جنگ ذات السلاسل و نزولوالعاديات - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جنگ ذات السلاسل و نزولوالعاديات

واقدى در مغازى، ج 2، ص 769، و ابن اثير در كامل، ج 2، ص 156 جنگ ذات السلاسل را در سال هشتم نقل كرده و فرمانده واحدها را عمروبن عاص گفته اند، ولى بنابر روايات اهل بيت عليهم السلام فرمانده اين جنگ على بن ابيطالب عليه السلام بود و در رابطه با آن سوره مباركه والعاديات نازل گرديد، علامه سيد محسن امين در سيرالائمه ج 1، ص 265، نقل كرده: جنگ ذات السلاسل، در سال هشتم هجرت در ماه جمادى الاخره اتفاق افتاد و در ص 261 فرمود: به نقل ابن شهر آشوب در مناقب ذات السلاسل نام آبى بود و به قولى در وادى رمل ريگها رگ رگ و بعضى بالاى بعضى بودند مانند زنجير از اين جهت آن محل ذات السلاسل ناميده شد و در نقل مجمع البيان: چون اسيران را به جهت عدم فرار به طناب بسته بودند لذا ذات السلاسل ناميده شد، نظر مرحوم مفيد نيز در ارشاد چنين است.

مرحوم طرسى در تفسير سوره والعاديات فرموده: گويند: اين سوره در وقتى نازل شد كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله على عليه السلام را به ذات السلاسل فرستاد و دشمن را شكست داد و آن در وقتى بود كه به دفعات بعضى از صحابه را فرستاده و همه بدون نتيجه برگشته بودند اين مطلب در روايت مفصلى از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است. و چون اين سوره نازل شد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله صبح كه به نماز آمد، بعد از حمد، سوره و العاديات را خواند، پس از نماز، اصحاب گفتند: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله ما اين سوره را ندانسته ايم، فرمود: بلى جبرئيل به من بشارت داد كه على بر دشمن پيروز شده و اين سوره را آورد، بعد از چند روز على عليه السلام با غنائم و اسيران وارد مدينه گرديد.

مرحوم مفيد در ارشاد اين مطلب را دو بار نقل كرده، يكى در ص 52 بعد از جريان بنى قريظه و ديگرى در ص 75 بعد از فتح مكه ما نقل اول را در اينجا مىآوريم: روزى رسول خدا صلّى الله عليه وآله نشسته بود، يك نفر اعرابى آمد و مقابل حضرت زانو زد و گفت: من آمده ام به شما نصيحتى كنم فرمود: آن چيست گفت: قومى از عرب تدارك ديده اند، كه شب هنگام به مدينه ريخته و شما را از بين ببرند، آنگاه توصيف كرد كه در فلان محل هستند.

حضرت به على فرموده: مردم را به نماز عمومى بخواند. پس از جمع شدن آنان حضرت بالاى منبر چنين فرمود: اينك دشمن خدا ودشمن شما قصد حمله به شما را دارد تا در مدينه شب هنگام بر سر شما فرود آيد كيست كه به وادى رمل به سراغ دشمن برود؟ مردى از مهاجرين گفت: يا رسول الله من حاضرم، حضرت پرچم اسلام را به دست او داد و هفتصد نفر همراهش نمود و فرمود: برويد به يارى خدا.

او با افراد خود از مدينه خارج شد و در روزى وقت چاشت خود را به دشمن رسانيد، گفتند: كيستى گفت: من فرستاده رسول خدايم يا بگوييد: الاله اله الله وحده لاشريك له و ان محمدا عبده و رسوله ويا ميان من و شما شمشير است، گفتند: برگرد، عده ما چنان زياد است كه تاب جنگيدن با ما را ندارى، او (از اين سخن ترسيد) و با نفراتش برگشت و جريان را به حضرت اطلاع داد، حضرت بار ديگر براى آن كار داوطلب خواست مرد ديگرى از مهاجرين برخاست وگفت: يا رسول الله من حاضرم. حضرت پرچم را به دست او داد ولى او هم مانند اولى برگشت.

رسولخدا صلّى الله عليه وآله كه بشدت ناراحت شده بود فرمود: على بن ابيطالب كجاست امام عليه السلام برخاست كه يا رسول الله من حاضرم، فرمود: برو به وادى رمل به سراغ دشمن، گفت: آرى.

