4ـ جامعيّت اسلام و جايگاه حاكم اسلامى
علاوه بر تصريح قرآن به مسائل كلان سياسى، آيين كشوردارى، وضع قوانين و تطبيق آنها بر موارد خاص واجراى قوانين، گاه به مسائل فرعى و جزئى نيز تصريح دارد; مثل ذكر ماههاى سال:«إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَاللَّهِ إِثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِى كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ
خَلَقَ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ذلِكَ الدِّينُ القَيِّمُ ...» [1]تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب الهى، از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريده، دوازده ماه است كه
چهارماه از آنها ماههاى حرام است (و جنگ در آنها ممنوع مى باشد) اين آيين ثابت و پا برجا (ى الهى) است.در آيه فوق، تقسيمات دوازده گانه ماههاى سال به عنوان امرى تكوينى و ثابت و منطبق بر نظام آفرينش ذكر
شده است و ذكر چنين امورى در دين، نشانه استوارى و درستى و استحكام دين تلقّى گرديده است.همچنين
قرآن در باره مشاهده هلال ماه مى فرمايد:«يَسْئَلُونَكَ عَنِ الاَْهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَاقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ ...» [2]درباره هلالهاى ماه از تو سؤال مى كنند، بگو آنها بيان اوقات ( و تقويم طبيعى) براى (نظام زندگى) مردم
و (تعيين وقت) حج است.به اين دليل كه احكام اجتماعى و عبادى منطبق بر نظام تكوينى است، علاوه بر بسيارى از احكام حقوقى،
آغاز ماه رمضان و فرا رسيدن موسم حج و ساير احكام عبادى با مشاهده ماه در آسمان مرتبط گرديده است و
اين از آنجا ناشى مى گردد كه اساساً قرآن دين را همسو و منطبق با فطرت و نظام آفرينش معرفى مى كند:«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا
لاَتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ...» [3]پس روى خود را دقيقاً متوجه آيين پروردگار كن، اين فطرتى است كه خداوند انسانها را بر آن آفريده;
دگرگونى در آفرينش الهى نيست.وقتى قوانين الهى و دينى بر اساس فطرت الهى تنظيم گشت، ثابت و غيرقابل تغيير خواهد بود. البته بايد
در نظر داشته باشيم كه احكام متغيرى نيز وجود دارد كه تابع شرايط خاص زمانى و مكانى است و تشخيص
موضوع و اختيار جعل آنها برعهده حاكم شرعى نهاده شده كه مشروعيّت و قدرتش را از خداوند گرفته است.در
قرآن اين امتياز و منصب براى رسول خدا در نظر گرفته شده است و طبق عقايد شيعه، ائمه اطهار ـ كه در
قرآن نيز اشاراتى رفته است ـ نيز چنين منصبى دارند و پس از آنها اين منصب براى ولىّ فقيه در نظر گرفته
شده; كه در جاى خود از آن بحث خواهد شد.بنابراين، اين توهّم كه دين با مسائل اجتماعى و دنيوى كارى
ندارد و تنها به امور اخروى و تبيين رابطه انسان با خدا مى پردازد، از ريشه بركنده شد و چنين تلقى اى
از دين با اسلام سازگارى ندارد. البته ممكن است در دنيا دينى باشد كه با تلقى و نگرش فوق منطبق باشد،
كه از دائره بحث ما خارج است و سخن ما در باره دينى است كه حتى عهده دار بيان و تعيين ماههاى سال شده
است، يا در باب تعامل و روابط مالى بين افراد توصيه كرده كه اگر كسى به ديگرى قرض مى دهد، از او نوشته
و سند بگيرد و يا در منظر دو شاهد قرض بدهد; و اگر گرفتن سند و يا احضار شاهد ممكن نبود، از او رهن
بگيرد ـ تشريع رهن، كه در قرآن بيان شده، مربوط به چنين مواردى است كه شخص به ديگرى قرض مى دهد و در
شرايطى است كه نمى تواند از او سند بگيرد، لذا توصيه شده كه در برابر قرض خود، شىء با ارزشى را به رهن
بگيرد ـ و معتقديم كه چنين دينى در باب سياست، كشوردارى و تأمين نيازهاى مادى و معنوى مردم برنامه
دارد.