از ديدگاه اسلامى واضع قانون، خداوند و يا كسى است كه مأذون از طرف خدا و صالح براى قانونگذارى باشد.در اين زمينه، بحثهايى ارائه گشت و در ضمن پاره اى از شبهات دگرانديشان مطرح و در حدّ حوصله جلسات به
آنها پاسخ داده شد.بخش دوّم مباحث ما بر محور حكومت به معناى خاصّ آن دور مى زند. بواقع، در بخش اوّل حكومت به معناى عام
كه شامل قوّه مقنّنه نيز مى شود مورد بررسى بود، و از اين رو از قانون و قانونگذارى سخن به ميان آمد.اما اكنون سخن ما متوجّه جنبه اجرايى حكومت و دولت به معناى خاص; يعنى، قوّه مجريه است.
2ـ حكومت، نياز دائمى و هميشگى جوامع بشرى
گذشته از بافت و ساختار دولت و گونه هاى مختلف آن كه در محلّ خود مورد بررسى قرار مى گيرند، چنانكه درجلسه قبل اشاره داشتيم، همه نظريه پردازان سياسى بر احتياج جامعه به دولت اتفاق نظر دارند و آن را
ضرورى مى شمرند. تنها آنارشيست ها اعتقادى به ضرورت حكومت براى جامعه ندارند.اين گروه كه در بين
فلاسفه قديم يونان طرفدارانى داشتند معتقد بودند كه اگر مردم قوانين را بشناسند و با تعهّد اخلاقى
به آن عمل كنند، نيازى به حكومت نخواهد بود. بى شك اين تئورى هيچ وقت و در هيچ جا پياده نشد و در مقابل
آن، براى همه جوامع عملاً ضرورت حكومت احساس مى شد و كماكان احساس مى شود.براى اين كه نظريه ضرورت حكومت از لحاظ نظرى براى مردم ما آشكارتر گردد و آنها از دام پاره اى از
مغالطه ها برهند، متذكّر مى شويم كه نظريه فوق كه تقريباً اتفاقى است بر شناخت واقعيّات جامعه
انسانى مبتنى مى گردد. توضيح اين كه:يك وقت كسى چشم از طبيعت، روحيات، تحوّلات جامعه و واقعيت ها مى
پوشد و در فضاى تنگ و بسته ذهن خود به تجزيه و تحليل مى پردازد و انسانها را چونان فرشتگانى مى بيند
كه به دنبال خير و خوبى ها و فضايل اند و از سرشتى پاك برخوردارند. در نظر او اگر نظام تعليم و تربيت
صحيح گسترش يابد و به گونه اى مردم از تربيت اخلاقى برخوردار گردند كه با انگيزه اخلاقى خود متعهّد
به قانون و عمل بر طبق آن گردند و از آن تخلّف نكنند، و همچنين اگر قوانين صحيح و مصالح جامعه و فرد و
نيز مضارّ و مفاسد روى گردانى از قانون، براى مردم تبيين شود و انتخاب را به عهده خودشان واگذاريم،
ديگر كسى رو به فساد نمى رود و همه بر اساس قوانين عمل مى كنند. درست به مانند كسى كه مى داند غذايى
مسموم است و از تناول آن خوددارى مى كند، مردم نيز به كارى دست مى زنند كه به صلاح آنهاست و از كارى كه
به ضرر آنها و جامعه شان هست خوددارى مى كنند. در اين صورت، ديگر نيازى نيست كه با قوه قهريه و با فشار
قوانين را بر مردم تحميل كرد!شكّى نيست كه تصوّر فوقْ خام و خيال پردازانه است. كسانى كه واقعيت هاى زندگى انسان و واقعيت هاى
جامعه انسانى را مى شناسند و كسانى كه به تاريخ بشريّت و جوامع گذشته و حال آگاهند، هيچ گاه احتمال
نمى دهند كه لااقل در آينده نزديك وضعيّتى پيش مى آيد كه بر اثر رواج و گسترش ارزشهاى اخلاقى در بين
مردم، همه به صورت خودكار كار نيك انجام مى دهند و گرد كار بد نمى گردند; هيچ كس دروغ نمى گويد، خيانت
نمى كند، نظر سوء به مال و ناموس مردم نمى دوزد، تجاوز به حقوق مردم نمى كند، و همين طور در ارتباط با
مسائل بين المللى نيز هيچ كشورى به همسايگان خود تجاوز نمى كند.
3ـ نياز به حكومت در رويكرد اسلام و قرآن
اسلام نيز بى نيازى جامعه از حكومت و قوّه قهريه در پرتو برخوردارى از تربيت سالم و شناخت مصالح ومفاسد و قوانين را خيالى خام و به دور از واقع مى داند.از اين رو در آيات آفرينش حضرت آدم، داستان
خلقت انسان به گونه اى تبيين شده است كه كاملاً نقاط ضعف و امكان لغزش انسان را نمايان مى سازد:«وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنّى جاعِلٌ فِى الاَْرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا
أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ
نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنّى أَعْلَمُ مَا لاتَعْلَمُونَ.» [1](به خاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت:من در روى زمين جانشينى (نماينده اى) قرار
خواهم داد.فرشتگان گفتند:آيا كسى را در آن قرار مى دهى كه فساد و خونريزى كند؟ما تسبيح و حمد تو را
بجا مى آوريم و تو را تقديس مى كنيم.پروردگار فرمود:من حقايقى را مى دانم كه شما نمى دانيد.