كسى به فهم خود از اسلام عمل كند و هيچ اصل و محور ثابت و مشخصى وجود نداشته باشد، ما فقط در لفظ،
افراد را به اسلام دعوت مى كنيم. بر اساس اين نگرش، تفاوت نمى كند كه ما مردم را به اسلام دعوت كنيم يا
به مسيحيّت و يا اساساً به بى دينى دعوت كنيم!
4ـ اسلام و اصول و معرفت هاى ثابت
اين فريبكارى و نفاق است كه كسى بگويد من اسلام را قبول دارم، اما فهم ثابتى از اسلام وجود ندارد وهمه اصول آن قابل تغيير و تفسيرهاى مختلف است.در اين صورت، ممكن است از اسلام همان برداشت شود كه از
مسيحيّت مى شود و آن دو با هم فرقى نخواهند داشت و يك مسلمان با يك مسيحى فرقى نخواهد داشت; پس ما نمى
توانيم كه بگوييم فلانى مسلمان هست و يا مسلمان نيست!هر ساختمان با عناصر ثابتى چون پى، ديوار و سقف
بر پا مى گردد و از ويرانه باز شناخته مى شود و نمى توان ادعا كرد كه ساختمان عناصر ثابتى ندارد، نمى
توان گفت كه يك ساختمان اگر پايه و ديوار و سقف داشته باشد ساختمان است و اگر نداشته باشد نيز
ساختمان است.اگر بر روى زمين يا هوا و يا در دريا هم باشد باز ساختمان است و هيچ مشخصه و عناصر ثابتى
ندارد. همچينين اسلام از عناصر مشخص و ثابتى تشكيل يافته است و اگر اصول ثابت و محورى نداشته باشد،
نمى توانيم بگوييم اين مجموعه اسلام است و آن مجموعه اسلام نيست.بنابراين، اگر كسى اسلام را پذيرفت، بايد يك دسته عناصر ثابت را به عنوان اعضاى ثابت آن مجموعه
بپذيرد. البته ممكن است يك مجموعه اعضاء مشكوك و محتمل نيز داشته باشد، يا مجموعه بازى باشد كه
اعضايى به آن اضافه شود و يا از آن كاسته شود، اما معنا ندارد كه يك مجموعه هيچ عضو ثابتى نداشته باشد
و در عين حال به عنوان يك مجموعه مشخّص باقى بماند.دوست و دشمن عناصر محورى و اساسى اسلام را مى شناسند. بجز توحيد، نبوّت و معاد، اسلام امور اساسى
ديگرى نيز دارد كه براى همه حتى منكران خدا شناخته شده اند. به عنوان نمونه، نماز و حج جزو عناصر اصلى
اسلام شناخته مى شوند.همه مردم دنيا مى دانند كه مسلمانان در ايام مخصوصى حج به جا مى آورند، حال آيا
مى شود كسى بگويد اسلامى كه من مى شناسم حج ندارد؟همه مى دانند كه در اسلام نماز وجود دارد، حال اگر
كسى بگويد من اسلام را قبول دارم، ولى بر اساس شناخت من از اسلام نماز از اسلام نيست، چنين كسى يا
اسلام را نشناخته است يا بدروغ خود را مسلمان معرفى مى كند و فريبكار است و با تظاهر به مسلمانى مى
خواهد از مزاياى يك مسلمان محروم نشود و از جامعه اسلامى طرد نگردد; وگرنه حج، نماز و روزه از اعضاى
ثابت اين مجموعه اند و جزو ضروريات دين و مورد قبول همه مسلمانان هستند.آيا اگر كسى اسلام را بشناسد، مى تواند بگويد اسلام قانون جزايى براى جلوگيرى از دزدى ندارد، در
صورتى كه قرآن در آيه: «السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ» [1]بدان صراحت دارد؟و همچنين ساير مواردى كه
نص صريح قرآن بر آنها دلالت دارد. پس ضروريّات اسلام ثابت شده اند و لازم نيست كه ما تازه بنشينيم و
يك به يك آنها را اثبات كنيم. بر اين اساس، اگر ثابت شد اسلامى كه اساس آن قرآن است از طرف خدا آمده
است و حق مى باشد، بايد بپذيريم كه هرچه قرآن مى گويد حق است و قرآن در برگيرنده يك سلسله از امور
ثابت، ضرورى و قطعى است. البته ممكن است از برخى آيات تفسيرهاى مختلفى ارائه شود، اما صرف وجود دو
تفسير مختلف براى آيه اى دلالت نمى كند كه از قرآن هيچ چيز ثابت و قطعى استنباط و استفاده نمى شود و
هر كس هر چه خواست از آن درك مى كند.اگر كسى آشناى به زبان عربى باشد و به قرآن مراجعه كند، يك سلسله مطالب قطعى را از قرآن درك مى كند كه
ربطى به برداشت هاى مختلف انسانها ندارند و تابع پيش فرضها و ذهنيّت هاى پيشين و قوانينى كه ما از
علوم درك مى كنيم نيستند.مثلاً از آيه اى كه فرمان به نماز مى دهد و يا آيه اى كه مى فرمايد دست دزد را
قطع كنيد، كسى كه در زمانى زندگى مى كرد كه به عناصر اربعه و افلاك سبعه معتقد بود همان را مى فهميد
كه امروز كه «نسبيّت انيشتين» مطرح است فهم و استنباط مى شود و نمى توان گفت چون نسبيّت انيشتين مطرح
است معناى آيه تغيير كرده است.ممكن است آيه اى باشد كه كلمات آن بر اساس تحولات لغت و مسائل ديگر به
علومى مرتبط شوند، ولى پاره اى از مطالب وجود دارند كه فهم آنها ربطى به علوم مختلف ندارد و طبعاً
شبهه تغيير هم نخواهد داشت.
[1]ـ مائده/ 38.