6ـ عوامل كاهش دهنده مشاركت هاى مردمى - نظریه سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظریه سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی مصباح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حتّى المقدور مردم خود داوطلبانه در انجام فعاليت هاى اجتماعى حضور داشته باشند و تنها
در حدّ ضرورت دولت دخالت كند. البته سياست گذارى كلان در امور اجتماعى، در همه كشورها، به عهده دولت
است و برنامه ريزى هاى عملى و مراحل گوناگون اجرايى حتّى المقدور به عهده مردم نهاده مى شود.

بى ترديد برداشت فوق از جامعه مدنى، يك اصل استوار اسلامى است كه از آغاز، عنوان جامعه اسلامى، و به
تعبير برخى از مسؤولين محترم مدينة النّبى بر آن نهاده شده است.

ابتدا حكومت و دولت اسلامى همه
فعاليت هاى اجتماعى را عهده دار نمى شد و اين مردم بودند كه اغلب فعاليت هاى اجتماعى را انجام مى
دادند، اما به تدريج و با پيشرفت جامعه و خلق نيازهاى جديد، وضعيّتى پيش آمد كه امكان برآورده ساختن
برخى از نيازمندى ها از سوى افراد عادى ممكن نمى گشت و لازم بود كه دستگاه متشكّلى چون دولت عهده دار
تأمين اين نيازمندى ها شود.

مثلاً براى تأمين روشنايى شهر در سابق با آويختن تعدادى فانوس در كوچه ها
و خيابان ها اين نياز برطرف مى شد و امكان تردّد در شب براى مردم فراهم مى شد. طبيعى است كه آن نياز در
آن سطح توسّط خود مردم نيز برآورده مى شد.

اما امروز با استفاده از برق جهت روشن ساختن فضاى شهر و محل
زندگى مردم، خود مردم نمى توانند آن نياز را تأمين كنند، يا آن نياز به صورت ناقص توسّط مردم تأمين
مى شود و ضرورت دارد كه دولت خود امكانات لازم براى برآورده ساختن اين نياز را فراهم كند.

6ـ عوامل كاهش دهنده مشاركت هاى مردمى

بطور كلّى مى توان به دو عامل كاهش دهنده مشاركت مردم در رفع نيازمندى هاى عمومى اشاره داشت:

عامل
اوّل گسترش روزافزون نيازها و پيچيدگى و تخصّصى شدن فرايند تأمين نيازهاست كه اين امر عملاً مردم را
از تأمين آن نيازهاى اجتماعى محروم مى سازد و در نتيجه وظيفه دولت در جبران خلاهاى موجود سنگين مى
شود. عامل دوّم ضعيف شدن ارزشهاى اخلاقى و دينى و رواج فرهنگ سود پرستانه غربى در بين آنهاست كه موجب
مى شود مردم از زير بار فعاليت هاى اجتماعى خداپسندانه و رفع نيازهاى ديگران شانه خالى كنند.

فرهنگ
غربى مبتنى بر سودپرستى و فردگرايى و مسؤوليت گريزى است كه پس از رنسانس در غرب گسترش يافت و رفته
رفته موج آن به كشورهاى اسلامى نيز نفوذ كرد و انگيزه هاى معنوى و اخلاقى مسلمانان را نيز سست كرد.

انسان را از انديشيدن به ديگران و دستگيرى از نيازمندان باز داشت و حسّ بى تفاوت بودن در برابر همنوع
را در انسان زنده كرد. اين فرهنگ فرد را وا مى دارد كه از پذيرش مسؤوليت هاى اجتماعى شانه خالى كند و
تنها به منافع و لذّت هاى خويش بپردازد.

اين فرهنگ در تقابل كامل با فرهنگ اسلامى است كه قرنها در بين
مردم ما رواج داشته است و آنها را وامى داشت كه به منافع جامعه و خدمت به خلق نيز بينديشند.

بى توجهى به سنّت ها و ارزشهاى اسلامى و نفوذ فرهنگ غربى، در سالهاى اخير، باعث شده كه از اقبال به
سنّت حسنه وقف كاسته شود و ميزان ساختمانها و زمينهايى كه وقف مى شود، نسبت به سابق، خيلى كم شده است.

همين طور از ساير كارهاى عام المنفعه و داوطلبانه كاسته شده است و روح مدنيّتى كه در جامعه اسلامى
وجود داشت ضعيف گشته و در نتيجه، تكليف دولت مضاعف و بار او سنگين تر شده است. اگر به بركت انقلاب
اسلامى دوباره ارزشهاى انسانى و اسلامى در جامعه زنده شود و مردم به مسؤوليت هاى اخلاقى و دينى و
معنوى شان توجه يابند و اقدام به كارهاى خير عام المنفعه كنند، از بار دولت كاسته مى شود و دولت مى
تواند از وظايف خود بكاهد و پاره اى از مسؤوليت هاى خود را به مردم بسپارد; اين امر به يك معنا بازگشت
به جامعه مدنى اسلامى است.

7ـ جايگاه جامعه مدنى در اسلام

باز تأكيد مى كنم، جامعه مدنى به اين معنا ريشه در اسلام و دعوت انبياء دارد و ما بر اثر دور شدن از
اسلام از آن دور شده ايم و اكنون به بركت اسلام بايد به آن روى آوريم.

پس نبايد غربى ها بر ما منّت
بگذارند كه جامعه مدنى را براى ما به ارمغان آورده اند و اكنون مى خواهند ما را به سوى تأسيس جامعه
مدنى راهنمايى و هدايت كنند و اين ما هستيم كه بر آنها منّت مى گذاريم كه دردوران اوجگيرى تمدّن
اسلامى بخشى از جوامغ غربى نيمه وحشى بودند و فرهنگ و تمدّن اسلامى رفته رفته آنها را متمدّن كرد و
آنها جامعه مدنى را از اسلام فرا گرفتند.

/ 331