2ـ روحانيّت و وظيفه خطير روشنگرى - نظریه سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظریه سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی مصباح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2ـ روحانيّت و وظيفه خطير روشنگرى

به هر حال، ما بر حسب وظيفه اى كه خداوند متعال تعيين فرموده، ملزم هستيم كه براى روشن كردن موضع
اسلام و جلوگيرى از انحرافات فكرى، اعتقادى و دينى، در حدّى كه ميّسر باشد، به اين حقايق اشاره كنيم.

بعضى از دوستان و خيرخواهان فكر مى كنند كه طرح اين مباحث، در اين شرايط خاص اجتماعى ـ سياسى، لزومى
ندارد و حتى شايد بعضى فكر كنند كه ضرر هم دارد، زيرا موجب پراكندگى افكار و عقايد مى شود. آنها تصور
مى كنند كه هر چه ما تلاش بيشترى براى ايجاد وحدت فكرى و اعتقادى داشته باشيم و مسائلى كه موجب تشتّت
و تفرّق مى شود مطرح نكنيم، به نفع جامعه است.

كسانى هم از روى خيرخواهى مى گويند:

شما مى توانيد با
صرف نظر كردن از اين گونه مباحث به كارهاى مثبت ترى در جامعه بپردازيد و پست هايى را به دست بياوريد و
خدماتى انجام بدهيد كه هم به نفع خودتان است و هم به نفع جامعه.

خدمت اين عزيزان كه بسيارى از آنها خيرانديش و خيرخواه هستند عرض مى كنم: ما هم راه عافيت طلبى را نيك
مى شناسيم و راه جلب كسانى را كه به به و چه چه مى گويند و دست افشانى و پايكوبى مى كنند خوب مى دانيم.

مشكل ما يك تكليف شرعى است كه خداى متعال به گردن ما گذاشته است، كه در درجه اول به عهده انبياء و
ائمه معصومين(عليهم السلام) نهاده شده است و بعد به عهده علماء; و اين راهى است پر پيچ و خم و پر
مخاطره و به جاى به به و چه چه، معمولاً با فحش، تهمت، افترا، بدگويى و گاهى تبعيد، زندان، شكنجه و
ترور شخصيّت و گاهى نيز با ترور فيزيكى همراه مى باشد.

به هر حال، با دشوارى هايى توأم است كه، در طول
تاريخ، انبياء و ائمه معصومين(عليهم السلام) با آن مواجه بودند و ما نيز ناگزيريم كه اين راه را طى
كنيم; حتّى اگر دوستان هم ما را مورد عتاب و سرزنش قرار بدهند.

چون خداى متعال مى فرمايد:

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما
بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ اُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ
اللاَّعِنُونَ.» [1]

آنان كه آيات آشكارى را كه براى هدايت خلق فرستاديم كتمان مى كنند، بعد از آن كه براى هدايت مردم در
كتاب بيان كرديم (پنهان داشتند) آنها را خداوند و همه جن و انس و ملك نيز لعن مى كنند.

كسانى كه به حقايق دين آگاه هستند و حقيقت را به جهت منافع شخصى يا مصالح گروهى شان كتمان مى كنند،
مشمول لعنت خدا و فرشتگان و اولياء خدا خواهند بود.

چنانكه در حديث شريف آمده است كه:

«إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِى أُمَّتِى فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ إِلاَّ فَعَلْيهِ
لَعْنَةُ اللَّهِ...» [2]

وقتى بدعت ها و نوآورى ها در دين ظاهر مى شود، بر عالِم واجب است كه علم خودش را اظهار كند و جلوى
انحرافات را بگيرد و الا مشمول لعنت خداوند خواهد بود.

