بقيه فاجعه و نزول وحى - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بقيه فاجعه و نزول وحى

عايشه گويد: چون وارد مدينه شديم من يك ماه مريض شدم و ازجريان چيزى نمى دانستم مگو، كه آن دروغ بزرگ در ميان مردم شهرت يافته است.رسول خدا صلّى الله عليه وآله گاهى به منزل من مىآمد، ولى برخوردش سرد بود، لطف و توجه هميشگى را در او نمى ديدم، فقط مختصر احوالپرسى مىفرمود اين جريان مار مشكوك مىكرد كه چرا رسول الله صلّى الله عليه وآله نسبت به من كم لطف شده است!

دوران نقاهتم بود كه با خاله پدرم ام مسطح وقت شب براى قضاى حاجت از خانه دور شدم، گوشه لباس ام مسطح زير پايش ماند، لغزيد و افتاد و گفت: بدبخت شوى اى مسطح: تعس مسطح گفتم: بدكارى كردى، چرا به مردى كه در بدر شركت كرده بد مىگويى! گفت: مگر سخن او را نشنيده اى گفتم: مگر چه گفته است ام مسطح جريان افك را براى من نقل كرده كه درباره تو و صفوان معطل چنين مىگويند. موى براندامم راست شد، خواب از چشمانم ربوده شد، گويى جهان را بر سرم كوبيدند. مرضم بشدت عود كرد، چون رسول خدا صلّى الله عليه وآله به منزل آمد و فرمود: كيف تيكم حالتان چطور است گفتم: اجازه مىفرماييد به منزل پدرم بروم؟ مىخواستم درباره قضيه بيشتر تحقيق كنم، فرمود: مانعى ندارد.

به خانه پدرم آمدم، به مادم ام رومان گفتم: مادرم درباره من چه مىگويند؟ گفت: دخترم زياد ناراحت نباش زنى كه اين همه هوها دارد و پيش شوهرش محبوب است از اينگونه نسبتها آسوده نمى ماند، گفتم: سبحان الله آيا پشت سر من چنين شايع كرده اند؟ گفت: آرى تمام وجودم را غصه و فشار فراگرفت به طورى كه نه خواب به چشمانم مىرفت و نه از گريه آرام مىشدم...

به خدا قسم من مىدانستم كه از اين دروع بزرگ مبرى هستم ؛ اما فكر نمى كردم كه در اين زمينه آياتى نازل شود و هميشه در قرآن مجيد بماند، به نظرم مىآمد كه خداوند جريان را در خواب به رسول خدا صلّى الله عليه وآله بيان فرمايد و او به برائت من يقين كند، ولى خداوند به رسولش وحى نازل فرمود، گاهى آن حضرت در موقع وحى به حالت بيخودى مىافتاد، قطرات عرق بر رخسارش جارى مىشد حتى در هواى سرد، چنين حالتى به رسول خدا صلّى الله عليه وآله دست ميداد. چون از آن حالت خارج شد، فرمود: عايشه بشارت باد تو را كه خداوند برائت تو را نازل فرمود، مادرم گفت: برخيز و با رسول خدا صلّى الله عليه وآله مصافحه كن، گفتم: والله بلند نمى شوم بلكه فقط خدا را حمد مىكنم كه برائت مرا آشكار كرد و وحى فرستاد.

آنگاه رسول خدا صلّى الله عليه وآله آيات وحى را چنين خواندند: ان الذين جاؤو بالافك عصبة منكم لاتحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم لكل امراء منهم مااكتسب من الاثم والذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم (481) بدين طريق آيات وحى جريان را روشن كرد و حيثيت رسول خدا صلّى الله عليه وآله حفظ گرديد، و مشت منافقان باز شد، مسلمانان به حقيقت امر پى بردند، دروغ سازان هشتاد ضربه شلاق (حد قذف) خوردند، خداوند يك توطئه بزرگ را از بين برد و آن نسبت را فك يعنى دروغ بزرگ خواند، البته اگر پاى رسول خدا صلّى الله عليه وآله در ميان نبود آيات نازل نمى شد، مساءله بيشتر مربوط به آن حضرت بود، عايشه نيز به علت زن آن حضرت بودن از آن نصيبى برد، بعضى از اهل سنت نعوذ بالله به شيعه نسبت داده اند، كه آنها به افك عقيده دارند، اين نسبت، دروغ است هر كه به عايشه چنين نسبتى بدهد كافر و مكذب قرآن و اهل جهنم ااست.

ما به عايشه اشكالات زيادى داريم، ما مىگوييم: او برخلاف دستور صريح قرآن كه به زنان رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرموده بود: وقرن فى بيوتكن و لاتبرجن تبرج الجاهلية (482) از خانه خود خارج شد و لشكركشى كرد كه در وظيفه زنان نبود. ما مىگوييم كه او برخلاف ما انزل الله با امام عادل به جنگ برخاست و سبب ريختن آن همه خونها گرديد، و اگر به نظر خودش به خون خواهى عثمان قيام كرده بود، مىبايست به امام عادل شكايت كند، و از و رسيدگى بخواهد نه اين كه عليه او شورش راه اندازد، ما مىگوييم: او تا آخر عمر، نتوانست دشمنى على بن ابيطالب صلوات الله عليه را از قلب خود بيرون كند، و چون شهادت آن حضرت را شنيد سجد شكر كرد (483)ما مىگوييم: رسول خدا صلّى الله عليه وآله فرموده بود: مبادا تو آن باشى كه سگهاى حوئب بر او پارس مىخواهند كرد، اين كار انجام شد ولى از رفتن به بصره خوددراى نكرد.

ما مىگوييم كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله درحالى كه براى مردم خطبه مىخواند اشاره به منزل عايشه كرد و فرمود: هنا الفتنة، هنا الفتنة، هنا الفتنة من حيث يطلع قرن الشيطان (484)

يعنى: فتنه آنجاست، فتنه آنجاست، فتنه آنجاست از جايى كه شاخ شيطان بيرون مىآيد ما مىگوييم: كه او تا آخر عمر صورت خود را از حسين عليهماالسلام مىپوشانيد با آن كه او به آن دو محرم بود و ابن عباس نيز اين را به او تذكر داده بود و دهها خطاى ديگر.

ولى جريان افك، دروغ محض بود كه منافقان بوجود آوردند و چنان كه گفته شد هر كه آن را باور كند، كافر و مكذب قرآن و اهل جهنم است، خداوند به منافقان لعنت كند، كه آن بلا را به سر اشرف كائنات صلّى الله عليه وآله آوردند.

/ 260