ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
در اميدواريت به خداوند كه دروغگو باشى (و گمانيكه درباره او برده ى خطا باشد) يا اين كه در او جائى از براى اميدوارى نمى يابى (اگر چنين است گمان اولت خطا، و خيال دويمت كفر محض است، زيرا كه خداوند مبدا و منشا هر اميدوارئى است) و همچنين اگر آن شخص ترسنده از بنده از بندگان خداى بترسد از ترس خودش به آن بنده چيزهائى عطا ميكند كه به خدا نميكند (براى رضا و خوشنودى او از اوامر و نواهيش سرپيچى نمى نمايد) پس اين بنده ترسش را از بندگان خدا نقد، و خوفش را از آفريدگارش نسيه و وعده قرار ميدهد، و همچنين مانند مدعى اميدوارى به خدا است كسى كه جهان در نظرش مهم، و موقعيت آن در دلش بزرگ است، آنكس جهان را بر خدا برگزيده (و از فضل و رحمت او ديده بر دوخته) و بدنيا روى آورده، و بنده آن گرديده، و بجز از دنيا چشمش جاى ديگر را نمى بيند).(اى شنونده گرامى) البته كفايت ميكند تو را كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم (در رفتارش با دنيا) پيروى كنى، و نكوهش و عيب جوئيش تو را دلالت و راهنمائى ميكند به بسيارى رسوائى و زشتيهاى دنيا، زيراكه اطراف و اكناف آن (مال و منال دنيا و عشق و دل بستگى به آن) از آن حضرت گرفته شده و براى غير او مهيا گشته، و آن حضرت از نوشيدن شير گواراى آن باز داشته شده، و از زر و زيورش دور گرديده شده بود (پس اى خواننده عزيز تو هم اگر ميخواهى از شر شيطان و دنيا آسوده مانده، و بسعادت دو جهانى فائز شوى، بايستى پيروى از رسول خداى را بر خويش فرض و واجب شمرى) و اگر در مرتبه ثانى بخواهى (از رحمتهاى الهى برخوردار شده، و در زمره خاصان محسوب شوى البته) از موسى كليم الله عليه السلام پيروى كن آنجا كه او گفت: (رب انى لما انزلت الى من خير فقير) پروردگارا من به آنچه از خير و نكوئى بسويم بفرستى نيازمنديم، به خدا سوگند موسى از خدا جز نانى كه بخورد نخواست، زيرا كه خوراك او گياهان زمين بود، بطورى كه از لاغرى و كم گوشتى، سبزى گياهها از اندرون پوست شكمش ديده ميشد، و در درجه سوم، اگر ميخواهى از حضرت داود عليه السلام كه داراى مزامير ز
بور، و قارى اهل بهشت است پيروى بكنى بكن، آن حضرت بدست خويش از ليف خرما زنبيلها بافته به رفقا و همراهان خود ميفرمود كدام يك از شما، در فروش اين مرا كمك و يارى ميكنيد (پس دوستانش آنها را برايش فروخته، و از بهايش نانهاى جوين خريدارى ميكردند) و خوراك آن حضرت يكدانه از همان قرصهاى جوين كه از بهاى آن زنبيل تهيه شده بود، بود، و اگر در عيسى ابن مريم عليه السلام سخنى دارى، و ميخواهى از او پيروى كنى (پس بشنو و طريقه او را عملى ساز) پسر مريم سنگ خاره را و ساده و بالش ميساخت، لباس زبر و درشت ميپوشيد، طعام خشن و غير نرم ميل ميفرمود، نان خورشش گرسنگى بود (باندازه بخودش گرسنگى ميداد كه نيازمند بخورشى نبوده، و بهمان نان درشت و خالى ميساخت) چراغش در شب روشنى ماه بود، و سايه بان و پناهگاهش در زمسان مركز طلوع و غروب آفتاب بود، ميوه خوشبويش گياهى بود كه زمين از براى چهارپايان ميرويانيد، نه زنى داشت كه او را به فتنه افكند، نه فرزندى كه او را غمناك و اندوهگين سازد، و نه مالى كه او را (از ياد خدا) باز دارد، و نه طمعى كه او را خوار كند، مركبش دو پايش، و خدمتكارش دو دستش بود (همه جا پياده ميرفت و هر كارى را خود انجام ميداد)
