اير بسويش اشارتى نكنند.در خلقت حضرت آدم ابوالبشر عليه السلام از آن پس كه خلاق جهان آسمان و زمين و هر چه در آنها است بيافريد، از هر يك از زمينهاى نرم و درشت و خوش گياه و شوره زار مشتى خاك برگرفت، ابر رحمت را بفرمود تا چهل شبانه روز پى درپى بر آن خاك بباريد تا خالص و پاكيزه شد، و آنرا برطوبت و ترى مخلوط كرد تا اينكه چسبان گشت و عناصر چهارگانه با هم يكى شدند، از چنين خاكى صورتيكه داراى اطراف و اعضاء پيوستگيها و گسستگيها بود بيافريد، آنرا خشك ساخت تا چنگ در زده و بهم چسبيده، محك م و نرمش قرار داد تا از هم نپاشيده و آنرا تا زمان معين و معدودى كه قابل پذيرفتن روح باشد بحال خودش واگذاشت پس خداوند آنصورت خاكى را آئينه انوار و تجلى خويش قرار داده از روح خود در آن بدميد، انسانى ساخت داراى قواى فكريه كه به نيروى آن در اشياء تصرف كند، اعضاء و جوارح و ابزارى از قبيل دست و پا چشم و گوش و غير اينها كه در كارها از آنها استفاده نمايد، و قوه شناسائى حق و باطل چشيدنها بوئيدنيها جنسها و رنگها را بوى ارزانى داشت، طينتش را برنگهاى گوناكون همچون سفيدى استخوان سرخى خون سياهى مو و اشباهيكه باهم الفت دارند و حالاتى كه ضد يكديگرند و اخلاطى جداى
از هم مانند گرمى صفراء سردى بلغم ترى خون خشكى سوداء و همچنين از غم و پريشانى سرور و شادمانى خواب بيدارى سيرى و گرسنگى خلاصه تمام اينها را بوى عنايت فرمود،
پس آنگاه ملائك را ندا در داد و آنرا به امانت و وصيتى كه در نزدشان بوديعت نهاده بود و آن عبارت از فرود آوردن سر تعظيم و تكريم و خشوع و سجده بر آدم ابوالبشر بود. صلا زد، فرمود اى فرشتگان من آدم را از راه احترام سجده كنيد، فرشتگان امر خداوند سبحان را اطاعت كرده آدم صفى الله مسجود آنان شد، در اين ميان ابليس را حميت دامان گرفت بدبختى بر او چيره آمد طنيت خود را كه از آتش بود از گوهر آدم والاتر دانست، آنرا برگرفت و اين را بيفكند، براى اين سركشى و نافرمانى سزاوار خشم خداوندى شد، براى تكميل بليه و آزمايش بنى آدم و وفاى وعده كه در حين سجده نكردن ابليس به او داده شده بود خداوند مهلتش داده فرمود: تو تا روز و هنگام معينى از از مهلت داده شده گانى،
پس از سجده فرشتگان و نافرمانى شيطان، خداى سبحان آدم را در بهشت كه وسائل عيش و كامرانى در آن فراهم و بساط امن و شادمانى در آن گسترده بود ساكن ساخت، و او را از عداوت و شيطنت ابليس بترسانيد، شيطان بر آن مقام جاودان و آميزش با نيكوان رشگ برد، و ما سوگند دروغش بفريفت، صفى الله يقين را بشك بفروخت، از عزم و اراده بجانب وهن و سستى گرائيد، فرح و شادى را بخوف و ترس، و عزت و بزرگى را بندامت و پشيمانى تبديل كرد، پس خداوند در توبه آدم بساط كرامت بگستريد، كلمه رحمت را به وى تلقين فرمود، بازگشت بهشت را به وى وعده كرد، و او را به محنت سراى دنيا كه محل تناسل و زايشگاه فرزندان بود فرود آورد.