ندارد و اصلاً قوام دين به اعتقاد به خداوند نيست، كسى نبايد به او اعتراض كند; چون او فهم و برداشت
خود را مطرح ساخته است و دين نيز تحمّل چنين برداشتى را دارد، چنانكه اشعار حافظ نيز تحمّل و كشش
تفاسير و برداشت هاى متفاوت را دارد. مثلاً حافظ مى گويد:اگر غم لشگر انگيزد كه خون عاشقان ريزد من و ساقى به هم سازيم و بنيادش بر اندازيم
شخصى بر اساس ذهنيّت خود و پيش داورى اى كه دارد، از اين شعر برداشت مى كند كه بيمارش بهبودى مى يابد
و يا حاجتش برآورده مى شود و قرائتى از شعر براى برداشت خود ارائه مى كند.مثلاً مى گويد:منظور از «مى
و ساقى» پزشك و بيمار است و «بنيادش براندازيم»; يعنى، ريشه مرض را بركنيم. ممكن است ديگرى كه براى
خواسته و حاجت ديگرى فال حافظ مى گيرد، برداشت كاملاً متفاوتى با تفسير فوق داشته باشد.اگر قرآن حتّى تحمّل اين قرائت را داشته باشد كه اصلاً خدايى وجود ندارد و دليلى بر اثبات آن نيست،
ديگر چيزى از اسلام نمى ماند. وقتى بناست هر كسى قرائت مستقلّى از قرآن داشته باشد و همه قرائت ها
محترم شمرده شود، اصلاً دفاع از دين و تعصّب و حساسيّت نشان دادن در قبال ارزشها و باورهاى دينى بى
مبنا و بى معنا خواهد بود.بايد همه اهل «تولرانس» و تحمّل افكار و رفتار ديگران باشند و نبايد بر
نظرات و افكار ديگران خرده بگيرند. هر كس ملزم است به آنچه خود از دين مى فهمد عمل كند، حال اگر
برداشت او اين بود كه خدا يگانه و يكتاست، وظيفه اى دارد و اگر برداشت او اين بود كه هزاران خدا وجود
دارد، وظيفه ديگرى خواهد داشت; و اساساً چون فهم هر كسى براى خودش حجّت است، نبايد اختلافى رخ دهد و
همه بايد در كمال صفا و صميميّت و مدارا با هم زندگى كنند و در برابر افكار و نظرات يكديگر واكنش منفى
نشان ندهند.به هر حال، در اين نظريه زبان دين زبانى سمبليك معرفى شده است كه هر كسى مى تواند بر اساس ذهنيّت هاى
خود راز و رمزهاى آن را به گونه اى تفسير كند و بر اين اساس مى گويند معرفت و شناخت دين نسبى و سيّال
است و كسى نبايد رأى و نظر خود را مطلق بداند. بى شك اعتقاد اصيل اسلامى و قرآنى چنين نظريه فاسدى را
بر نمى تابد و چنين ديدگاهى اصلاً با دين سازگار نيست.ما با ادّله عقلى اثبات مى كنيم كه حكمت و لطف
خداوند ايجاب مى كند كه بندگانش را به مسير و هدف واحد و حقّ مطلق هدايت كند و در اين راستا، خداوند
قرآن را فرستاه است كه بيان و حجّت و موعظه براى همه انسانها باشد و بيمارى هاى روحى و روانى بشريت را
درمان بخشد.بر اساس آنچه ما از مكتب پيامبر و ائمّه دريافت كرده ايم، اين قرآن تنها يك قرائت و تفسير
دارد و آن هم تفسير و قرائت پيامبر و اهل بيت است و تنها رأى و نظرى كه از آبشخور زلال معرفت آنان
سرچشمه گيرد صحيح و برحق است و اين قرائت با قرائت هاى مختلف از دين سازگار نيست و آنان را باطل مى
شمارد.گرچه ممكن است در جهان اسلام نيز (مارتين لوترى) پيدا شود و دين جديدى بياورد كه بر اساس آن
قرائت هاى گوناگون و متضاد توجيه پذير شوند و بر اساس نسبيّت معرفت همه قرائت ها صحيح جلوه كنند، اما
روايات بى شمارى كه از ناحيه اهل بيت وارد شده اند، بر دقّت و اهتمام در برداشت و تفسير صحيح از قرآن
تأكيد دارند و شديداً مردم را از تفسير به رأى باز داشته اند.تأكيد اولياى دين بر اين است كه افراد از پيش خود چيزى را به دين نسبت ندهند و اگر در مواردى ابهام و
بيانات متشابهى ديدند كه تصريح به معناى پذيرفته شده اى نداشتند، توقف كنند و تفسير آن موارد را از
درون اقيانوس بيكران معارف اهل بيت و سخنان هدايتگر آنان به دست آورند و مطلب و سخنى را به اسلام و
خداوند نسبت دهند كه بر گرفته از فرموده خداوند و نصّ قرآن و سخنان پيامبر و ائمه اطهار(عليهم
السلام)باشد.
8ـ تكثّر قرائات و سيلان معرفت در فلسفه هرمنوتيك
خاستگاه ديگر شعار تعدد قرائت ها و مطلق نبودن رأى و نظر، دانش هرمنوتيك و نظريه تفسير متون است. اينعلم امروزه يكى از شاخه هاى معرفتى شناخته مى شود كه گروههاى علمى مختلفى در دنيا مشغول تحقيق در آن
هستند.زادگاه اين علم مغرب زمين است و ابتدا هرمنوتيك بخشى از تفاسير مربوط به كلام و حكمت مسيحيّت
را شامل مى شد كه موضوع آن كشف، تفسير و كاوش معانى و حقيقت روحانى كتاب مقدّس (عهد عتيق و عهد جديد)
بود. سپس معناى عام ترى از آن به دست دادند و آن را عبارت دانستند از فن و مهارت (يا نظريه) تفسير و فهم
اهميّت كردارها، گفتارها، آثار و نهادهاى انسانى.