6ـ غرب و رفع تعارض علم و دين - نظریه سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نظریه سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی مصباح

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

6ـ غرب و رفع تعارض علم و دين

براى رفع تعارض علم و دين متديّنين غربى با تشكيك در حوزه قلمرو دين راه حلى ارائه دادند و اين شبهه
را مطرح ساختند كه اساساً حوزه دين از حوزه علوم و فلسفه جداست.

اين كه ما گاهى مى گوييم فلان ارزش
فلسفى، ارزش اخلاقى و يا ارزشى انسانى با دين سازگار است يا سازگار نيست، بنابر فرضى است كه هر دو در
يك نقطه تلاقى كنند; چون وقتى دو خط فرض كنيم كه يكى مايل به ديگرى است، در نقطه اى آن دو خط همديگر را
قطع مى كنند. اما اگر دو خط موازى باشند، هيچ گاه باهم تلاقى نمى كنند و تعارضى نخواهند داشت; چون هر
يك از دو خط به هدفى منتهى مى شود كه مستقل از هدف خط ديگر است.

در تبيين و توجيه رابطه علم و دين گفته اند كه بايد بين دين و علم، دين و فلسفه، دين و عقل و دين و
ارزشهاى اخلاقى آشتى برقرار كرد و دو جهت و دو حوزه مستقل را براى آنها ترسيم كرد; يعنى، حوزه دين از
حوزه علوم ديگر جداست و حوزه دين ارتباط با خداست و آنچه از اين ارتباط ناشى مى شود; از قبيل نيايش،
نماز، دعا و يك سلسله مسائل كاملاً شخصى كه هيچ ربطى به ديگران ندارد.

در اين حوزه، نه علم دخالتى
دارد و نه فلسفه و نه هيچ عامل ديگرى; اينجا فقط مربوط به دل است. اگر چيز ديگرى در اين حوزه با دين
شريك باشد، آن عرفان است; چون دين وعرفان از يك مقوله هستند و تقريباً از يك آبشخور برخوردارند.

پس
علم، فلسفه وتعقل ربطى به قلمرو دين ندارند; بلكه قلمرو اين سه نيز از يكديگر جداست و هر يك ابزار خاص
خود را دارند.

اما در حوزه اخلاق، آن ارزشها و بايدها و نبايدهايى كه در حوزه رابطه با خداست، مثل اين كه آيا بايد
نماز خواند يا نه؟

مربوط به دين است و در اين قلمرو با علم تعارضى ندارد. اما اگر بايد و نبايدها
مربوط به زندگى اجتماعى انسان شد، مثل اين كه در مورد دزد مطرح مى شود كه چگونه بايد با او برخورد
كرد؟

آيا بايد او را مجازات كرد يا خير؟

آيا بايد خائن و هر كسى را كه مرتكب جنايتى مى شود مجازات كرد
يا خير؟

در اين خصوص مى گويند:

هر كسى كه جرم و جنايتى مرتكب مى شود بيمار است و بايد معالجه شود و
لازم است كه با نرمى و ملاطفت و در جاى مناسبى به معالجه او پرداخت و از او مراقبت و پرستارى كرد تا
دست از جنايت بردارد!

ما در هيچ كجاى دنيا و در هيچ كشورى سراغ نداريم كه با جانى و بزهكار به مانند بيمار برخورد كنند و او
را مجازات نكنند; اما در مقام ارائه تئورى مى گويند: جانى را نبايد مجازات كرد و اساساً مجازات
متناسب با انسان و سازگار با كرامت انسانى نيست و به عنوان يك اصل كلّى مطرح مى كنند كه انسان ولو
بدترين جنايت ها را مرتكب شود، مطلقا نبايد مجازات شود، زيرا اين نوع برخورد مخالف شأن و مرتبه
انسان است.

در برابر اين گرايش، ما مسلمانان معتقديم كه دين در همه امور و شؤون زندگى دخالت مى كند و
قانون ارائه كرده است; مثلاً در مورد دزد مى فرمايد:

«وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا
أَيْدِيهُمَا...» [1]

كسانى كه مسائل اجتماعى را از حوزه دين جدا كرده اند، مى گويند دين حق ندارد كه در اين عرصه ها دخالت
كند. دين تنها مى تواند بگويد نماز بخوانيد و يا چگونه با خداوند نيايش كنيد; اما اين كه با يك
جنايتكار چگونه بايد برخورد كرد ربطى به دين ندارد.

مسلماً در اين موارد علم تجربى نيز دخالت ندارد،
چون دستاورد علم تجربى يك سلسله از توصيفاتى است كه روابط عينى پديده ها را بيان مى كند. به عبارت
ديگر، علم «هست ها» را بيان مى كند و نمى تواند «بايدها و نبايدها» را تعيين كند و احكام ارزشى از علم
بر نمى آيد.

پس در زمينه ارزشهاى اخلاقى و اجتماعى، اعم از قوانين حقوقى، مدنى، كيفرى و مباحث خالص
اخلاقى كه در آنها بايد و نبايدهاى ارزشى مطرح مى شوند، نه دين دخالت دارد و نه علم به معناى «ساينس»
و علم مصطلح در علوم تجربى.


[1]ـ مائده/ 38.

/ 331