالم و خودم را خوشبو نكنم تا محمد را بكشم.

عمرو گفت: پيشنهاد سوم را بگو، فرمود: سوم آن است كه با هم بجنگيم، عمرو خنديد و گفت: گمان نداشتم كسى بر من چنين جسارتى بكند، من خوش ندارم تو را بكشم، پدرت ابوطالب با من آشنا بود، امام فرمود: ولى من تو را به جنگ مىخوانم، من خوش دارم كه تو را بكشم، عمرو از اين سخن در خشم شد و اسب خود را پى كرد و بر امام حمله كرد امام صلوات الله عليه سپر بر سر كشيد، و شمشير عمرو سپر آن حضرت را شكافت و ضربت بر سر امام نشست، و در همان موقع حضرت شمشير خويش را بر رگ گردن عمرو فرود آورد و او بر زمين افتاد.

جابر بن عبدالله گويد: چون على بن ابيطالب و عمرو گلاويز شدند، گرد و غبار آن دو را در ميان گرفت، و هيچ يك ديده نمى شد، ناگاه فرياد الله اكبر از على عليه السلام ميان گرد و غبار شنيده شد و رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرمود: به خدا قسم على او را كشت، اولين كسى كه على را در ميان گرد و خاك ديد عمربن الخطاب بود، او به طرف رسول الله صلّى الله عليه وآله برگشت و گفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله على عمرو را كشت، آنگاه آن حضرت سر عمرو را قطع كرد و محضر رسول الله صلّى الله عليه وآله آورد و جمال مباركش گلنارى شده بود. حضرت فرمود: مژده باد تو را يا على اگر امروز عمل تو را با عمل امت محمد توزين كنند، عمل تو بر آنها راجح مىشود، زيرا با قتل عمرو خانه اى از مشركان نماند كه ضعف و سستى بر آن داخل شد، و خانه اى از مسلمين نماند كه بر آن عزت داخل گرديد و در عبارت حاكم در مستدرك آمده حضرت فرمود: مبارزه على در روز خندق با عمربن عبدود افضل است از اعمال امت من تا روز قيامت (515)به دنبال كشته شدن عمرو، ياران او به سرعت فرار كرده و ازخندق به آن طرف پريدند مگر نوفل بن عبدالله كه به خندق افتاد و به دست على عليه السلام كشته شد، آنگاه على عليه السلام سر بريده عمرو را در محضر رسول خدا صلّى الله عليه وآله به زمين انداخت عمر و ابوبكر پيشانى على عليه السلام را بوسيدند. رجوع شود به مجمع البيان تفسير سوره احزاب، بحارالانوار، ج 20، ص 200 به بعد، مغازى واقدى، ج 2 ص 470 به بعد، سيره ابن هشام و سيره حلبى جنگ خندق، مستدرك حاكم، ج 3، ص 32و 33، و كتابهاى ديگر، ولى ترجمه اكثرا از مجمع البيان است.

/ 260