بسم الله الرحمن الرحيم من محمد رسول الله صلى الله عليه و(571) آله الى المقوقس عظيم القبط سلام على من اتبع الهدى اما بعد فانى ادعوك بدعاية الاسلام، اسلم تسلم، يؤتك الله اجرك مرتين فان توليت فانما عليك اثم القبط يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم ان لانعبد الاالله ولانشرك به شيئا ولايتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون (572)اين نامه نظير نامه خسرو پرويز است، آوردن آيه يا اهل الكتاب حاكى است كه مقوقس و ملت او مسيحى بوده اند، دو دفعه اجر براى آن است كه او در صورت اسلام آوردن سبب اسلام آوردن ملتش نيز مىشد، خواهيم ديد كه برخورد مقوقس با نماينده رسول خدا صلّى الله عليه وآله خوب بود جواب ملايمى به حضرت نوشت و هدايايى ارسال كرد ولى خود اسلام نياورد.آنگاه كه نامه مقوقس آماده شد، حضرت فرمود: كيست كه نامه مرا به صاحب مصر ببرد پاداش او بر خداست، حاطب بن ابى بلتعه اين مسؤليت را قبول كرد، و نامه بعد از مدتى در اسكندريه مصر به مقوقس رسانيد، حاطب پس از ورود به كاخ مقوقس از دور نامه را نشان داد، مقوقس او را به حضور خواند و چون نامه حضرت را خواند گفت: اگر پيامبر است چرا به قومش كه مخالف او هستند و حتى از مكه بيرونش كردند نفرين نمى كند، تا گرفتار شوند، اين كلام را دو بار تكرار كرد و ساكت شد.حاطب گفت: آيا عقيده ندارى كه عيسى بن مريم رسول خداست گفت: چرا، گفت پس چرا وقتى قومش او را گرفته و عن قريب بود كه مقتولش كنند نفرين نكرد كه خدا هلاكشان كند، تا اينكه خدا او را از ميان مردم برداشت گفت: احسنت، تو حكيمى از جانب حكيمى آمده اى.حاطب گفت: پيش از تو مردى (فرعون) بر اين زمين حكومت مىكرد او بيهوده گفت: من خدايم، پروردگار از او انتقام گرفت، تو از او عبرت بگير مبادا كه تو گرفتار شوى و ديگران از هلاكت تو عبرت گيرند اين پيامبر مردم را به توحيد دعوت كرد، از همه سخت تر بر او قريش بودند و از همه دشمن تر يهود و از همه نزديك تر و مهربان تر، نصارى، به جان خودم قسم بشارت عيسى به محمد صلّى الله عليه وآله مانند بشارت موسى بر عيسى است، و دعوت ما تو را به قرآن مانند دعوت توست كه اهل تورا را به انجيل دعوت مىكنى، هر قويم كه زمان پيامبرى را درك كنند امت او هستند، حق است كه از او اطاعت كنند، تو از آنانى كه پيامبر را درك كرده اى، در عين حال تو را از دين مسيح نهى نمى كنيم، بلكه به آن امر مىنماييم.پس از اين بيان متقن مقوقس گفت: درباره دين پيامبر فكر كردم ديدم به چيز ناپسندى امر نمى كند، و از كار خوبى باز نميدارد، او جادوگر گمراه و كاهن دروغگويى نيست، در او علامت رسالت يافتم، و درباره اسلام آوردن و گرويدن به او فكر خواهم كرد آنگاه درجواب حضرت چنين نوشت:بنام خداى رحمان رحيم به محمدبن عبدالله از مقوقس زعيم قبط سلام بر تو، نامه ات را خواندم مطلبت و آنچه را كه بر آن دعوت مىكنى فهميدم، دانسته ام كه پيامبر خاتم خواهد آمد، گمان مىكردم كه او از شام مبعوث شود، فرستاده ات را احترام كردم، دو نفر كنيز براى شما فرستادم كه در ميان قبط موقعيت بزرگ دارند، و نيز مقدارى لباس از قباطى مصر و قاطرى برايتان هديه كردم كه سوار بشويد. والسلام عليك، او زياده از اين ننوشت و اسلام نياورد.حاطب بن ابى بلتعه چون مدينه آمد، هدايا را به حضرت تحويل داد، حضرت بعد از خواندن نامه اش فرمود: ضن الخبيث بملكه ولا بقاء بملكه خبيث از ترس رفتن حكومتش ايمان نياورده، با آنكه بقايى بر حكومتش نيست (573)