ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ده، شراب شوق را در جام سيراب كننده عشق نوشيده، ترس از خدا در دلشان ريشه دوانيده، كمرشان در زير بار عبادت خم، چشمه اشكشان براى گريستن در راه محبت او سرشار و ناتمام، گردن خاكساريشان در حلقه كمند تقرب به خدا بند، خودپسندى گرد آنان نگردد، عبادتهاى گذشته خود را بسيار نشمرده اند، و تضرع و زارى در پيشگاه عظمت و جلالت حق وقتى براى آنان نگذارده كه بياد نيكوئيهاى خود بيافتند، (به عبادت خود اهميتى دهند) در عزم ثابتشان سستى و فتورى رخنه نيفكنده، و ديده اميدى كه به پروردگارشان دوخته اند از عشقشان نگاهيده، درازى راز و نياز با پروردگارشان ترى زبانهاى آنها را نخشكانده، كارهاى ديگرى به آنان چيره نگرديده، تا آوازهايشان را كه بمناجات بلند است كوتاه سازد، و دوشهايشان از صف اطاعت هرگز پس و پيش نشده، (تمامى پشت در پشت و دوش بدوش يكديگر در برابر جلال و عظمت خدا صف كشيده به اطاعت مشغولند) و هيچگاه براى آسايش خودشان از امر خدا گردن نكشند و تقصيرى نكنند، كند فهمى و فراموشيها نميتوانند با عزم ثابتشان به دشمنى برخيزد، فريبها و شهوتها نميتوانند همتهاى آنان را هدف تيرهاى خود قرار دهند، خداوند عرش را براى روز نيازمندى خودشان (قيامت) ذخيره
كرده (و به اندازه عاشق خدا هستند كه) هنگاميكه خلق از خدا منقطع شوند، باز آنها از فرط عشق متوجه عبادت او هستند، آنها به كنه و غايت عبادت حق نميرسند، و از حرص و ولعى كه به عبادت خدا دارند رجوع نميكنند، ماده اميد و بيمى كه از او در دلشان است هيچگاه كنده نشود، و رشته هاى خوف از خدا هرگز از دلشان بريده نگردد، تا به آن واسطه سعى و كوششان سستى پذيرد، و اسير و دچار طعمها (ى خام دنيويه) نگردند تا تلاش دنيا را بر جد و جهد آخرت بر گزينند، عبادت گذشته خود را بزرگ نشمرده اند، تا به اميد بزرگى آنها خوف و بيم از عذاب از دلشان رخت برنبندد، و هيچگاه شيطان بر آنان تسلط پيدا نكند، تا اختلاف كلمه درباره پروردگارشان در ميانشان پديد آيد، زشتى جدائى و دشمنى از هم جداشان نساخته، كينه و حسد ره به سويشان نبرده، انواع شك و ريبها و اقسام عزم و همتها (ى ناستوده) آنان را تقسيم و دسته دسته نكرده، همه در كمند و ريسمان ايمان اسير، و ميل عدول از حق و سستى در عبادت (عارضشان نشود و) آن بند را از گردنشان باز نكند، و در تمامى آسمانها جاى افكندن، پوستى نيست جز آنكه فرشته در آنجا بسجده افتاده، و يا يكى در حال شتاب كوشش (به انجام وظيفه) دارد بسبب ط
ول اطاعت دانش، و بر اثر بسيارى عبادت معرفت و يقين خود را درباره پروردگارشان زياد كرده، و به اين واسطه عظمت و بزرگى او در دلشان افزون ميگردد (اى بشر سرمست مغرور اين كلمات دربار، و اين گهرهاى شاهوار اميرالمومنين را درباره فرشتگان و خلق آسمانها به دقت ملاحظه كن، و عبادت آنان را يا غفلت و ترس آنها را از خدا با از خدا بيخبرى خودت بسنج، پس بفرشتگان اقتدا كرده، براى آينده ات فكرى كن و از اعمال صالحه براى روز بيچارگى ره آورد و توشه برگير).

