ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى پسر حارث، همينكه از دستجات مختلف كشور، از سرهنگ و سرباز، و فرماندار و قاضى و وزير و تاجر و پيشه ور گذشتيم، نوبت سفارش درباره تهيدستان، و مستمندان در ميرسد) زنهار زنهار، از خداى بترس درباره اين دسته فرودين از درماندگان و بينوايان و نيازمندان و كسانيكه برنجورى و سختى و ناتوانى دچاراند، و وسيله كار و كسبى ندارند در ميان اين دسته درويشان مردمانى اند قانع (كه بكمترين چيزيكه به چنگشان افتد بسازند، و به نيروى همت بلند، دست دريوزگى به پيش خسان دراز ننمايند) و نيز كسانى هم هستند كه از فاقه بجان آمده (و نانى ببهاى آبروى و عفت نفس بچنگ آرند، و سد جوعى كنند، اى مالك اين فقر اعيال خدا، و تو و همه ثروتمندان وكلاى اوئيد، خدا مال را بتوانگران داد، و آنها را به سرپرستى درويشان مامور ساخت) بنابراين خداى را پاس دار، و حقى را كه پروردگار براى آنها بتو سپرد به آنان بسپار، و قسمتى از بيت المالت، و قسمتى از غله هائيكه از غنائم سرزمينهاى اسلام بدست آمده است، برايشان مقرر دار و (ميان شهرى و غريب فرقى قائل نشده) هر چه كه بنزديك ميدهى دور را مانند آن بده و (بدان كه) رعايت حق هر يك از آنان باز دارد، چرا كه تو بواسطه كا
رهاى بسيار و مهمت چنانچه حقى را ضايع گذارى معذور نخواهى بود (خدا فرداى قيامت اين را از تو نميپذيرند، كه بگوئى كارهاى دولتى، و مشاغل سلطنتى مرا از رسيدگى بحال بينوايان و فقرا مانع گرديدند، زيرا كه وظيفه تو در درجه اول آنست كه خداى را خوشنود كنى و بحال فقرا برسى) پس تو نبايد همت خويش را از آنان دريغ گوئى، و از روى كبر و خيلاء رخ از آنها برتابى، و البته بكارهاى آن كسانيكه چشمها آنان را خوار مينگرند، و مردمشان كوچك ميپندارند، و دستشان بتو نميرسد رسيدگى كن (زيرا درباريان چاپلوس كه تكمه هاى لعلگون جامه شان همه از خون دل بينوايان است، كجا كهن جامه گان ژنده پوش را ببارگاه سلطنت بار دهند، تا عرايض خويش را به عرض ملوكانه برسانند، فلذا پادشاه خداپرست خود بايد به دلجوئى آن دل افسردگان برخيزد، و ريش درونشان را مرهم نهد، مالكا از ميان كارمندانت) چه خوش است كه نيك مردى خدا ترس و فروتن، و مورد اطمينانت را بگزينى تا (بعرايض آنها رسيدگى كند و) امورشان را بتو برساند، پس (از آنكه بحال پريشان و به بى سر و سامانى آنها آگاه گشتى بيدرنگ برفع نيازمنديهاى آنان كمر بربند، و با آنها طورى رفتار كن كه به هنگام ديدار خدا (وند قهار) عذرت بپ
ذيرند، چرا كه در بين رعيت اين طبقه نيازمندان (و پريشان حالان كه دلى از اندوه لبريز، و لبى از شكوه خاموش دارند بسى (از ديگران بعدل و داد نيازمندترند، پس با ادا كردن حق هر يك از آنها در نزد خدا براى خويش عذرى بتراش (تا به هنگام بازپرسى آسوده باشى، اى پدر ملت، آيا يتيمان را مى شناسى؟؟ يتيمان نونهالان خردسالى هستند كه در آغاز كودكى كه سخت نيازمند سرپرستند، بدرد يتيمى و بى پدرى دچار شده اند، آن اطفال معصوم داراى رنگهائى پريده، و دلهائى افسرده هستند، همانهائى اند، كه بهمه چيز كس بايد حسرت برند، و دم بر نيارند) پس باحوال زار بى پدران (خرد سال) برس، و نيز از حال پيران سالخورديكه دستشان بجائى (از كار و كسب) بند نيست و (از روى مناعت و علو همت) خويشتن را براى چيزى از كسى خواستن آماده نساخته اند غافل منشين و (اى سرپرست اينكه درباره يتيم خردسال و پيرمرد سالخورد يكسان بتو سفارش كردم، براى اينست كه اين هر دو در عرض هم واقع اند، آن پير كهنسالى كه گردش روزگار روى سيمين و موى مشگينش را تبديل بعكس كرده است، با آن كودك پسريكه لذت زندگانى را نچشيده، و در اولين مراحل نحيف اند، هر دو نيازمند پدر و پرستاراند، پس تو بايد درباره هر د
و حق پدرى و پرستارى را رعايت كنى كه راه حق همين است) و اينكار هم بر فرمانگذاران سنگين و گران است، و اصولا هر گونه حقى گران است و سنگين (بر هر كه باشد) جز اينكه گاهى سبك ميسازد، خدا آن را بر كسانيكه خواهان پايانى نيك بوده، خويشتن را بصبر و شكيبائى واداشته، و بدرستى وعده هائيكه بايشان داده شده است، اطمينان پيدا كرده اند0 و هر بار سنگينى را بخاطر خوشنودى خدا سبك ميكشند).

