5ـ دليل تفاوت رويكرد قرآن
وقتى ما در آيات دسته اول و دوم دقّت مى كنيم، در مى يابيم كه لحن و بيان آيات با يكديگر متفاوت اند:آيات دسته اول در ارتباط با كسانى است كه هنوز به اسلام گرايش نيافته اند، از اين رو خداوند آنها راارشاد به حقايق اسلام مى كند و منافع پذيرش اطاعت خويش را بر مى شمارد; و چون خداوند پيغمبر را كه
مظهر رحمت و عطوفت الهى است نگران مردمى مى بيند كه از پذيرش اسلام و راه حق و گردن نهادن به اطاعت
خداوند سرباز مى زنند و در نتيجه آتش جهنم را بر خويش هموار مى سازند، ايشان را دلدارى مى دهد كه چرا
مى خواهى از اندوه و تأسّف بر ايمان نياوردن مردم جان خود را به خطر افكنى. ما اسلام را نازل كرديم كه
مردم با خواست و اختيار خود پذيراى آن شوند والاّ اگر مى خواستيم، توان آن را داشتيم كه همه مردم را
هدايت كنيم:«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لاَمَنَ مَنْ فِى الاَْرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ
النَّاسَ حَتّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ.» [1]و اگر پروردگار تو مى خواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند همگى (به اجبار) ايمان مى آوردند; آيا تو مى
خواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند!(ايمان اجبارى چه سودى دارد.)
هدف خداوند در ارسال رسل اين است كه مردم به شناخت حق و طريق سعادت خويش رهنمون گردند، آنگاه با
اختيار خويش دين حق را بپذيرند، نه اين كه خداوند بخواهد مردم را با زور و اكراه به ايمان وادارد.ايمانى كه با اكراه و تحميل حاصل گردد، ارزشى ندارد و هماهنگ با تربيت انسانى نيست:تربيت انسانى به
اين است كه انسانها با شناخت و آگاهى حقيقت رابشناسند وبپذيرند، نه اين كه به اجبار تسليم آن شوند;
از اين رو خداوند مى فرمايد:«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ. إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ
مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ» [2]گويى مى خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست بدهى به جهت اين كه آنها ايمان نمى آورند!اگر ما اراده
كنيم، از آسمان بر آنان آيه اى نازل مى كنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد.پس قوام اسلام و ايمان به اعتقاد قلبى است و چنين اعتقادى با شناخت و آگاهى و
با ادله متقن و محكم و از روى اختيار حاصل مى گردد و اكراه بردار نيست. بر اين اساس، خداوند به پيامبر
خود مى فرمايد تو مسؤوليت خويش را انجام دادى.وظيفه تو ابلاغ
پيام ما و آيات الهى به مردم بود وديگر نبايد نگران ايمان نياوردن مشركان باشى و
نبايد تصور كنى كه به رسالت خويش عمل نكردى. رسالت تو در اين نيست كه مردم به زور و اكراه مسلمان شوند;
چون ما تو را مسلط بر كفار قرار نداديم كه به زور آنها را مسلمان كنى.در مقابل دسته اول، آيات دسته دوم متوجه كسانى است كه با شناخت و آگاهى و اختيار خويش اسلام را
پذيرفتند و به آنان گوشزد مى شود كه بايد به دستورات اسلام عمل كنند و از پيامبرى كه اعتقاد دارند از
سوى خداست و احكام و دستوراتش همه از جانب خداست اطاعت كنند و به تصميم او گردن نهند و حق انتخاب و
گزينش در برابر دستورات ايشان را ندارند.قبل از اين كه انسان ايمان بياورد حق انتخاب دارد، اما پس
از ايمان آوردن بايد به تمام دستورات شرع گردن نهد و كسى كه تنها به بخشى از احكام الهى ايمان مى آورد
سخت مورد نكوهش خداوند قرار گرفته است:«إِنَّ الَّذيِنَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقوُا بَيْنَ
اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض وَ يُرِيدُونَ أَنْ
يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً . أَوْلئِكَ هُمُ الْكافِروُنَ حَقّاً ...» [3]كسانى كه خدا و پيامبران او را انكار مى كنند و مى خواهند ميان خدا و پيامبرانش تبعيض قائل شوند و مى
گويند: به بعضى ايمان مى آوريم و بعضى را انكار مى كنيم و مى خواهند در ميان اين دو، راهى براى خود
انتخاب كنند، آنها كافران حقيقى اند.پذيرش بخشى از احكام و طرد ساير احكام و پذيرش بخشى از قوانين و ردّ ساير قوانين بواقع به معناى عدم
پذيرش اصل دين است، چون اگر ملاك پذيرش دين دستور خداوند باشد، بايد بر مدار دستور الهى عمل كرد و
دستورالهى متوجه پذيرش همه احكام و قوانين است; حتّى اگر ملاك پذيرش دين مصالح و مفاسدى باشد كه
خداوند به آنها اطلاع دارد و در دستورات خويش ملاحظه فرموده است، بى شك خداوند بر همه مصالح و مفاسد
واقف است، پس چرا تنها برخى از احكام را مى پذيرند.