5ـ توجيه منطقى و عقلانى مراتب طولى حكومت اسلامى
در ارتباط با اولويّت حاكميّت معصوم در زمان حضور و دسترسى به ايشان، آنچه ذكر كرديم يك استدلال وبيان عقلانى و متوسطى است كه براى همه مردم قابل پذيرش و دفاع خواهد بود، حتّى اگر آنها از آيات
قرآنى مربوط به حكومت و دلالت آنها اطلاعى هم نداشته باشند، با آنچه عرض كرديم مى توانند از موضع خود
دفاع كنند.اما عمده بحث ما بر سر شناخت نظر و ديدگاه اسلام در ارتباط با زمان غيبت امام معصوم است كه
مردم از وجود ايشان محروم اند و به ايشان دسترسى ندارند، تا از حكومت ايشان بهره ببرند. همچنين
دورانى كه معصوم حضور دارد، اما قدرت هاى ظالم ايشان را از حكومت بر مسلمانان محروم ساخته اند و يا
شرايط اجتماعى به گونه اى نيست كه قدرت در اختيار معصوم قرار گيرد.در اين دو فرض باز ما به دلايل فنّى و آكادميك استناد نمى كنيم، كه فهم آن براى عموم مردم دشوار باشد،
بلكه به يك قاعده عقلايى استناد مى كنيم كه همه مردم به طور طبيعى، در زندگى خود، به آن استناد مى
كنند و آن عبارت است از اين كه: اگر در هر امر مرتبه صد ميسّر نشد، انسان مرتبه نود و نه را برمى گزيند.اگر مرتبه كامل امكان تحصيل نيافت، بايد مرتبه اى را برگزيد كه به مرتبه كامل نزديك تر است. اين
قاعده را مى توان در موارد گوناگون مورد توجه قرار داد. مثلاً براى هر پُست و مقامى ويژگى ها و شرايطى
را در نظر مى گيرند، در اينجا اگر كسى از حدّاكثر شرايط برخوردار است او را برمى گزينند و اگر چنين
فردى يافت نشد، كسى را برمى گزينند كه گرچه از شرايط و ويژگى هاى كمترى برخوردار است، اما بر ديگران
برترى دارد. مثال ديگر:اگر شما دسترسى به پزشكى داريد كه داراى سى سال تجربه پزشكى و برخوردار از
دستاوردهاى جديد دانش پزشكى است و در رشته خود از فراست و روشن بينى خاصّى برخوردار است، اما به كسى
مراجعه كرديد كه دانشجوى پزشكى است و يا تازه مدرك دكترى گرفته و مطبّ باز كرده است و اشتباهى شما را
درمان كرد و در نتيجه نه تنها بيمارى تان درمان نشد، بلكه تشديد نيز گشت; آيا شما در پيشگاه عقل و
عقلا محكوم نيستيد؟آنها به شما خواهند گفت وقتى پزشكى حاذق و با سابقه نزديك خانه شما منزل داشت چرا
به ديگرى مراجعه كردى؟در صورتى عذر شما موجّه است كه براى مراجعه به پزشك حاذق بايد هزينه كلانى صرف
مى كرديد و يا براى مراجعه به پزشك متخصّص بايد به خارج سفر مى كرديد و امكانات كافى در اختيار
نداشتيد، از اين جهت به كسى كه تخصّص كافى ندارد مراجعه كرديد.اما فرض ما صورتى است كه دسترسى به
پزشك حاذق و متخصّص داريد و حتّى هزينه درمان او يا كمتر از هزينه اى است كه ديگران دريافت مى كنند و
يا مساوى با آن است، در اين صورت اگر شما به پزشك تازه كارى مراجعه كرديد و بيمارى تان بدتر شد، در
پيشگاه عقل و عقلا معذور نخواهيد بود و همه شما را ملامت و سرزنش مى كنند.چنانكه گفتيم، قاعده عقلايى فوق در همه امور اجتماعى جارى است و از نظر همه عقلا، اعم از مسلمان و
