آن حضرت از خروج خوارج خبر ميدهد - از هجرت تا رحلت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

از هجرت تا رحلت - نسخه متنی

سید علی اکبر قریشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آن حضرت از خروج خوارج خبر ميدهد

4 - ابوسعيد خدرى مىگويد: وقت تقسيم غنائم حنين در محضر رسول خدا صلّى الله عليه وآله بودم مردى از قبيله تميم كه دوالخويصره نام داشت آمد و گفت: يا رسول الله به عدالت رفتار كن، حضرت كه از اين سخن ناراحت شده بود فرمود: واى بر تو! اگر من عدالت نكنم چه كسى عدالت خواهدكرد؟!! عمربن الخطاب گفت: يا رسول الله بگذاريد گردنش را بزنم.

فرمود: نه او را رها كن، او در آينده يارانى خواهد داشت چنان نماز خواهند خواند كه شما نماز خود را در مقابل نماز آنها حقير بدانيد و روزه خود را در مقابل روزه آنها هيچ شماريد.قرآن را مىخوانند ولى فقط درزبانشان از دين بيرون مىروند مانند رهاشدن تير از كمان، آنها را (در عالم مثال ديدم) مردى سياه رنگ در ميان آنها بود كه دستش نظير پستان زن يا يك پارچه گوشت بود كه چون مىكشيدى دراز مىشد و چون رها مىكردى به صورت پستان در مىآيد؛ آنها عليه بهترين گروهى از مردم خروج خواهند كرد.

ابوسعيد خدرى مىگويد: من اين كلام را از رسول خدا صلّى الله عليه وآله شنيدم و بعدها على بن ابيطالب را ديدم كه با آنها جنگيد، من در خدمت او بودم، كه فرمود در ميان كشتگان برگرديد، و او را پيدا كنيد، جنازه ذوالثديه را آوردند، ديدم همان طور بود كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله به ما خبر دادند(664).

ناگفته نماند كه اميرالمؤمنين صلوات الله عليه بعد از قتل خوارج به شدت از اصحابش مىخواست كه كشته ذوالثديه (حرقوص بن زهير رئيس خوارج) را در ميان اجساد بيابند، هر قدر كشته ها را زير و رو كردند، پيدا نشد، امام فرمود: والله نه من دروغ مىگويم و نه رسول خدا صلّى الله عليه وآله به من دروغ گفته است ؛ او را پيدا كنيد كه او در ميان كشته هاست. به كاوش ادامه دادند تا پيدا شد ابوالاسود دئلى گويد: من او را ديدم سياه رنگ بود. بدنش مىجنبيد و بوى تعفن مىداد، يك دست او از گوشت بود، چون مىكشيدى به قدر دست دراز مىشد و چون رها مىكردى در كنار شانه اش مانند پستان زن جمع مىشد و در آن موهايى مانند سبيلهاى گربه بود، پس از پيدا كردن دست گوشتين او را بريده و بر نيزه زدند، امام عليه السلام ندا مىكرد صدق الله و بلغ رسوله و يارانش تا غروب اين ندا را سر مىدادند(665). آنچه از گذشته در يادم مانده آن است كه حضرت بعد از ديدن جنازه ذوالثديه به سجده افتاد.

/ 260