1ـ ضرورت حكومت - نظریه سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظریه سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی مصباح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1ـ ضرورت حكومت

در مباحث آغازين فلسفه سياسى اسلام، گفتيم كه حكومت اسلامى مثل هر نظام سياسى ديگر دو محور اساسى
دارد:

1ـ محور قانون و قانونگذارى

2ـ محور مديريّت و اجراى قانون.

مباحث گذشته عمدتاً حول محور اوّل
بود كه در مورد اهميّت قانون، ويژگى هاى قانون مطلوب و قانونگذارى در اسلام و شرايط آن بحثهايى
انجام گرفت، و ضمناً به برخى از شبهاتى كه در اين زمينه مطرح شده بود پاسخ داده شد.

اين بخش از مباحث درباره مسائلى است كه محور آنها را مديريّت و اجراى قانون تشكيل مى دهد. براى اين كه
طرح و زمينه روشنى براى اين مبحث داشته باشيم، بايد به اين مقدمه توجه كنيم كه هر قدر مقصد و هدف
مؤسسه و سازمانى شفّاف تر و روشن تر باشد، ساختار آن دستگاه و شرايط عمل در آن و ويژگى هاى كسانى كه
به عضويّت در آن انتخاب مى شوند روشن تر خواهد بود.

بنابراين، اگر ما بخواهيم درباره قوّه مجريه
اسلام يا حكومت به معناى خاص; يعنى مديريّت حكومت اسلامى بحث كنيم و در پى آن باشيم كه بدانيم ساختار
اين قوّه چگونه بايد باشد؟

چه كسانى مى توانند وظيفه فعاليت در اين بخش را به عهده بگيرند و چه ويژگى
ها و اختياراتى بايد داشته باشند؟

بايد ابتدا به هدف از تشكيل حكومت و از جمله، هدف مديريّت حكومت
اسلامى آشنايى يابيم; چون اگر هدف از تشكيل حكومت مشخص نشود، ساختار مديريّت، ويژگى ها و اختيارات
مجريان حكومت در پرده ابهام باقى مى ماند.

بر اين اساس، شايسته است كه در قدم اوّل درباره هدف از
تشكيل حكومت به شكل خاصّ آن ـ كه تقريباً مساوى با قوّه مجريه است ـ بحث كنيم.

صرف نظر از گرايشى كه وجود حكومت را ضرورى نمى بيند، اكثريّت انديشمندان فلسفه سياسى وجود حكومت در
جامعه را لازم مى دانند.

يعنى معتقدند كه در جامعه بايد ارگانى و مجموعه اى وجود داشته باشد كه
دستوراتى صادر كند و ديگران اطاعت كنند، يا مقرّراتى را كه مورد قبول جامعه است به اجرا درآورد و
جلوى متخلّفان را بگيرد و آنها را مجازات كند. اين مطلب تقريباً مورد اتّفاق همه انديشمندان است.

براساس تجربه، كم و بيش، همه مردم دريافته اند كه هر جامعه اى چنين نيازى را دارد. در اسلام هم اين
مطلب پذيرفته شده است و در كلمات اميرالمؤمنين، در(نهج البلاغه)، آمده است كه حتّى اگر جامعه حكومت
صالح و شايسته اى هم نداشته باشد، يك حكومت فاجر از بى حكومتى بهتر است. [1]

زيرا اگر حكومت، يا ضامن
اجراى قانون وجود نداشته باشد، هرج و مرج خواهد شد و در نتيجه، حقوق افراد پايمال و مصالح جامعه هم
تضييع مى شود. پس از نظر اسلام، عدم ضرورت حكومت پذيرفته نيست، بلكه يكى از واجب ترين وظايف اجتماعى
مردم اين است كه حكومت صالح را بر سر كار بياورند تا مصالح جامعه را تأمين كند.


[1]ـ وإِنَّهُ لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمير بَرٍّ أَوْ فَاجِر يَعْمَلُ فِى إمْرَتِهِ
الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيْهَا الْكَافِرُ»

و همانا مردم را حاكمى بايد نيكوكردار
ياتبهكار، تا در حكومت او مرد باايمان كار خويش كند وكافر بهره خود برد.

(نهج البلاغه، خ 40)

/ 331