غير مسلمان، پذيرفته است و مستند آن حكم عقل است و نياز به دليل شرعى ندارد. بر اساس آن قاعده، اگر
شكل ايده آل حكومت اسلامى كه عقلاً نيز برترين شكل حكومت است امكان تحقق نيافت و ما به كسى كه در حدّ
اعلاى علم و تقوا و از نظر مديريّت نيز در عالى ترين مرتبه قرار داشت و داراى ملكه عصمت بود، دسترسى
نداشتيم، در اينجا حكم و داورى عقل چيست؟آيا عقل ما را مختار قرار داده كه هر كارى دلمان خواست
انجام دهيم و هر كه را خواستيم حاكم قرار دهيم؟و يا عقل به ما حكم مى كند كه در صورت محروم بودن از
معصوم و شخص ايده آل براى حكومت، بايد كسى را برگزينيد كه اشبه به اوست و مرتبه صلاحيت او به مرتبه
معصوم نزديك تر است؟اگر مرتبه صد نبود، مرتبه نود و نه را برمى گزينيم و اگر مرتبه نود و نه نبود،
مرتبه نود و هشت را برمى گزينيم و همين طور با محروم ماندن از مرتبه بالاتر به مرتبه فروتر بعد از آن
روى مى آوريم و بتدريج تنزل مى كنيم.نه اين كه وقتى مرتبه صد يافت نشد، درجات فروتر همه يكسان تلقّى
مى شوند و درجه نود و نه با درجه يك مساوى خواهند بود; با اين توجيه كه مطلوب ما فرض ايده آل بود و وقتى
تحقق نيافت، ديگر برايمان تفاوت نمى كند كه چه كسى را برگزينيم! بى شك عقل اين را نمى پذيرد.بنابراين، بر اساس حكم قطعى عقل كه فهم هر عاقلى بر آن گواهى مى دهد، وقتى عملاً تحقق شكل ايده آل
حكومت اسلامى ممكن نبود و دسترسى به معصوم و شخص برخوردار از عالى ترين مراتبْ جهت ولايت و حكومت
مستقيم بر مردم نداشتيم، كسى صلاحيت حكومت بر مسلمانان را دارد كه در برخوردارى از سه شرط اساسى
علم، تقوا و مديريّت، برتر از ديگران و اشبه به معصوم است; يعنى، كسى كه شناخت او به قوانين بيش از
ديگران است، تقوا و عدالتش از ديگران بيشتر است و بيش از ديگران هواها و نفسانيات خود را كنترل مى
كند.همچنين توان مديريّتى و فراست او بيش از ديگران است. اين بيان عقلايى براى هر عاقلى براحتى قابل
فهم و درك است و نيازمند ارائه دلايل پيچيده فقهى و كلامى نيست.
6ـ طرح پاره اى از سؤالات، در باب حكومت اسلامى
البته بجز سؤال از شخصى كه صلاحيت عهده دار شدن حكومت بر مسلمين را دارد، سؤالات ديگرى نيز، در زمينهحكومت اسلامى، مطرح مى گردد كه بايد به آنها نيز پرداخته شود. از جمله اين سؤال كه آيا اسلام كه شرايط
و ويژگى هاى كسى را كه در رأس هرم حكومت قرار مى گيرد معين كرده است، فُرم و شكل خاصّى را براى حكومت
تعيين كرده است يا نه؟يعنى آيا اسلام تنها اين توصيه را دارد كه چه كسى در رأس حكومت قرار گيرد و
بقيه امور و ساختارهاى حكومتى به دلخواه مردم انجام مى پذيرند و يا با تغيير شرايط اجتماعى، شيوه ها
و فرم ها تغيير مى يابد؟سؤال ديگرى كه فنّى تر است و براى كسانى كه با مباحث فقهى و حقوقى آگاهى دارند قابل درك و هضم مى
باشد، عبارت است از اين كه حكومت يك مقوله تأسيسى است و يا امضايى است؟توضيح اين كه يك سلسله از
احكام اسلامى و فقهى تأسيسى هستند و قبل از اين كه سابقه اى در بين مردم داشته باشند، شارع مقدّس هم
خودِ آن احكام را بيان كرده است و هم كيفيّت انجام آنها را.