(اكنون كه شرح حال چند تن از پيغمبران را شنيدى نظر باينكه پيغمبر آخر الزمان اشرف انبيا است زهد و بى اعتنائيش نيز نسبت بدنيا بيشتر از ديگران بوده بنابراين) پس تاسى و پيروى از پيغمبر خودت صلى الله عليه و آله كه (از همه خلايق) بهتر و پاكيزه تر است بنماى. زيرا كه در آن حضرت محلى است از پيروى كردن براى شخص پيروى كننده، و جائى است از نسبت براى كسى كه خويش را بدو منسوب سازد، و محبوب ترين بندگان نزد خداى بنده ايست كه تاسى و اقتداى به پيغمبر خودش منسوب سازد، و نشانه او را دنبال كند، آن حضرت (از روى رادمردى و بلند همتى و بى اعتنائى بدنيا حتى) لقمه نان دنيا را باطراف دندان ميخورد، و (از بس آنرا كوچك ميشمرد هيچگاه) بتمام چشم در آن نمينگريست، از همه جهانيان لاغرترين پهلو، و گرسنه ترين شكم بود، جهان (با قيافه فريبنده خود) خويش را باو نشان داد، و او از پذيرفتنش سر باز زد، او خوب ميدانست چيزى را كه خداوند تعالى دشمنش داشت، و كوچكش شمرد و خوار مايه اش گرفت، او نيز بايد آنرا خوار گرفته و كوچكش شمرده و دشمنش دارد (لذا چنين كرد) و اگر در ما نبود جز دوست داشتن و بزرگ شمردن جهانى را كه خدا و رسولش آنرا دشمن داشته، و ك
وچكش شمرده اند، البته همين اندازه براى سركشى و تن زدن از فرمان خداوند كافى بود، رسول خدا صلى الله عليه و آله (از فرط تواضع و فروتنى بدون گسترش خوان) بروى زمين چيز ميخورد، و همچون بنده مى نشست، موزه اش را بدست خود وصله ميزد، و پاره گى جامه اش را ميدوخت، الاغ برهنه سوار ميشد، ديگرى را پشت سرش سوار ميكرد (روزى) بر در خانه اش پرده ائيكه در آن صورتها و نقشها نگار داده شده بود ديد، پس (فورا) بيكى از زنهايش فرمود اى فلانه (بزودى) اين پرده را از من بپوشان، زيرا من هنگاميكه بسوى آن ديده دوختم، بياد زيورهاى جهان ميافتم (و از آن ترسم كه بهمان اندازه از ياد خدا غافل مانم) پس آن حضرت از صميم قلب روى از جهان گردانده، و ياد آنرا از صفحه خاطرش محو كرد، او خرسند بود كه زيور (فريبنده) جهان از ديده اش نهان ماند تا از آن جامه زيبا فر نگرفته و جايگاه زيستش ندانسته، اميد درنگ و ماندن در آن نداشته باشد پس (بدين منظور) جهان را از نزد خويش براند، و از دل بيرونش كرد و از پيش ديده پنهانش ساخت، آرى چنين است آنكس كه چيزى را دشمن داشت، با نظر كردن بسوى آن و نام برون آن چيز را نزد او مخالف و دشمن است.(اى خواننده عزيز) البته در روش رسول خدا صلى الله عليه و آله، چيزى است كه معايب و زشتيهاى جهان را بتو نشان ميدهد، زيرا كه آن حضرت با اهلبيتش در آن گرسنه زيسته، و با آن مقام ارجمندى كه (نزد خدا) داشت از زيورهاى آن كناره گرفت، پس بيننده بايد با ديده بينش بنگرد، و به بيند كه آيا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را، در اين امر بزرگ شمرده، و يا كوچكش گرفته اگر گويد او را خوار داشته، به خداى بزرگ سوگند است كه دروغ گفته، و بزرگ بهتانى زده است، (زيرا كه ممكن نيست خداوند اشرف مخلوقاتش را خوار گرفته باشد) و اگر گويد او را گرامى داشته، و بزرگش شمرده، پس بايد بداند خداوند غير آن حضرت را كه جهان را برايش گشاده گردانده كوچك داشته و مقربترين بندگانش را از آن دور كرده است، پس شخص پيرو بايد از پيغمبر خودش پيروى كرده نشانه او را دنبال كند، و پى او برود (و به دستوراتش عمل نمايد و اگر از دنبال آن حضرت راه برنگرفت ايمن از هلاكت نيست، زيرا خداوند محمد صلى الله عليه و آله را نشانه قيامت و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از جهنم قرار داده است (زيرا كه او آخرين پيغمبر و به همه احوال و اموريكه باعث سعادت و شقاوت است دانا بود
) و با شكم گرسنه از جهان رخت بربسته و سالم از گناه وارد آخرت گرديد (تا در جهان باقى بود) سنگى بروى سنگى نگذاشت، و بنائى نساخت، تا اين كه راه خود را پيمود، و نداى پروردگار را لبيك گفت، پس چه منت بزرگى است كه خدا بر ما نهاده، و نعمت وجود آن حضرت را بعنوان پيشرو بما عنايت فرموده، تا از او پيروى كنيم، و قدم جاى قدم او نهيم (و من در زندگانى همواره پيرو او بوده، و بدنبال او رفته ام تا جائيكه) به خدا سوگند، باندازه بر اين جبه پينه بستم، كه از پينه زننده شرمنده شدم، و گوينده بمن گفت آيا آن را (پس از اين همه پينه و وصله) دور نمياندازى گفتم از من دور شو كه عند الصباح يحمد القوم السرى، بامدادان از ره پيمايان در شب سپاسگذارى ميشود (همانطوريكه از كاروانيكه در شب راه بريده، و صبح بمنزل رسيده تشكر ميكنند، اجر و مزد نيكوكاران را نيز در صباح قيامت خواهند داد).