12ـ اظهار نگرانى حضرت على(عليه السلام) از نابسامانى هاى فرهنگى و تحريف دين
در پايان بحث خود لازم مى دانم كه اشاره اى داشته باشم به كلمات نورانى امير مؤمنان، على(عليهالسلام)درباره شبهات و انحرافاتى كه پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در دين ايجاد شد و نتايج شوم
و تأسّف بارى در پى داشت. چنانكه همه مى دانيم، حكومت امير مؤمنان پس از 25 سال از رحلت پيامبر
اكرم(صلى الله عليه وآله) بر پا گرديد و هنوز بودند كسانى كه تفسير و شأن نزول آيات قرآن را از زبان
رسول خدا شنيده بودند و صحنه هايى كه آيات بر پيامبر نازل شده بود را به چشم خود ديده بودند; چون هنوز
زمان چندانى از نزول قرآن نگذشته بود.اما منافقان، دشمنان و كسانى كه با اقيانوس بى كران معارف اهل
بيت بيگانه بودند و نيز هوى پرستان و جاه طلبان تحريفات و شبهاتى را در دين وارد كردند كه در نتيجه،
موجب انحراف اسلام گرديد و كار به برادر كشى و مسلمان كشى انجاميد.حضرت مى فرمايند:«وَ لكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِى الاِْسْلاَمِ عَلى مَا دَخَلَ
فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَ الاِْعْوِجَاجِ وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّاْوِيِل...» [1]ولى امروز با برادران مسلمان خود مى جنگيم، كه دودلى و كجى و اشتباه و تأويل در اسلامشان راه يافته
است.همين شبهات و انحرافاتى كه امروزه با روش هاى علمى مطرح مى شوند و نظام مند شده اند، در زمان حضرت
على(عليه السلام) كار را به جايى رساند كه مسلمانان رودرروى هم قرار گرفتند و در جنگ جمل و نهروان عده
اى بر اثر پذيرش شبهات و تأويلات انحرافى در مقابل مفسر راستين قرآن، على(عليه السلام)ايستادند و در
نتيجه عده زيادى كشته شدند.درخطبه 17 به خداوند از گمراهى و جهالت مردم شكايت كرده مى فرمايد:«إِلَى اللَّهِ أَشْكُوا مِنْ مَعْشَر يَعِيشُونَ جُهَّالاً وَ يَمُوتُونَ ضُلاَّلاً، لَيْسَ
فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِىَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ وَ لاَ سِلْعَةٌ
أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لاَ أَغْلى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لاَ
عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَرِ.» [2]به خدا شكايت مى كنم از مردمى كه عمر خود را به نادانى سپرى مى سازند و با گمراهى از اين دنيا رخت بر
مى بندند. كالايى خوارتر و بى مقدارتر از كتاب خدا نزد آنان نيست، اگر آن را چنانكه بايد خوانده شود و
تغييرى در آن داده نشود، و متاعى پر سودتر و گران بهاتر از آن نباشد، اگر آن را از معناى خويش
برگردانند و در آن تغييراتى ايجاد كنند; و نزد ايشان چيزى زشت تر از معروف و نيكوتر از منكر نيست.اين گله و شكوه حضرت در زمانى است كه هنوز بيش از 25 سال از رحلت پيامبر نگذشته است، امّا انحرافات و
بدعت ها و شبهات چنان ضربه اى بر دين وارد ساخته بود كه حضرت در اوج تنهايى و بى توجهى مردم به سخنان
هدايت بخش او دست به سوى آسمان بلند مى كند و درد و اندوه خود را با خدا باز مى گويد.شبيه سخنان فوق را در خطبه 147 نيز مى فرمايد:«وَ إِنَّهُ سَيَأْتِى عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِى زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَىْءٌ أَخْفى مِنَ
الْحَقِّ وَ لاَ أَظْهَرُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لاَ أَكْثَرُ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ
رَسُولِهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا
تُلِىَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ وَ لاَ أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لاَ فِى
الْبِلاَدِ شَىْءٌ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ...»زود است كه پس از من بر شما روزگارى آيد كه چيزى پنهان تر از حق و آشكارتر از باطل نباشد و نيز چيزى از
دروغ بستن بر خدا و رسول او بيشتر نباشد و نزد مردم آن زمان، كالايى كسادتر و بى قدرتر از قرآن كه از
روى حق خوانده (و بدرستى تفسير و تأويل آن بيان) شود نيست، و نه رواج تر و پر سودتر از قرآن آنگاه كه در
آن تحريف و تغيير دهند; و در شهرها چيزى زشت تر از كار شايسته و زيباتر از كار بد نمى باشد.در ادامه مى فرمايند:«حاملان كتاب خدا آن را واگذارند، و حافظانش آن را به فراموشى بسپارند. پس در آن روزگار قرآن و اهل آن
از جمع مردمان دورند و رانده و مهجور، هر دو با هم در يك راه روانند و در بين مردم احترامىو پناهى
ندارند. پس در آن زمان قرآن و اهل قرآن در بين مردم هستند امّا با آنها نمى باشند، زيرا ضلالت و
گمراهى با هدايت و رستگارى سازگارى ندارد; گر چه با هم گرد آيند.