على عليه السلام عصابه (پيشانى بند) مخصوص داشت كه آن را فقط وقتى به سر مىبست كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله او را به كار بسيار سختى ماءمورريت بدهد، آن حضرت به خانه رفت و آن عصابه را از حضرت فاطمه خواست، فاطمه عليهاالسلام گفت: مىخواهى كجا بروى پدرم به كجا ماءمورت كرده است فرمود به وادى رمل، زهرا شروع به گريه كرد، درهمان حال رسول خدا صلّى الله عليه وآله به منزل آنها آمد، فرمود: زهرا چرا گريه مىكنى؟ مىترسى شوهرت كشته شود، نه انشاء الله كشته نمى شود. على گفت: يا رسول الله صلّى الله عليه وآله نمى خواهى به بهشت بروم آنگاه با پرچم اسلام و با نفرات خود به طرف وادى رمل رفت كمى به صبح مانده بود كه به وادى رمل رسيدند، امام منتظر ماند تا صبح شد، با يارانش نماز خواند آنگاه صفوف آنها را مرتب كرد، هنوز دشمن از خواب برنخاسته و خود را آماده نكرده بود كه افراد آن حضرت داخل چادرهاى آن قوم شدند.

امام فرياد كشيد: اى مردم من فرستاده رسول خدا صلّى الله عليه وآله هستم. شما بگوييد لااله الاالله و ان محمدا عبده و رسوله وگرنه كار با شمشير است، آنها كه هنوز از عزيمت دو گروه قبل سرمست بودند گفتند: برگرد، فرمود: نه والله تا مسلمان شويد وگرنه كار با شمشير استت من على بن ابيطالب ابن عبدالمطلب هستم، دشمن از شنيدن نامن آن حضرت متزلزل و هراسان شد ولى باز آماده پيكار شدند، جنگ سختى درگرفت، شش يا هفت نفر از دشمن كشته شد بقيه تسليم شدند، مسلمانان با غنائم به سوى مدينه راه افتادند.

ام سلمه گويد: رسول خدا صلّى الله عليه وآله در منزل من در حال استراحت كردن بود، ديدم وحشت زده از خواب پريد گفتم: خدا پناه توست، فرمود آرى خدا پناه من است ولى جبرئيل خبر آوردكه على بن ابيطالب مىآيد، بعد بيرون رفت و فرمود: مردم به استقبال على بروند، مسلمانان به استقبال در دو صف طويل ايستاده بودند على عليه السلام چون آن حضرت را ديد، خود را از اسب به زير انداخت و شروع به بوسيدن قدمهاى مباركش كرد، حضرت فرمود: سوار شو، خدا و رسولش از تو راضى اند، على عليه السلام از شوق شروع به گريه كرد و به منزلش رفت، مسلمانان غنائم را تحويل گرفتند.

حضرت به بعضى از رزمندگان فرمود: فرماندهتان در اين جنگ چگونه بود؟ گفتند: چيزى بدى از او نديديم، ولى در همه نمازها كه به او اقتدا كرديم سوره قل هوالله را خواند، حضرت فرمود: از خودش خواهم پرسيد، آنگاه كه على عليه السلام را ديد فرمود: چرا جز قل هوالله در نمازهايت نخواندى! عرض كرد يا رسول الله قل هوالله احد را دوست دارم، حضرت فرمود: خدا نيز تو را دوست مىدارد چنانكه تو او را دوست مىدارى.

بعد فرمود: يا على اگر نه اين بود كه مىترسم مردم درباره تو بگويند آنچه را كه درباره عيسى بن مريم گفتند، در حق تو چيزى مىگفتم كه خاك پاى تو را از زير پايت برمى داشتند. بسيارى از اهل تاريخ گفته اند كه سوره والعاديات در اين جنگ نازل گرديد (639) سوره و العاديات چنين است:

بسم الله الرحمن الرحيم # والعاديات ضبحا # فالموريات قدحا # فالمغيرات صبحا # فاثرن به نقعا # فوسطن به جمعا # ان الانسان لربه لكنود # و انه على ذلك لشهيد # و انه لحب الخير لشديد # افلا يعلم اذا بئثر ما فى القبور # حصل ما فى الصدور # ان ربهم بهم يومئذ لخبير #

قسم به اسبان دونده نفس زنان، قسم به اسبان آتش افروز با زدن سم به سنگ، قسم به اسبان هجوم برنده در وقت صبح، كه با آن دويدن غبار بزرگى بلند كردند و با آن دويدن وسط قومى داخل شدند، كه انسان در برابر خدايش سخت ناسپاس است و خود بر آن ناسپاسى گواه است و انسان به علت مال دوستى اش بخيل است. آيا نمى دانيد كه مسؤل است وقتى كه انسانها برانگيخته شوند و آنچه در سينه ها به دست آيد؟ حقا كه خدايشان در آن روز به حال آنها آگاه است.

اين سوره آيزده آيه و سوره صدم از قرآن مجيد است. اول سوره در حكم سرود جنگى است و حكايت از يك واقعه و جنگ و حمله دارد و آخر سوره موعظه و نصيحت است، اهل بيت عليهم السلام، به نزول اين آيات در حق آن حضرت اتفاق دارند.

/ 260