بر اين اساس، ما دو راه در پيش رو داريم: يا بايد عتابها و سرزنش هاى دوستان و تهمت هاى دشمنان را تحمل
كنيم و در مقابلش رضايت خدا را كسب كنيم، يا اين كه به به و چه چه بعضى از مردم را ترجيح دهيم و در
مقابل لعنت خدا را بخريم. ما ترجيح مى دهيم كه بدگويى ها را به جان بخريم و به لعنت خدا گرفتار نشويم.

پس اين وظيفه مهم بر عهده ما گذاشته شده است و براى امثال ما پرداختن به اين مسائل از هر چيزى واجب تر
است.

درست است كه امروز ما در كنار مرزهايمان مشكلاتى داريم و احياناً ممكن است در آينده خطرهاى نظامى
براى ما به وجود بياورد. درست است كه اعضاى كنسولگرى و 35 راننده ما توسط گروه منحرف و متحجّر طالبان،
در افغانستان، اسير شده اند كه موجب ناراحتى ملّت و دولت و نيز برپايى تظاهرات و اعتراضات عمومى و
مراجعه به مراجع بين المللى شده است; امّا به نظر ما خطر اسير شدن 40 يا 50 نفر ايرانى در دست دشمنان از
خطر اسير شدن هزاران جوان مسلمان ما در دانشگاه ها، به دست ايادى آمريكا، بيشتر نيست.

اسير شدن
جوانان ما در دست عمّال، ايادى و طرفداران فرهنگ غربى بسيار خطرناكتر از اسير شدن چند شهروند ايرانى
به دست يك گروه منحرف است. آنها گرچه با مشكلات و سختى هايى مواجه هستند، اما اجرشان پيش خداوند
محفوظ است. ولى وقتى جوانان عزيز ما، بخصوص فرزندان شهداء و آزادگان، در دانشگاهها در معرض انحراف
فكرى و دينى قرار مى گيرند، چه چيزى مى تواند آن را جبران كند؟

آيا خطر اسارت فكرى بيشتر نيست؟

آيا
كسانى نبايد در اين زمينه احساس مسؤوليت و سرمايه گذارى كنند؟

(ممكن است كسانى ما را تخطئه كنند و بگويند شما بد فكر مى كنيد. خوب اگر انسان آزاد است فكر خودش را
اظهار كند، لااقل ما هم، به عنوان كسى كه بيش از 50 سال با علوم دينى و اسلامى سروكار دارد، اين حق را
داريم كه نظر خودمان را ابراز كنيم.)

بحثمان بر سر اين بود كه در مقابل ادّعاى ما مبنى بر اين كه بايد قوانين اسلامى و الهى بر جامعه حاكم
شود، شبهاتى را القاء كرده اند كه بنده در مباحث گذشته به اين مطلب اشاره كرده ام. كسانى گفته اند
التزام به اين كه بايد احكام اسلام در جامعه اجرا شود با حقّ طبيعى انسان نمى سازد. يكى از حقوق طبيعى
انسان آزادى است كه در آزادى فكر، دين، سياست و آزادى بيان متجلّى مى شود.

هر انسانى به طور طبيعى حق
دارد هر دينى را كه مى خواهد انتخاب كند و احياناً دينش را عوض كند و حق دارد هر فكر و اعتقادى كه دارد
بيان و ترويج كند. اگر شما مى گوييد كه حتماً بايد قوانين اسلامى در اين كشور حاكم باشد، كسانى هستند
كه اين قوانين را نمى خواهند. آنها حق دارند اظهار نظر كنند، رأى بدهند و بگويند ما اين قوانين را نمى
خواهيم.

طرح اين مطالب از سوى كسانى كه به طور كلّى منكر دين مى باشند جاى شگفتى نيست، امّا متأسفانه
گاهى از كسانى چنين مطالبى شنيده مى شود كه ادّعاى ديندارى دارند و حتّى گاهى يك پسوند اسلامى را با
خودشان يدك مى كشند; يا خودشان را پيرو امام معرّفى مى كنند!!


[1]ـ بقره/ 159.

[2]ـ بحارالانوار، ج 57 ، ص 234.

/ 331