قسمتى از اين خطبه شريفه در چگونگى آفرينش زمين و ابر و باران و برق و خرمى باغها و گياهها كه بشر از آن استفاده ميبرند و قدرت خداوند يكتا از آنها ظاهر ميشود ميباشد (پس از آفرينش آسمانها و سكونت دادن فرشتگان در آنها خداوند متعال) فرو برد زمين را در ناف موجهاى سركش تاريكه (مانند شتر مستبكه بر ماده بجهد) بر سر هم ميغلطيد و در درياهاى ذخار و سرشارى كه امواج پرتلاطم آن لطمه ها بهم ميكوفتند، و خود را بهم زده و در هم فرو ميرفتند، مانند شتران نرى كه هنگام هيجان شهوت كف بر لب مى آورند پس پيكر زمين سنگين بود آن درياى پرموج و تلاطم از خروش افتاد، و چنان آن دريا را در زير جثه و دوش و شانه خود مالش داد، كه از آن هيجان و تندى و مستى به آرامش و افتادگى گرائيد، و آن سر و صدا و هياهويش به شكستگى مبدل شده، دچار حلقه هاى پولادين حكمت خدا گشته، پالهنگ ذلت و اسيرى و انقياد او را به گردن زد پس (وقتى كه زمين خوب آن دريا را در زير سينه سنگين خويش مالش داد بر روى آب) آرام گرفته و بساط خويش را بر روى آن امواج پهن كرده و باد نخوت و سركشى و بلند پروازى را از دماغش بيرون كرد، آنگاه آن آب پس از آن همه جوش و خروشها و در هم غلطي
دنها فرو نشست، پس زمين بر روى آب ساكن، و آب اطراف آنرا پره زد، آنگاه خداوند تعالى بارگران كوههاى بلند و قله هاى شامخه را بر دوش زمين نهاده پس (زمين در اثر حمل آن بار سنگين ناچار بر آب فشار آورد، همانطوريكه در اثر فشار خون از دماغ انسان جارى ميشود) آب چشمه سارها و منبعها از خيشوم دماغ كوهسارها بيرون زده در فضاى بيابانها و شكافهاى زمينها متفرق و جارى گرديد، و حركات زمين بواسطه كوههاى محكم و پاى برجا و قله هاى بزرگ سخت سركشيده مساوى و آرام شد، و آن كوهها در سطح و سوراخهاى بينى زمين فرو رفته، بر گردنش سوار و پست و بلندش را نرم و هموار، آنگاه حقتعالى بين زمين و فضا را وسعت داده، هوا را آماده وزاندن نسيم براى ساكنين نموده، و اهل آنرا ايجاد، و از تمام منافع زمينى برخوردارشان ساخت، پس خداوند مهربان زمينهاى بلند و بى گياهى كه آب چشمه ها و نهرها و رودخانه ها از رسيدن به آنها قاصر بود از ياد نبرده، و براى سيراب كردن آنها ابريكه حيات بخشنده و بيرون آورنده نباتات آن زمين بوده بيافريد (چنانكه قرآن سوره 32 آيه 27 ميفرمايد: و نسوق الماء الى الارض الجرز فنخرج به زرعا تاكل انعامهم و انفسهم افلاتبصرون، آب را بسوى زمين بى گياه
روان داشتيم پس بيرون آورديم گياه آن را، تا چارپايان و خودشان از آن بخورند آيا نمينگريد) پس تخته ابرهاى جدا و پراكنده را بهم در پيوست، تا اينكه ابر سفيد انبوه پر آب به موج و جنبش آمد، و از هر يك (براى رساندن آب به هر شهرى ابرى) مانند دائره گردى تشكيل داده، آماده باريدن شد، در حاليكه زنجير درخشانى از برق به پايش بسته، و پى درپى آن برق در ميان آن توده هاى ابر سفيد درخشان (ميخندد) نور ميبارد، آنگاه بوسيله باد جنوب آن ابر را (كه بدرهاى بسيار و گهرهاى شاهوار آبستن بود) بسر زمينهاى بلند فرستاد، در حاليكه آن ابر (مانند شتريكه از شدت سنگينى بار ناف و كمر مياندازد سينه افكنده و بر زمين نزديك شده بوده پس آنرا در هم ميفشرد و (پستانش را) دوشيدن گرفت، بارانى بسيار نافع بياريد وقتى كه آن ابر سنگين بار، بار سنگين باران را بر زمين نهاد، و سينه سبك كرد، زمين خرم، خندان، شادمان گرديد، و (همچون نوعروسان سرمست) به ناز و غمزه و كرشمه افتاد، باغها لباسها و حله هاى سبز و سرخ و زرد و درخشان گلهاى رنگارنگ را بتن پوشيده چادر سفيد شكوفه را بسر افكنده، گردن بندى كه از گياهها (ى گوناگون ناز و نرگس و ارغوان و ياسمن) بود از گردن آويخت پس آن
گياهها كه از زمين روئيده بود باعث زندگانى بشر شد، و براى رهروان در زمينها راههاى گشاده باز كرد، و بر جاده نشانها برپا كرد.

