4ـ مفهوم پلوراليزم دينى
گرچه ما در صدد طرح مسأله پلوراليزم بطور تخصصى نيستيم، اما به اجمال عرض مى كنيم كه يك وقت ما درمقام عمل مى گوييم بايد با طرفداران مذاهب مختلف و صاحب نظران مختلف در فلسفه ها و علوم مختلف برخورد
متين، مؤدبانه و سنگين داشت و به آنها اجازه داد افكارشان را مطرح كنند و از آن دفاع كنند و در حوزه
هاى گوناگون وارد گفتگو و بحث و بررسى شوند. در دنياى امروز، ما شاهديم كه در يك شهر مسيحى، زرتشتى و
يهودى دوستانه در كنار هم زندگى مى كنند و كشمكش، اختلاف و برادركشى و ديگركشى در بين آنها وجود
ندارد.تقريباً اين چيزى است كه در هيچ نظام مذهبى و دينى و سياسى به اندازه اسلام مورد توجه قرار
نگرفته است و تا اين حد با صاحبان اديان مدارا نشده است. با اين كه در اسلام محور و مركز ثقلِ
اعتقادات، توحيد است و مبارزه با تثليث و شرك، در جهت ترويج و تثبيت توحيد، ضرورى دانسته شده، در عين
حال مى نگريم كه در اسلام، مسيحيّت و يهوديّت به عنوان دو مذهب رسمى شناخته مى شوند و پيروان اين دو
مذهب در پناه اسلام هستند وجان، مال و ناموسشان محفوظ است و كسى حقّ كوچكترين تعرّض و يا تجاوز به
آنها را ندارد.اين نوع برخورد و مدارا با پيروان ساير مذاهب الهام گرفته از سيره و سلوك اولياى دين و از جمله
اميرالمؤمنين(عليه السلام) است; چنانكه حضرت در يكى از خطبه هاى(نهج البلاغه)مى فرمايند:شنيده ام
كه در يكى از شهرهاى عراق خلخالى از پاى يك دختر ذمّى درآورده اند; جا دارد كه مسلمان به جهت اين
جنايت جان دهد (به تعبير ديگر، دق كند و بميرد). زيرا در كشور اسلامى و در پناه دولت اسلامى يك دختر
غيرمسلمان مورد ستم واقع شده است.چنين برخوردى با طرفداران مذاهب ديگر از امتيازات و افتخارات
اسلام و برگرفته از نصّ صريح قرآن است:«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلى كَلِمَة سَوَاء بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ
نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ ...» [1]بگو اى اهل كتاب، از آن كلمه حق كه بين ما و شما يكسان است (و همه بر حق مى دانيم) پيروى كنيم و آن اين
كه بجز خداى يكتا هيچ كس را نپرستيم.و نيز آيه ديگرى كه ما را به جدال احسن دعوت مى كند:«وَ لاَ تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلاَّ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنْ ...» [2]با يهود و نصارى و مجوس كه اهل كتاب اند جز به نيكوترين طريق بحث و مجادله نكنيد.اگر پلوراليزم چنين معنايى دارد، بايد بگوييم كه اين از افتخارات اسلام است; اما اگر معناى
پلوراليزم اين است كه در دل بگوييم مسيحيّت هم مثل اسلام است، يهوديّت هم مثل اسلام است و بين يهودى
بودن و مسلمان بودن فرقى وجود ندارد، زيرا هر يك بخشى از حقيقت را دارد; نه اسلام حق مطلق است و نه
يهوديّت.يا اين كه بگوييم هر دو حق هستند، مثل دو جاده اى كه به يك مقصد مى رسند كه از هر كدام كه بروى
به مقصد خواهى رسيد; بى شك چنين تلقى و برداشتى با روح هيچ دينى سازگار نيست و اصلاً با عقل نيز
سازگار نيست. مگر مى توان گفت اعتقاد به توحيد با اعتقاد به تثليث يكسان است؟يعنى آيا بين اعتقاد به
وحدانيّت خدا با اعتقاد به تثليث و چند خدايى تفاوتى وجود ندارد؟آيا هم بر اساس دينى كه مى گويد:«وَ لاَ تَقُولُوا ثَلاَثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ» [3](اى اهل كتاب) به تثليث قائل نشويد (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانيد) از اين گفتار شرك باز ايستيد
كه برايتان بهتر است.يا قرآن، در برابر نسبت هاى ناروايى كه به خدا مى دادند و مى گفتند خدا داراى فرزند است، مى فرمايد:«تَكَادُ السَّموَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الاَْرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ
هَدّاً.» [4]نزديك است كه از اين گفته زشت (و پندار باطل) آسمانها فرو ريزد و زمين بشكافد و كوهها متلاشى شود.حال وقتى اسلام با اعتقادات شرك آميز چنين برخورد قاطعى دارد، چگونه ما مى توانيم بگوييم اگر خواستى
مسلمان باش و اگر نخواستى بت پرست باش و اين دو كيش با هم فرقى ندارند و از شمار صراطهاى مستقيم به
سمت يك هدف هستند!بعيد مى دانم فرد عاقلى بدون غرض و انگيزه هاى باطل اين حرفها را بزند و اساساً
چنين چيزى را بپذيرد.به هر حال، التقاط فكرى يكى از آفت ها و مشكلات عصر ماست كه بايد به آن توجه داشت
و راههاى سالم سازى افكار و دستيابى به تفكرى اصيل و ناب را باز شناسى كرد و به كار گرفت.
[1]ـ آل عمران/ 64.[2]ـ عنكبوت/ 46.[3]ـ نساء/ 171.[4]ـ مريم/ 90.