13ـ لزوم طرد سلايق شخصى از ساحت دين - نظریه سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظریه سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی مصباح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

13ـ لزوم طرد سلايق شخصى از ساحت دين

برخى به ما مى گويند سليقه خود را بر ديگران تحميل نكنيد، اصلاً مگر دين هم امرى سليقه اى است و حد و
حدود آن و تفسير آن با سليقه افراد مشخص مى شود؟

سليقه مربوط به شيوه ها و روش هايى است كه انسانها در
زندگى عادى خود دارند; مثل سليقه اى كه افراد در انتخاب جنس و رنگ لباس دارند، در اينجا كسى نبايد
سليقه خود را بر ديگران تحميل كند. اما اعتقادات سليقه بردار نيست كه كسى بگويد سليقه من اين است كه
خدا يكى است و آن يكى، العياذ بالله، بگويد سليقه من اين است كه چندين خدا داريم همچنين شريعت و
احكام الهى تابع سليقه ها و خواست هاى مردم نيست تا ما بگوييم بايد اين سليقه ها را تحمّل كرد و كسى
نبايد سليقه ديگران را رد كند و در پى تحميل خواست و سليقه خود باشد. پس مباحث اعتقادى، ضروريات
اسلام، احكام اسلام، باورها و ارزشهاى الهى سليقه بردار نيستند و در مورد آنها همه سليقه ها را بايد
كنار گذاشت.

حاصل اين كه شعار مطلق نكردن رأى و نظر فقط در ارتباط با مسائل فرعى و ظنّى دين صحيح است. در آنجا نيز
نظر كسانى پذيرفته است كه با پشتوانه و اندوخته فراوان علمى و آشنايى با دين و اجتهاد در مسائل دينى
و فقهى و با اتخاذ روش صحيح اجتهادى و متد قابل قبول به استنباط مى پردازند و فتوا و رأى خود را
استخراج و بيان مى كنند.

اصطلاحاً از كسى كه چنين شايستگى اى داشته باشد، به «فقيه» تعبير مى شود و
اينجاست كه گفته مى شود كه نبايد فقيهى رأى و فتواى خود را بر فقيه ديگر تحميل كند.

مسلماً دو فقيه
اختلاف فتوا دارند و هيچ گاه يكى از آنها درصدد بر نمى آيد فتواى خود را بر ديگرى تحميل كند. اما در
اعتقادات، اصول و قطعيّات اسلام نبايد انسان سليقه و نظر خود را اعمال كند.

در اينجا تنها همان چيزى
صحيح است كه 1400 سال پيش پيامبر و سپس ائمه اطهار، صلوات الله عليهم اجمعين، فرموده اند و همه علما و
فقها نيز بر آن اتفاق داشته اند و در باب قطعيّات اسلام هر قرائتى جز قرائت پيامبر و ائمه اطهار ـ
صلوات الله عليهم اجمعين ـ باطل است، و به هيچوجه پذيرفتنى نيست كه كسى بگويد من قرائت جديدى از دين
دارم و در واقع چنين اظهاراتى از مصاديق بارز بدعت گذارى در دين است كه اسلام شناسان راستين بايد با
جدّيت با آن مبارزه كنند تا مشمول لعن و نفرين خدا و فرشتگان و بندگان شايسته خدا نگردند.

والسلام

2ـ جايگاه زبانهاى واقع نما و غير واقع نما

در جلسه گذشته درباره شعار مطلق نبودن نظر و ديدگاه افراد از دين و وجود قرائت هاى مختلف در دين بحث
كرديم و در راستاى بيان منشأ و خاستگاه شعار نسبيّت رأى و نظر و قرائت ها، به مسأله «نسبيّت معرفت»
پرداختيم و گفتيم كه در نسبيّت معرفت سه رويكرد و سه نظريه وجود دارد.

در اين جلسه به دو خاستگاه
ديگرِ شعار مطلق نبودن رأى و برداشت از دين و وجود قرائت هاى مختلف اشاره مى كنيم كه عبارت اند از:

مبحث «زبان دين» و مبحث «هرمنوتيك» [1] و علم تفسير متون كه امروزه يكى از شاخه هاى مهمّ معرفتى
قلمداد مى گردد و در دانشگاههاى بزرگ دنيا دپارتمان ها و گروههاى علمى خاصّى را به خود مشغول كرده
است.

در اين جلسه درباره اين دو موضوع سخن مى گوييم:

مبحث زبان دين و ارتباط آن با اين نظريه كه نظر و برداشت افراد از دين مطلق نيست، از آنجا ناشى شد كه
طى چند قرن اخير، در اروپا، در فلسفه دين و كلام جديد بحث جديدى تحت اين عنوان مطرح شد كه آيا زبان
دين واقع نماست و يا زبان دين سمبليك، رمزى و زبان اسطوره است.

توضيح اين كه:

انسانها گاهى در مقام
تفاهم با يكديگر، چه در محاورات شفاهى و عرفى و ساده و چه در محاورات علمى و فلسفى، الفاظ و تركيبات
را به قصد نشان دادن واقعيت هاى خارجى به كار مى برند. گاهى نظرشان اين است كه افراد را متوجّه يك
واقعيت عينى و خارجى كنند و گاهى در موضوعاتى چون منطق نظرشان اين است كه افراد را متوجه واقعيت هاى
ذهنى كنند.

مثلاً وقتى كسى مى گويد:

«هوا روشن است»

قصد او از به كار بردن اين جمله خبرى و تركيب خاصّ
ادبى اين است كه شنونده را متوجه اين حقيقت كند كه هواى محيط بر وجود آنها روشن است و نيازى به
استفاده از چراغ نيست. بى ترديد اين زبان واقع نماست و عيناً از واقعيّت هاى خارجى حكايت مى كند. شبيه
همين زبان در رياضيات، منطق و فلسفه نيز به كار مى رود.

البته در علوم دقيقه و علوم تجربى اين زبان با
تصرّفاتى كاربرد دارد. بر اين اساس است كه گفته مى شود زبان علم و زبان فلسفه واقع نماست و از واقعيت
هاى خارجى و يا ذهنى حكايت دارند.

اما گاهى الفاظ و تركيبات زبانى به قصد ارائه واقعيت خارجى و يا ذهنى به كار نمى روند و گرچه الفاظ و
تركيبات عيناً همان الفاظ و تركيباتى هستند كه در برخى علوم و ساحت ها واقع را نشان مى دهند، اما در
زمينه هايى گوينده و نويسنده نمى خواهد از طريق آنها واقع را نشان دهد.

مثل زبان اسطوره و افسانه كه
به هيچ وجه درصدد ارائه واقع نيست و از اين رو گفته مى شود چنين زبانى واقع نما نيست. وقتى ما كتابهاى
داستانى مثل كتاب (كليله و دمنه) را مى خوانيم، مى نگريم كه جملات و تركيبات در آنها به گونه اى تنظيم
شده اند كه به هيچ وجه از واقعيت خارجى حكايت نمى كنند.

/ 331