پس همينكه خدا زمين را گسترده و فرمانش را جارى ساخت، آدم ابوالبشر عليه السلام را از ميان خلقش برگزيده، و او را اولين نمونه آفرينش خويش قرار داده، و در بهشت جايش داده، و روزيش را فراوان كرد، و سفارش فرمود به او از آنچه نهيش كرده بود (او را از خوردن درخت گندم منع فرموده بود) و به او يادآورى كرد كه اقدام كردن در آن كار او را بگناه و نافرمانى كشانده، و پايه جاه او را متزلزل ميسازد. پس چون از علم خدا گذشته بود آدم اقدام كرد بر كارى كه از آن نهى شده بود (از درخت گندم تناول كرد) خدا نيز او را پس از توبه و بازگشت (از آن ترك اولى از بهشت) به زمين فرود آورد، تا زمين را به نسلش آباد سازد و به واسطه او بر بندگانش اقامه حجت كند، و بعد از قبض روح آدم هم خدا زمين را از چيزهائيكه دليل و حجت بر ربوبيت وسيله شناسائى بين او و بين بندگانش بود خالى نگذاشت، بلكه از آنان پى درپى و قرن به قرن پيمان گرفت، به زبان بهترين از پيغمبران و حمل كنندگان امانتهائيكه خودش فرستاده بود، تا اينكه كار حجت بر پيغمبر ما صلى الله عليه و آله تمام شده، جاى عذرى باقى نمانده، و بيم از خدا را به منتها درجه رسانيد (پيغمبر خاتم چنان راه خداپرس
تى را صاف و هموار كرد، و دستورات الهيه را بمردم رسانيد كه ديگرى براى گنهكاران در فرداى قيامت هيچ راه عذرى باقى نگذاشت) و اندازه روزيها را براى خلق معين و آنرا (بر حسب استعدادشان) كم و زياد و تنگ و فراوان از روى عدل و داد تقسيم كرد، تا آنكه به راحتى و آنكه بسختى روزى داده شده امتحان كرده، غنى شاكر، و فقير صابر را بيازمايد (دارائى و نادارى را سبب امتحان آن دو قرار داد تا شكرگذارى و بردبارى هر دو را بنگرد) پس فقر و پريشانى را به فراخ روزيها، و آفتهاى ناگهانى را به تندرستها نزديك ساخته، شاديهاى فراوان را به غمها و اندوهها مبدل فرمود، آنگاه مدت عمرها را آفريده، كوتاه و بلند، و مقدم و موخر آنها را براى اشخاص معين كرده اسباب (تمام شدن) آنها را به مرگها متصل ساخت، و آن مرگ را كشنده ريسمانهاى دراز و طنابهاى پر پيچ و خم عمرها قرار داد (تا اشخاص نيرومند و جوان كه به انتظار پيرى نشسته و ايام جوانى را به لهو و لعب ميگذرانند بدانند كه مرگ بر جوانى كسى رحم ميكند، گوئى كه كنم توبه پس از پيريها، از مرگ جوانان مگرت نيست خبر).

پس از اينكه حضرت عليه السلام از خلقت و چگونگى آفرينش آسمان و زمين و ملائكه و بشر فارغ شد با الفاظى موجز، دلكش، شيرين، و معانى باريك، و فصيح، و دلپذير بطور اجمال به صنوف مخلوقات اشاره نموده فرمايد: خداوند متعال آگاه است از رازهائيكه درون خاطرها پنهان، (از آهسته سخن نجوى كنندگان و از آنچه در خاطر خطور كند از انديشه و گمان، و به تصميماتى كه گرفته شود از روى يقين و ايمان. و به دزديده نظر كردن ديدگان از زير مژگان، و آنچه در قعر پنهانيها و پرده دلها پنهان، و دزديده گوش گرفتن گوشها سخنان، و به مراكز تابستانى مورچگان، و سوراخهاى زمستانى حشرات و گزندگان، و به نواى آه و ناله حيوانات بى زبان جدا از فرزندان، و به صداى آهسته پاى روندگان، و از مراكز نمو ميوه در رگ و ريشه و درختان، و از غلاف و شكوفه ها و خوشه هاى آنان، و از درون غارهاى وحشيها و درندگان و درهاى كوهساران، و جاى گزيدن پشه گان در زير پوستهاى درختان و ساقهاى آن، و جاى پيوستن برگها به شاخگان، و بمحل فرود آمدن نطفه آميخته به خون از صلب و رحم زنان و مردان، و به پيدا شدن ابرها و پاره هاى آن، و باراندن دانه باران هنگام بهم پيوستنشان، و بپراكنده شدن خاش

/ 305