1ـ مرورى بر مطالب پيشين
بحث ما در زمينه «تبيين نظريه سياسى اسلام» به اينجا منتهى شد كه ما اگر بخواهيم قوانين و مقرّرات رابر اساس منابع اسلامى تنظيم كنيم و شيوه هاى اجرايى مان نيز در راستاى اسلام و موافق ارزشهاى اسلامى
باشد، بايد شناخت عميق و قابل اعتمادى از كتاب و سنّت كه منابع اصلى اسلام هستند داشته باشيم، تا در
مقام قانونگذارى بتوانيم ديدگاه اسلام را ملحوظ داريم و مقرّرات و قوانين موضوعه را در چارچوب
قوانين كلّى اسلام تصويب كنيم و همچنين در انتخاب شيوه هاى اجرايى از ارزشهاى مطرح شده در كتاب و
سنّت الهام بگيريم.با اين وصف، گاهى در برداشت و استنباط از آيات و روايات اختلاف نظرهايى پيش مى
آيد و از برخى آيات، تفاسير متفاوتى ارائه مى گردد و استنباطهاى متعددى از برخى روايات صورت مى
پذيرد.برخى در اين جهت تا آنجا پيش رفته اند كه ارائه نظرهاى متفاوت و اختلاف نظر در همه مسائل دينى
را جايز مى شمارند و معتقدند كه هر كسى مى تواند قرائت خاصّى از اسلام داشته باشد و كسى نبايد نظر خود
را بر ديگران تحميل كند. چنانكه كراراً در روزنامه ها و مجلّات و سخنرانى ها اين شعار را مطرح كرده
اند كه كسى نبايد رأى و نظر خود از دين را مطلق بداند، بلكه بايد توجه داشته باشد كه ديگران نيز آراء
و نظراتى دارند و اسلام تنها يك قرائت ندارد و بايد همه قرائت هايى را كه از اسلام صورت گرفته، محترم
دانست و اذعان داشت كه هر ديدگاه و قرائتى از دين معتبر و محترم است.
10ـ امكان كسب معرفت مطلق و واقعى از قرآن
بله ما نيز قبول داريم كه از راههاى متعارف و تجربى و با شناخت هاى عادى نمى توان به كُنه حقايقماوراى طبيعى، مثل ماهيت ملك و فرشته، آگاه شد و شناخت جامع و كاملى از آنها كسب كرد و سخنانى كه
درباره آنها گفته شده است، متشابه و ذو وجوه هستند و از اين رو، برخى از آيات قرآن كه از چنين
موجوداتى سخن گفته اند متشابه اند.براى شناخت آن حقايق راههاى ويژه اى وجود دارد كه از دسترس افراد
عادى خارج است و تنها افراد مى توانند از طريق تهذيب نفس و سير و سلوك اخلاقى و عرفانى حقيقت برخى از
آن موجودات را درك كنند.اما عدم درك پاره اى از حقايقى كه در قرآن آمده، دليل نمى شود كه هرچه در قرآن
آمده از اين قبيل است و هر چه در قرآن هست براى ما قابل فهم نيست و الفاظ و كلماتْ حقيقتى و واقعيتى را
به ما نمى نُمايانند و هر كسى با ذهنيّت هاى خود بايد آن كلمات را تأويل و تفسير كند. تازه همان حقايق
ماوراء طبيعى مثل ملك و فرشته، گرچه معرفت كامل آنها براى ما حاصل نمى گردد و ابزارهاى عادى و شناخت
هاى بشرى نمى توانند آن حقايق را براى ما آشكار سازند، اما اوصاف و ويژگى ها و مفاهيمى كه از آنها در
قرآن آمده، تا حدّى راه معرفت آنها را براى ما هموار مى سازد.يكى از دلايلى كه براى اسطوره اى بودن زبان قرآن و زبان دين آورده اند اين است كه در قرآن و كتابهاى
دينى استعارات، كنايات، تشبيهات و تمثيلاتى ذكر شده است، از جمله اين مثل در قرآن آمده است:«وَ لاَ تَكُونُوا كَالَّتِى نَقَضَت غَزْلَهَا مِنْ بَعِْد قُوَّة أَنْكَاثاً...» [1]همانند آن زن (سبك مغز) نباشيد كه پشمهاى تابيده خود را پس از استحكام، وا مى تابيد.اين يك مثلى است كه در قرآن ذكر شده است و شايد چنين پيرزنى اصلاً وجود خارجى نداشته است. همچنين مثل
درازگوشى كه در قرآن آمده است:«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التُّورَاتَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ
يَحْمِلُ أَسْفَاراً...» [2]كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند، مانند درازگوشى هستند كه كتابهايى را حمل مى
كند، (آن را بر دوش مى كشد اما چيزى از آن نمى فهمد) !گفته اند:وقتى اين مثلها، افسانه ها و اسطوره ها در قرآن آمده است، از كجا كه ساير مطالب قرآن، از
جمله خدا، قيامت، وحى، بهشت و جهنم نيزاسطوره و افسانه نباشند!اين سخنان واهى و بى مبنا و الحادى را در قالب مقالات و نوشته هايى در اختيار دانشجويان دانشگاههاى
سراسر كشور قرار مى دهند، تا به آنان گوشزد كنند قرآن سراسر افسانه و اسطوره پردازى است.حتّى اين
گستاخى ها را به آنجا رسانده اند كه دانشجويى در مقاله خودْ برداشت رمانتيكى از داستان حضرت يوسف در
قرآن ارائه مى دهد و آن داستان را در قالب رمانى خيالى مطرح مى سازد و سپس آن را مورد نقد ادبى قرار مى
دهد و اشكالاتى را بر آن وارد مى سازد.سپس نقد ادبى رمان حضرت يوسف را سر كلاس درس در حضور استاد مى
خواند و استاد نيز اشكالات جديدى بر آن داستان وارد مى كند و نتيجه مى گيرند كه نويسنده داستان و
رمان حضرت يوسف اديب ماهرى نبوده است و آن رمان را ناشيانه نوشته است!
[1]ـ نحل/ 92.[2]ـ جمعه/ 5.