ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمد علی انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طبيب حاذقى كه وسايل طبابت خويش را از مرهمهاى سودمند، و كار افزارهاى تافته شده با خود برداشته (و در ميان مردم براى شفا دادن مرضى) گردش ميكرد، و هر جا كه بدلهاى كور، و گوشهاى كر، و زبانهاى گنگ كه نيازى به دواهاى او داشت برخورد ميكرد، (فورا بر بالين آن بيماران و مجروحان مبتلا مى نشست و) مرهمهاى نصايح نافع خويش را بر زخم آنان مينهاد، (و نشتر مواعظ گرم خود را در آن جراحات مهلكه فرو ميبرد، تا اينكه آن دلها را بينا، و گوشها را شنوا، زبانها را گويا گردانيد، و دردمندان جهان سر از بستر بيهوشى و بيمارى شرك و نادانى برداشته، و با مزاجى سالم بكار حق پرستى قيام نمودند) محمد پزشكى آزموده و دكترى كار آگاه بود كه جايگاههاى (جراحات) غفلت و مراكز (امراض) حيرت را بدواهاى خود معالجه ميكرد، (و بهبودى ميبخشيد لكن بعضى از مرضى باندازه مرض گمراهيشان در بحران و غير قابل علاج بود كه آن) بيماران دلشان از پرتو انوار حكمت او منور نشد، و از آتش زنه هاى علوم و معارف او كسب نور و آتش دانشى نكردند (آرى) چارپاى چرنده را با دانش چكار و سنگ سخت را با بينش چه تناسب،
اين صاحب ديدگانند كه رازهاى علوم و معارف برايشان منكشف و گمكرده راهان راه جو هستند، كه راه حق برايشان روشن گرديده (اكنون از فرط تحقيق مانند آنست كه) تمامت پرده از چهره بر افكنده، و نشانه آن براى شخص هشيار پديدار گشته (و براى آخرتش از دنيا توشه برميگيرد) مرا چه شده كه شما را مى بينم پيكرهائى بيجان و جانهاى بى پيكر (كه هميشه يك پاى كارتان لنگ است، نه خودتان خردمنديد، و نه راى خردمندان را بكار مى بنديد) عبادت كنندگانى هستيد بى پرهيز، و بازرگانانى هستيد بدون سود (جنگ ميرويد، ثبات نمى ورزيد شكست ميخوريد) بيدارانى خواب، حاضرانى غائب، شنوندگانى كر، گويندگانى لاليد، در كارها و امورات حاضر ميشويد، ولى از روى اجبار و كراهت، و چنين كسى بود و نبودش يكسانست)
(پس از من فتنه ها و فسادها بر شما روى آور خواهد شد و پايه) پرچم گمراهى در ميانه قطبش محكم و پرده هاى آن باطراف پراكنده گشته، شما را به پيمانه خويش وزن ميكند، و به برز و يال ستمش فرو ميكوبد (رئيس گمراهان معاويه يا سفيانى در جاى خود ايستاده، و لشگرها را باطراف ميفروشد، و مردم را قتل و غارت مينمايند) و آن رئيس از ملت اسلام خارج، و در گمراهى داخل است، و در آن هنگام باقى نماند از شما مگر باندازه ته مانده كه در ته ديگ، يا ريزه كاهى كه پس از تكاندن در كنج جوال باقى ميماند، و آن پرچم گمراهى (رئيس گمراهان) شما را (بدست ستم) مانند چرم دباغى در هم بيفشرد، و همچون خرمن (در زير پاى جور) لگد كوبتان كند (و آن شخص ستمكار براى آزردن) مومن خداپرست را از ميان شما بربايد، همانطوريكه مرغ دانه هاى فربه را از ميان دانه هاى لاغر ميربايد، آخر اين راهها (ى كج) شماها را بكجا ميكشاند، و اين تاريكيها(ى جهل) شما را براى چه سرگردان ساخته است، و براى چه شما فريفته سخنان دروغين گرديده ايد، هيچ ميانديشيد، بكجا ميرويد، و از كجا باز ميگرديد، در صورتيكه براى انقضاى هر مدتى نوشته معينى، و براى هر پنهانى پيدا شدنى است (زمان شما بسر
آمده و كردارها مرتكب شده ايد، كه اكنون زشتى آنها بر شما پنهان است پنهان گرديده، و شما از ديدار آنها پشيمان خواهيد شد، لكن آنوقت پشيمانى سودى ندارد) پس هم اكنون پند عالم ربانى خود را بشنويد، و دلهاى خويش را به او بسپريد، و بفرياد رساى او از خواب غفلت برخيزيد (زيرا كه من براى شما پيشواى دلسوزى هستم كه همواره خواهان نيكبختى شما ميباشم) و پيشوا بايد به پيروان خويش راست بگويد، و هوش و زيركى خود را براى جمع آورى پراكندگيهاى آنان بكار اندازد (دانسته باشيد من راه حق و باطل را بشما نماياندم) و مطلب را براى شما از هم شكافته، و صاف و پوست كنده نشان دادم همانطوريكه مهره را از ميان ميشكافند، و درخت را براى گرفتن صمغ تركانده، و پوست ميكنند، پس (اگر گوش بحرف من نداده، و از راه حق پيروى نكنيد) اينجا است كه باطل براه افتاده، فتنه گمراهى مركب خويش را سوار شده، و بتندى ميتازد، ستمگران بزرگ و نيرومند، و خوانندگان بسوى حق كم گردند، روزگار همچون گرگ درنده بر مردم حمله ور شود، باطل پس از خموشى (و از صدا افتادن دوباره) همچون بختى مست بنعره و فرياد برخيزد، مردم در فسق و فجور با هم برادر، و از دين از يكديگر دور گرديده، دوست دروغ و دشم
ن راست گفتن باشند، پس در اين روزگار است كه فرزند دلبند موجب خشم و اندوه پدر و مادرش شده، و باران در فصل گرما ببارد (تا مردم از آن بهره مند نگردند) اشخاص دون و پست فراوان، افراد آزاده و بزرگوار اندك، مردم اين روزگار گرگان، و پادشاهانش درندگان باشند، مردم متوسطه خورندگان اموال حرام و فقرا (از فرط نيازمندى و احتياج) مردگانند، چشمه راستى خشك، و نهر دورغ جارى گردد مردم به زبان با هم اظهار دوستى كنند، و بدل يكديگر را دشمن دارند، اغلب بزنا منسوب (و از آن خوشحال) و از عظمت و پاكدامنى دور، و از آن بشگفت، لباس وارونه بر پيكر اسلام پوشيده شود، مانند ديوانه كه پوستين را وارونه بدوش افكند (مردم در ظاهر مسلمان و در باطن بوئى از اسلاميت ندارند).

/ 305