8ـ دين و قانون محدوده كننده آزادى
آزادى نمى تواند فوق قانون باشد، كسانى كه مى گويند آزادى فوق دين و فوق قانون است، جواب بدهند كهاصلاً دين و قانون براى چيست؟ماهيّت قانون چيست؟مگر قانون غير از اين است كه دستور مى دهد برنامه
اى را در يك چارچوب خاص اجرا كنيد، فلان كار را انجام بدهيد يا ندهيد؟ناچارم كه برخى از مطالب گذشته
را يادآورى كنم: هر قانونى تصريحاً يا تلويحاً مى گويد رفتارها بايد محدود شود و در چارچوب خاصى
انجام پذيرد. پس اصلاً شأن قانون محدود كردن آزادى است. اگر قانون و دين اجازه محدود كردن آزادى را
نداشته باشند وجودشان لغو است.دين از آن جهت كه مشتمل بر قوانين اجتماعى و سياسى است، رفتارهاى
اجتماعى و سياسى انسان را كاناليزه و محدود مى كند و حكم مى كند كه آن رفتارها در چارچوب خاص خود
انجام پذيرند; اگر دين معنايش غير از اين باشد، وجودش براى چيست؟اگر دين براى اين آمده است كه هر كس به هر طريقى مى خواهد رفتار كند، پس شأن دين چيست؟و جايگاه دين
كجاست؟وجود دين و قانون معناى ديگرى جز محدود كردن آزادى هاى انسان ندارد. پس اين كه گفته مى شود
آزادى فوق دين است و فوق قانون است، سخنى گزاف است. بله ممكن است كسانى به نام دين بخواهند از آزادى
هاى مشروع مردم جلوگيرى كنند و آنچه را كه خدا حلال كرده است، به واسطه خرافات و عادت هاى قومى،
تحريم كنند. چنانكه متأسفانه هنوز هم در گوشه و كنار كشور ما بعضى اقوام و عشاير هستند كه بعضى از
حلالهاى خدا را حرام مى كنند و هنوز در فرهنگ جامعه كنونى ما هم بعضى از حلالهاى خدا زشت تلقّى مى
شود، كه اگر چنين نبود در جامعه از بسيارى مفاسد جنسى جلوگيرى مى شد.اميرالمؤمنين(عليه السلام)
فرمود:«لو لا ما سبق من ابن الخطّاب فى المتعة، ما زنا الاّ شقى» [1]اگر نبود نهى و جلوگيرى عمر از متعه بجز انسان شقاوت مند كس ديگرى زنا نمى كرد.متأسفانه در فرهنگ ما هنوز هم اين حلال خدا كه كليد حلّ بسيارى از مشكلات است زشت تلقّى مى شود. بله
اگر كسانى به نام دين بخواهند حرامهاى خدا را حلال كنند، اين هم كار زشتى است; نه تنها زشت بلكه حرام
و نوعى بدعت است.چنانكه عكس آن هم صادق است و حرام كردن حلالها هم بدعت است:«انّ اللّه يحبّ ان يؤخذ برخصه كما يحبّ ان يؤخذ بعزائمه» [2]خداوند دوست مى دارد كه مردم از مباحات و حلالها بهره برند، همان طور كه دوست مى دارد واجبات را
انجام دهند و محرمات را ترك كنند.پس كسانى حق ندارند به نام دين يا به نام قوميّت ها يا عصبيّت هاى محلى، قومى و عشيره اى بعضى از
حلالهاى خدا را حرام كنند و اين چنين محدود كردن آزادى ها حرام و بدعت است و هيچ كس با آن موافق نيست.اما گر منظور از آزادى ها، آزادى هاى نامشروع است، طبعاً كسى انتظار ندارد كه دين با آزادى هاى
نامشروع هم مخالفت نكند!حاصل اين كه آزادى ها از دو حال خارج نيستند:يا مشروع اند يا نامشروع؟اگر
مشروع باشند، دين و قانون آنها را تجويز كرده است و مخالف با آنها نيست و ديگر جا ندارد گفته شود كه
دين و قانون حقّ ندارند آزادى هاى مشروع را از جامعه بگيرند.اگر دينى اجازه داده، چگونه مى تواند
بگويد كارى كه من اجازه داده ام شما انجام ندهيد؟اين خود نوعى تناقض است. اما اگر آزادى اى نامشروع
باشد و دين آن را منع كرده باشد، معنا ندارد كه حق منع كردن آن را نداشته باشد; اين نيز خود نوع ديگرى
تناقض است.
[1]ـ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 253.[2]ـ بحارالانوار، ج 69، ص 360.