8ـ پاسخ دوم، مطلق و نامحدود نبودن آزادى
اگر ما تسليم شبهه شويم ـ و بگوييم چون انسان مختار است، نبايد قانون الزامى متوجه او شود و هيچحكومتى نمى تواند براى انسانها دستورات الزامى داشته باشد و آنها مختارند كه هر طور كه خواستند عمل
كنند و الزام به مثابه سلب آزادى است و سلب آزادى يعنى سلب انسانيّت; پس هيچ قانونى معتبر نيست ـ نظام
جنگل و هرج و مرج را پذيرفته ايم. اساساً الزامى بودن مقوّم قانون است و يك گزاره وقتى قانون خواهد
بود كه متضمن الزام باشد.در هر سيستم و ساختارى، وقتى كسى قوانين و دستورالعملهايى را مى پذيرد، تحت
هر شرايطى بايد به آنها عمل كند. نمى شود قانونى را بپذيرد، اما وقتى اجراى آن را به زيان خويش ديد و
خود را مشمول آن قانون يافت، بدان عمل نكند و سود و زيان خويش را در نظر گيرد; در اين صورت نظام از هم
گسسته مى شود و سنگ روى سنگ بند نمى گردد.تا هنگامى كه قانونى از سوى مراجع قانونگذار اعتبار و
رسميّت داشته باشد، همگان بايد بدان ملتزم باشند و حتى اگر نقصى در آن مشاهده گردد، وظيفه مراجع ذى
صلاح است كه به جبران آن بينديشند و نبايد ديگران به بهانه نقص در قانون از انجام آن خوددارى كنند.
9ـ شبهه تعارض حاكميّت با مقام خليفة اللّهى انسان
شبهه ديگرى كه مطرح كرده اند عبارت است از اين كه:انسان به تعبير قرآن خليفة اللّه است و معناى آناين است كه جانشين خدا در زمين است و به مانند خداوند عمل مى كند:همان طور كه خدا جهان را آفريده،
انسان نيز بايد پديده هايى را بيافريند; همان طور كه خدا عالم را به دلخواه خود اداره مى كند، انسان
نيز كه زمين را در اختيار دارد به ميل خود عمل مى كند.
پاسخ شبهه فوق
پاسخ شبهه فوق اين است كه بايد معناى خلافت الهى را بدرستى شناخت و توجه داشت كه عنوان «خليفة اللّه»كه در قرآن براى حضرت آدم ذكر شده [1] مربوط به همه فرزندان آدم نيست; چرا كه قرآن بعضى از فرزندان آدم
را شياطين مى نامد و مى فرمايد:«وَ كَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِىٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الاِْنْسِ وَ الْجِنِّ» [2]اين چنين در برابر هر پيامبرى دشمنى از شياطين انس و جن قرار داديم.بى ترديد شيطان انسى خليفة اللّه و از جمله كسانى نيست كه ملائكه مى بايست در مقابلشان سجده مى
كردند، آنگاه كه خداوند فرمود:«وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنّىِ خَالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصَال مِنْ حَمَاء
مَسْنُون، فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيِه مِنْ رُوحِى فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.» [3]