(مالكا، براى آنكه فرداى قيامت در دادگاه عدل خداوند محكوم نباشى تكرار كرده و ميگويم) پاره از وقت خويش را براى رفع حوائج نيازمندان مقرر دار، و خود را مهيا ساخته در مجلس عمومى بنشين، و براى آن خداونديكه تو را بيافريد فروتنى پيشه ساز، در آن روز سپاهيان و ياران و نگهبانان، و پاسبانان خويش را از آنان به يك سوى زن (و خود حشمت سلطنت را فروهشته، دادخواهان را با لطف و مهربانى پيش خوان، و بعرايضشان بدقت گوش ده،) تا اينكه سخنرانشان بدون (ترس و طپش دل و) لكنت زبان با تو سخن گويد، (و عرض تظلم كند) زيرا من از رسول خداى صلى الله عليه و آله شنيدم كه مكرر ميفرمودند، آن توده كه بدون (بيم و هراس و) لكنت زبان حق ضعيف را از قوى گرفتن نتواند هرگز پاك و پيراسته نگردد، در آن هنگام بريده و درشت و ناهموار سخن گفتن را از آنها بپذيرد، و بر خود مگير، و تانف و تندى را از خويش به يك سوى نه تا (آنها آنچه در دل دارند بدون بيم و هراس بگويند، و بواسطه اين خوشخوئى و مهربانى با خلق) خداوند درهاى رحمتش را به روى تو بگشايد، و پاداش فرمانبرداريش را بتو ارزانى فرمايد، و اگر موقع مقتضى براى منع و بخشش بود) هر چه بگشاده روئى ببخش و (هر چه
باز ميگيرى) با پوزش و مهربانى باز گير
ديگر آنكه در بين كارهاى تو كارهائى است كه ناگزير خودت بايستى آنها را انجام دهى از قبيل پاسخ دادن كار گذارانت، بهنگاميكه دبيرانت بمانند (و ندانند فلان مطلبت كه راجع بكارهاى مهم است، جوابش را چسان بايد دادن) ديگر انجام كارهاى مردم است، بهنگاميكه تراكم كار يارانت را دلتنگ سازد (و بيش از آنكه ميكنند نتوانند، اى مالك برنامه كار را نيكو منظم كن) و كار هر روزى را براى همان روز بگذار، زيرا هر كارى مختص بروز خويش است (و مسامحه كردن و كار امروز را بفردا افكندن سبب آشفتگى اوضاع ميشود، كار امروز را بفردا مفكن تا بتوانى، كه من افكندم و افكند بدين روز سياهم) اى مالك گو اينكه كارهائيكه درباره رتق و فتق امور كشور انجام ميدهى، چنانچه نيت پاك، و توده در آن آسوده باشد، همه آنها براى خدا است، لكن (فراموش مكن كه تو ناگزير از انجام دو وظيفه ميباشى، يكى اجتماعى كه همان بكار مردم رسيدن است، ديگرى انفرادى است كه آن عبارت از عبادت خدا، و خواندن دعا و نماز، و رخ بدرگاه خدا سائيدن است و) بهترين آن اوقات، و پاكترين آن اقسام را براى آنچه كه بين تو و خداست انتخاب كن. البته بايد بپاداشتن فرايض و واجبات دينى كه مختص بذات پرورد
گار است، در هنگامى باشد كه آن هنگام مختص بدان كار است (نمازها را اوائل اوقات بگذار، و بتاخير مينداز در شب و روزت پيكرت را به خداى ببخش، و به آنچه كه باعث نزديكى به خدا است كاملا وفا كرده و آنها را بدون كاهش و افزايش بجاى آور، اگر چه اين كار پيكرت را بفرسايد، و هنگاميكه از براى مردم به نماز جماعت ميايستى نمازت بايستى طورى باشد كه (بواسطه بسيار طول دادن و يا واجبات آن را ترك كردن) باعث ملامت مردم، و يا تباهى نماز نباشى، زيرا كه در مردم كسانى يافت شوند، كه آن دردمند، و اين نيازمند است، و بايد رعايت حال آن دور كرد، و بواسطه طول دادن از حضور در جماعت مانعشان نگرديد بخاطر دارم) بهنگاميكه رسول خداى صلى الله عليه و آله، مرا بسوى يمن ميفرستادند، از آن حضرت پرسيدم، نماز را با آنان چسان بگذارم؟ فرمود: همچون ناتوانترينشان نماز با آنان بگذار، و با مومنان به مهربانى رفتار كن.

