3ـ حاكميّت خدا و ربوبيّت تشريعى - نظریه سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظریه سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی مصباح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيان اين نكته از آن روست كه گاهى در گوشه و كنار شنيده مى شود كه مى گويند شما اين
مطالب را بر اساس مبانىِ خودتان مى گوييد، در حالى كه ديگران قبول ندارند، لذا بايد عرض شود كه مخاطب
ما حتماً بايد در چند اصل و در چند قضيّه با ما موافق باشد، تا براساس آن بتوان قضيّه هاى ديگر را
اثبات كرد. اگر اصول مقدّماتى را قبول ندارد، بايد برگرديم و در علم ديگرى آن مقدّمات را اثبات كنيم.

لازم است اشاره كنم كه برخى اعتراض كرده اند كه ما در يكى از مباحث، فرهنگ غربى را بر اومانيسم و
ليبراليسم مبتنى و آن را يك فرهنگ الحادى معرّفى كرده ايم در حالى كه در كشورهاى غربى هم مردمان
معتقد به خدا زياد هستند.

اين جانب بارها عرض كرده ام كسانى كه مى گويند فرهنگ غرب، منظورشان غرب
جغرافيايى نيست; منظور اين نيست كه همه كسانى كه در غرب زندگى مى كنند بدين صورت فكر مى كنند.

البته
در آنجا نيز افراد متدين، قائل به خدا و پايبند به ارزشهاى اخلاقى هم هستند و ما به آنها احترام مى
گذاريم، ولى آنچه عملاً در جوامع غربى رواج دارد مبتنى بر اين اصول است.

گاهى آگاهانه فرهنگ خويش را
بر اين اصول مبتنى نمى سازند، يعنى خودشان هم آگاهى ندارند كه بر اساس چه منطقى صحبت مى كنند. كسانى
كه اهل بحث و استدلال هستند متوجه مى شوند كه زيربناى آن طرز تفكر چيست.

همچنين در مباحث گذشته راجع
به التقاط گفته شد: كسانى هستند كه از مكاتب مختلف مطالبى را بر مى گيرند و به هم ضميمه مى كنند، بدون
اين كه مبانى استدلالى هر يك را قبلاً اثبات كرده باشند و احياناً اين مطالب با يكديگر سازگار و
هماهنگ نيستند. در كل، ذكر اين مطلب را لازم مى دانم كه اگر كسى مجموعه مطالب ما را ملاحظه كند اين
اشكالات براى او پيش نمى آيد.

به هر حال، براى اثبات اين كه اين نظام سياسى كه اسلام پيشنهاد مى كند عاقلانه ترين و حكيمانه ترين
نظام است به استدلال مى پردازيم. در اينجا طبعاً اصل وجود خدا و صفات الهى را مسلّم مى گيريم و سپس
براساس آنها اين مسأله را اثبات مى كنيم.

اگر كسانى هستند كه وجود خدا را قبول ندارند و يا به پاره اى
از صفات او معتقد نيستند، بايد به علم كلام مراجعه كنند; چون بحث فعلى ما يك بحث كلامى نيست، بلكه
مربوط به فلسفه سياسى است و بالطبع در اينجا نمى توانيم مباحث كلامى را مطرح كنيم.

3ـ حاكميّت خدا و ربوبيّت تشريعى

اشاره داشتيم به اين كه نظام سياسى حكومت اسلام بر پايه حاكميّت خداوند استوار است و در واقع منشأ
اين نگرش التزام به ربوبيّت تشريعى خداوند است. در توضيح اين مطلب متذكر مى شويم كه بى ترديد نه تنها
شعار اسلام، بلكه شعار همه اديان آسمانى توحيد است.

كلمه «لا اله الاّ اللّه» كه شعار اصلى
پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بوده است، در همه اديان ديگر هم اين شعار مطرح مى شده; گر چه كم وبيش در آن
تحريفاتى صورت گرفته است.

حالْ اين پرسش مطرح مى شود كه معناى لا اله الاّ اللّه چيست؟

برخى فكر مى
كنند كه معناى توحيد اين است كه انسان معتقد باشد كه خالق و آفريننده اين جهان يكى است، ولى آيا
توحيد تنها به اين معناست؟

يعنى لا خالق الاّ اللّه، آيا تنها يگانگى در خلق كردن و آفريدن ملاك
توحيد در اسلام است؟

در سلسله مباحثى كه چندين سال قبل، تحت عنوان «توحيد در نظام عقيدتى و نظام
ارزشى اسلام» در همين مكان مطرح كرديم، گفتيم كه حدّ نصاب توحيد اين نيست كه انسان تنها اعتقاد به
يگانگى خالق عالم داشته باشد.

توحيد پذيرفته شده در اسلام محدود به اين معنى نيست، مشركين مكّه هم به
توحيد در خالقيت اعتقاد داشتند; چنانكه خداوند به اين نكته اشاره دارد:

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ...» [1]

و هرگاه از آنان سؤال كنى: «چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است؟
»

مسلماً مى گويند:

اللّه.

همچنين با اين كه شيطان معتقد به وجود خداوند بود و توحيد در خالقيّت را قبول داشت باز خداوند او را
در زمره كافران مى شمارد [2]، چنانكه از مكالمه ابليس با خداوند كه در قرآن كريم ذكر شده بر مى آيد كه
او، هم به توحيد در خالقيّت و ربوبيّت تكوينى معتقد است و هم به معاد و قيامت اعتقاد دارد:
 
«قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنىِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ. قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ. إِلى
يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ. قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنىِ لاَُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فىِ
الاَْرْضِ وَ لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ.» [3]

/ 331