3ـ مطلق نبودن آزادى و ردّ شبهه تقدّم آن بر دين - نظریه سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظریه سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی مصباح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نظير واژه آزادى واژه «دموكراسى» است كه يك واژه غربى است و گاهى به «مردم سالارى» و گاهى به «حكومت

و يا حاكميّت مردم» تعريف مى شود. اما باز معناى دقيق و مشخصى از آن ارائه نشده است.

مشخص نيست كه آيا
دموكراسى يك نوع حكومت است؟

يا نوعى روش در رفتار اجتماعى است؟

آيا به حوزه حكومت و مسائل سياسى
ارتباط دارد يا به حوزه جامعه شناسى يا مديريّت؟

در اين خصوص بحثهاى زيادى وجود دارد. بعلاوه، ترجمه
چنين واژگانى از زبانى به زبان ديگر بر ابهام و مشكل مى افزايد.

همچنين واژه «ليبراليسم» كه سابقاً «آزادى خواهى» ترجمه مى شد و آزادى خواهى، به تبع واژه آزادى، از
جاذبيّت و قداست و مطلوبيّت ويژه اى برخوردار بود و بر اين اساس در دهه هاى آخر حكومت پهلوى احزابى
به نام «احزاب آزادى خواه» شكل گرفتند.

پس با توجه به ابهامهايى كه در اين گونه مفاهيم انتزاعى وجود دارد، بحث مشكل مى شود; چون با وجود اين
ابهامات، مفاهيم لغزنده مى شوند و نمى توان بطور قطع بيان كرد كه حد معنا اين است و ديگر تغيير نمى
كند. اين گونه مفاهيم كشدار هستند و حد و مرز مشخصى ندارند و قبض و بسط پيدا مى كنند; طبيعى است كه اين
مشكلات باعث مى گردد كه بحث دچار پيچيدگى و ابهام گردد.

حال با توجه به اين مشكلات و ابهامات و تفاوت برداشت و نگرش از آزادى - تا آنجا كه در حدود دويست تعريف
براى آن برشمرده اند ـ اگر در بررسى آزادى از ديدگاه اسلام، بخواهيم هر يك از تعاريف را جداگانه با
اسلام مقايسه كنيم، چنين كارى در محيطهاى آكادميك دشوار و پيچيده است، تا چه رسد به يك بحث عمومى كه
براى اقشار گوناگون مطرح شود.

بناچار بايد بحث را به شيوه كاربردى و تطبيقى پيش برد و بنگريم كه
طرفداران آزادى چه معنا و مفهومى از آن در ذهن دارند؟

و از آزادى چه مى خواهند؟

آنگاه ببينيم آنچه
آنها مى خواهند با اسلام سازگار است يا خير. آنان كه به دنبال آزادى هستند و از آن حمايت مى كنند و
مدعى مى شوند كه در اين كشور آزادى وجود ندارد، چه معنايى را از آزادى اراده مى كنند؟

آيا مطبوعات
آزاد نيستند؟

يا افراد آزادى فردى ندارند؟

يا آزادى سياسى، اجتماعى و اقتصادى ندارند؟

و يا آزادى
بيان ندارند؟

اساساً بايد ديد آن مدّعيان در چه حالت و چه صورت مردم را آزاد مى دانند؟

اگر مقدارى روى مصاديق بحث كنيم، امكان دارد كه به نتيجه روشنى برسيم، زيرا حداقل مى دانيم طرف
مقابل چه مى گويد و چه مى خواهد و در اين صورت، در زمينه بحث و گفتگو جوّ مبهم و تيرهوتارى وجود
نخواهد داشت تا كسانى بتوانند از آن سوء استفاده كنند.

3ـ مطلق نبودن آزادى و ردّ شبهه تقدّم آن بر دين

معمولا افراد فريبكار و مغرض از مفاهيم انتزاعى و لغزنده اى چون «آزادى» به نفع اغراض خود سوء
استفاده مى كنند، طورى آن را ذكر مى كنند كه مخاطب به شكلى مى فهمد، ولى قصد اصلى اين افراد دقيقاً
چيز ديگرى است و با بيان كلمات فريبنده و با روشهاى مغالطه آميز اغراض سوء خود را تلقين مى كنند.

براى
مثال، در بحثها، سخنرانى ها و مقالات برخى از مجلاّت و روزنامه ها اين سؤال را مطرح كرده اند كه آيا
دين بر آزادى مقدّم است و يا آزادى بر دين؟

آيا اصلْ آزادى است و دين تابعى از آزادى است، يا اصلْ دين
است و آزادى تابعى از دين است؟

بى ترديد، اين سؤال به نظر مى رسد كه سؤالى علمى است و فهم اين كه دين اصل است يا آزادىْ جاذبه بسيارى
دارد.

اما در مقام بحث اگر بگوييم دين اصل است، مى گويند:

تا كسى آزاد نباشد چگونه دينى را انتخاب مى
كند؟

زيرا بايد آزاد باشد تا دين را بپذيرد; پس معلوم مى شود كه آزادى بر دين مقدّم است. آنگاه نتيجه
مى گيرند كه دين نمى تواند آزادى را محدود كند، چون آزادى پدر دين است و بر آن تقدّم دارد!

پس انسان هر
كارى را مى تواند انجام دهد و به هر صورتى كه خواست مى تواند بينديشد!

چنانكه مى نگريد، اين استدلال
مغالطه آميز بظاهر موجّه به نظر مى رسد; زيرا اگر كسى آزاد نباشد، چگونه مى تواند اسلام را بپذيرد. او
بايد آزاد باشد تا اسلام را بپذيرد; پس معلوم مى شود كه آزادى بر دين مقدّم است و اساس آن است و به دين
اعتبار مى بخشد و اساساً علت وجودى دين است.

در اين حالت، دين ديگر نمى تواند عامل زاينده و سازنده
خودش را از بين ببرد و يا محدود كند. در نهايت، نتيجه مى گيرند كه در هر محيط دينى هر فردى نهايت آزادى
را خواهد داشت!

عده اى ديگر استدلال مى كنند كه وقتى انسان آفريده مى شود برده نيست، بلكه آزاد است; پس بايد در زندگى
نيز آزاد باشد. همچنين استدلال مى كنند كه داشتن اختيار و اراده آزاد يك ارزش بى همتاست.

/ 331