اى مالك، پس از بكار بستن اين دستورات، نكند كه روى در پوشيدنت از رعيت پر بطول انجامد، زيرا كه اين روى نشان ندادن فرمانگذاران بملت شعبه از تنگ گرفتن و بكارها(ى كشور) بى اطلاع ماندن است (اى پسر حارث، يكى از چيزهائيكه باعث ويرانى ممالك اكاسره و قياصره شد همين روى نشان ندادن، و بكارهاى ملت بى اطلاع ماندن بود، بهوش باش كه) اى روى از رعيت نهان كردن زمامداران بهمان اندازه كه پنهان شده اند، بهمان اندازه آنان را باحوال كشور بى اطلاعشان نگهميدارد، آنگاه كار بزرگ نزدشان كوچك، و كوچك بزرگ، از زيبا زشت، زشت زيبا، حق و راستى بباطل، و نادرستى مشوب و آميخته ميگردد، (و هرج و مرج در كشور بر پا ميشود) مگر نه اين است كه فرمانگذار، نيز بشرى است كه هر كارى را كه مردم از وى پنهانش دارند او بدان كار ناشناس ميماند، و حق هم كه داراى نشانه كه مراكز كذب و صدق از آن مشهود و هويدا باشد نيست (بسا كارهاى باطل و دروغى كه راست و حق در نظرش جلوه دهند، و او گول خورده تشخيص دادن نتواند) اى مالك تو بيرون اين دو مرد نخواهى بود، يا مردى هستى بخشايشگر، و بخشنده در حق و راستى، پس در اينصورت براى چه از حق واجبى كه ببخشى يا كار نيكى كه بج
اى آورى، روى از خلق در پوشى، و مردى هستى مبتلاى به منع و بخل، كه در اينصورت هم مردم خودشان وقتى از بذل و بخشش مايوس شدند، با شتاب دست از تو برخواهند داشت (و پى كار خويش خواهند رفت پس در هر دو صورت از چه روى روى نشان ندهى، و با پرده گيان به پرده نشينى) با اينكه اغلب در خواستهاى مردم از تو چيزى نيست كه باعث رنج و دردسر باشد (منتها كاريكه مردم با تو دارند اين است كه) يا شكايت از مظلمه ايست، يا در خواست عدل و دادگرى در كارى است (كه هر دوى آنها را تو بدون رنج و خرجى با جنبش دستى، و يا حركت پاى ميتوانى انجام داده و آنان را از خويش خورسند سازى).

(اى مالك) فرمانگذاران را نزديكان و خويشانى است كه خوى گردنكشى و خودسرى در آنها ريشه دوانده، و بكم انصافى در داد و ستدها دستى دراز دارند (اينان با اينكه نوكر و خدمتگذاراند كبر و نخوتشان به مراتب از پادشاه بيشتر است) پس تو با قطع اسباب اين خوها (ى نابهنجار) ريشه آنها را بكن (هيچ ميدانى بساط كبر و نخوت آنان چسان نور ديده شده) و ريشه شرشان از بيخ بر ميافتد؟ با اينكه) هيچگاه به هيچ يك از پيرامون گردان، و خويشاوندانت قطعه زمينى واگذار نكنى (و دهى را به تيولشان ندهى) زنهار اى مالك نكند كه كسى از آنان بگرفتن كشتزار و مزرعه طمع در تو افكند، و آنگاه باعث زيان و آزار آن كسى شوند كه در كار مشترك، و يا در سيراب كردن زمين با آنها همسايه است، و آنها بخواهند سختى كار شركت را بدوش آن همسايگان بگذارند كه در اينصورت سود سرشار و گواراى آن براى آنان و نكوهش و زشتيش در دنيا و آخرت بر تو است (و تو نبايد در راه حق خويش و بيگانه بشناسى، و بين پسر خود، با آن سياه آفريقائى تفاوتى قائل شوى) دور و نزديك هر كه با اجراى حق موافق است حق را درباره وى مجرا دار (گو اينكه حق سنگين است، و در اجراى آن اندامى آهنين و استخوانى پولادين
لازم است) پس تو در كار اجراى حق شكيبا و (پايدار و از خدا) پاداش خواه باش، نزديكان را بگذار تا (هر چه ميخواهند بگويند، و هر قدر ميخواهند برنجند و) از حق هر چه ميخواهند به آنها برسد، برسد، تو پايان كار را بنگر كه با همه گرانى و سنگينى تا چه اندازه فرخنده و پسنديده است. و اگر (گاهى چنان افتد كه) رعيت از بدگمانى تو را ستمگر پندارد، تو براى رفع گمانهاى بدشان (بيدرنگ) صلاى عام در ده، و بدان واسطه با پوزش و دليلت آن بدگمانيها را از خويش بگردان، زيرا كه تو در اينكار (دستور) نفست را برياضت بسته، برعيت مهربانى كرده، و بواسطه اين ذكر علت و آوردن عذرى بپايدارى حقى كه تو آن را خواهانى رسيده (همين كه توده ملت ديد تو تا آن اندازه فروتن و متواضعى كه بصرف اندك تو همى حاضرى در مقام رفع سوء تفاهم برآمده بى گناهيت را اثبات كنى عذرت نيز موجه است، آن وقت است كه رعيت حساب كار خود را كرده راه حق را خواهد پيمود).

/ 305