ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و اين را هم بدان، كه اگر آفريدگار تو را انباز و شريكى بود، البته تاكنون فرستاده گانش بسوى تو آمده، و نشانه هاى ملك و پادشاهيش را ديده، و صفات و افعالش را شناخته بودى حال كه چنين نيست، بدانكه او خداوندى است يگانه و تنها (و اين كثرتى را كه در جهان وجود همينگرى اينها همه پرتوى از آن خورشيد، و قطره از آن دريا بيش نيستند) او چنانست كه خود خود را ستوده است (و در قرآن كريم سوره )18( آيه )110( فرموده است: انما الهكم اله واحد خداى شما جز يك خدا نيست) هيچكس در كار ملك باو نستيزد (و در امر قدرت با وى پنجه نيفكند) او هميشه خدا است و زوالى ندارد، پروردگارى كه سرآغاز بى آغاز وجود و پايان بى پايان هستى است، او بزرگتر از آن است كه دل و ديده باحاطه و دست يافتن بتواند ربوبيت و آفريدگاريش را اثبات كند (پاى خيال بدرگاه جلال و جبروتش نرسد، و شهباز خوش پرواز فكر بر كنگر قصر كبريائيش ننشيند) اى فرزند هنگاميكه اين خدا را چنين شناختى، و كوچكى جاه، و كمى توانائى، و بسيارى ناتوانى، و بزرگى نيازمنديت را در جنب (قدرت و عظمت و بى نيازى) پروردگارت دريافتى، آنگاه بكار بندگى باش، بدانسانكه تو را سزد كه بكار بندگى باشى.

پسر جانم، من تو را از حال (و داب و ديدن و رفتار و كردار اين) جهان و برطرف شدن و منتقل شدنش (از كسى بكسى) آگاهى دادم، و نيز از احوالات آن جهان، و آنچه براى اهلش (از ثواب و عقاب) آماده گرديده اخبارت نمودم، و مثالهائى (از تاريخ گذشتگان) براى پند، و اندرز تو در آن دو زدم (باشد كه تو راهرا از چاه بازشناسى و خويش را در زمره صلحا و نيكان در آوردى آرى) هر آنكه از حال جهان آگاهى پيدا كرد (و دل از آن بركند) داستانش بدان كاروانيانى ماند كه در منزلى پر آب و گياه فرود آمده آنگاه بخواهند آن منزل را بمنزلى خرم، و پر آب و گياه تبديل نمايند. پس در اين راه، و بدين منظور بريدن از دوستان، و ناهموارى سفر، و بد مزگى طعام را بچيزى نشمراند و آنچه خرج ميكنند غرامت و زيان ندانند، رنجهاى فراوان مسافرت را تحمل نمايند، تا مگر خانه وسيعشان را بيابند و در منزل و جايگاه شان فرود آيند (آنها ديده دلشان را باز كرده و دانستند دير يا زود نوبت زن مرگ كوس رحيل را خواهد كوفت، و بناچار بايستى اين سراى عاريتى را بدرود گفت، لذا از روزنه تنگ اين زندان ديده بگزار خرم و وسيع آنجهان دوخته و مرغ جانشان براى طيران در آن فضاى طرب انگيز بال و پر
كشيده، روزها عنقا صفت از انظار پنهان، و شبها بسان مرغ حق بناله و سوز و گدازند، اينست سرگذشت كسيكه دنيا را شناخت و بدان دل نباخت) اما داستان آنكه فريب جهان را خورد (و بدان دل بست) بداستان گروهى ماند كه بسر منزلى پر آب و گياه رسيده (و خوش و خرم در آن آرميده اند) و ميخواهند از آنجا بمنزلى خشك و بى گياه وارد شوند، و هيچ چيز در نزد آنان دشوارتر از اين نيست كه از آن منزلى كه در آن بودند به برند، و در منزلى كه دوست ندارند وارد شوند (آنان همچون بومان بر سر كهن ديوار ويرانه جهان لانه ساخته و بهيچوجه حاضر نيستند با هزار دستانهاى گلشن سراى بهشت جاودان هماهنگ گردند).

پسر جانم، خودت را بين ديگران و خودت معيار قرار ده، آنچه بر خويش مى پسندى بر ديگرى بپسند، هر آنچه براى خويش نميخواهى بر ديگرى مخواه، همچنانكه بر خودت ستم روا نميدارى بديگرى ستم روا مدار، بدانسانكه دوست دارى با تو نكوئى كنند با ديگران نيكى كن، زشت را از خود (نسبت بديگران) مپسند، همانطوريكه آن زشت را از ديگرى بخويش نپسندى، از مردم خوشنود باش، بهمان چيزيكه از آنان نسبت بخودت خوشنود ميشوى، در چيزيكه از آن آگاهى كافى ندارى سخن مگوى، اگر چه كمى آگاهى داشته باشى (سخنى كه ميگوئى بايد از روى تحقيق باشد، نه با شك و ترديد) و اين را بدان و باور دار كه هيچگاه خودپسندى و خويشتن خواهى با درستى و صواب دمساز نيست، بلكه آن تباه كننده خردها است. مالى را كه بكوشش فراوانش به چنگ آورى آسانش انفاق نماى، و براى ديگرى نگهدارى مكن (و بوارثش باز مگذار) هر آنگاه كه بمنظور و مقصدت هدايت كرده شده و دست يافتى، خاضع ترين اوقات براى پروردگارت باش (و شكرانه آن نعمت را بدين طريق بگذار).

حسن جانم، بدانكه تو را به پيش روى راهى است (بسى) دراز و دور، يا رنج فراوان، و تو (براى اينكه آن راه را به آسانى در سپرده، و ناهمواريش را بر خويش هموارگيرى) ناگزير از آنى كه در راه طلب آسايش نيكو آماده بوده، و آن اندازه از زاد و توشه (كردارهاى نيك) برگيرى كه براى رسيدن به مقصد و منزلت كافى بودن، و پشتت هم از بار (گران مظالم) سبك باشد. اى حسن، نكند كه بيش از سر حد توانائيت از آن بار بر پشتگيرى، تا اينكه (در فرو پاى محشر) سنگينى آن بار تو را و بال باشد (و بهلاكت و رسوائيت كشاند) هر آنگاه كه از گروه مستمندان كسى يافتى كه توشه ات را براى روز رستاخيز بدوش كشنده، و در فردائى كه بدان نيازمندى بتو رساننده اش باشد پس آن را غنيمت شمرده بيدرنگ و توانى بارت را بدوشش نه، و در صورت قدرت و توانائى بيشتر (با وى انفاق كرده) و زيادتر توشه ات را با وى حمل كن، زيرا كه ممكن است وقتى تو (بخود آمده، و بياد فردايت افتاده، و براى احسان در حق وى) به طلبش برآئى، و ويرا نيابى، پس اكنون كه دارائى و توانائى دارى، هر كه از تو قرضى خواست بده، تا آن وامدار در روز گرفتارى و بيچارگى آن را بتو باز پس دهد (قرض بتهى دستان قرض به خدا
است، و خدا بهر كس مقروض شد، چندين برابر ادا خواهد كرد).

/ 305