سازيم، به مدد كشف قانون ديگرى از طبيعت و به كاربستن آن چنين توفيقى مى يابيم. در حقيقت ما نتوانسته
ايم طبيعت را مقهور قانون خود سازيم، بلكه قانون ديگرى را از طبيعت كشف و از آن استفاده كرده ايم. پس
خروج از قلمرو قوانين تكوينى محال است و زندگى كردن يعنى شناختن و بهره بردن از قوانين تكوينى; همان
قوانينى كه خدا در عالم قرار داده است و خروج از آنها خروج از عبوديّت تكوينى انسان است.بله چنانكه
عرض كرديم انسان در سطح محدودى در درون دايره هايى كه مجموعه قوانين تكوينى تشكيل داده اند امكان
مانور دارد و در ميان قوانين گوناگون علمى و قوانين تكوينى براى انسان فضاهاى محدودى براى گزينش و
اِعمال اختيار وجود دارد كه بتواند از قانون به نفع خود و در مقابله با قانون ديگر استفاده كند و اين
فضاهاى محدود قلمرو اختيار انسان را تشكيل مى دهند.
7ـ قوانين تشريعى و الهى ضامن سعادت و كمال انسان
آيا انسان در محدوده اى كه قدرت انتخاب و اختيار دارد، از نظر ارزشى هر طور بخواهد مى تواند رفتاركند، يا بايد حدود و مرزهايى را رعايت كند؟آيا در اين محدوده نيز قوانينى وجود دارد كه اجراى آنها
بر انسان لازم است؟جواب اين است كه در آن محدوده نيز قوانينى وجود دارد، اما نه از سنخ قوانين
تكوينى; بلكه از سنخ قوانين تشريعى و اعتبارى و يا قوانين ارزشى و به تعبيرى كه قدما از هزاران سال
پيش مطرح كرده اند، قوانينى كه در محدوده عقل عملى هستند ـ در مقابل قوانين واقعى كه در محدوده عقل
نظرى هستند ـ يعنى در آنچه مربوط به رفتار اختيارى انسان است، عقل عملى بايد قضاوت كند.بى شك به كار
بستن قوانين تشريعى كه اجراى آنها در اختيار انسان قرار داده شده موجب دستيابى به مقصد و هدف نهايى;
يعنى، كمال مطلوب است و سرپيچى از آنها موجب سقوط، بلكه پست تر شدن انسان از هر جانورى مى گردد; قرآن
نيز چنين سيرى را تأييد مى كند و مى فرمايد:«لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيم. ثُمَ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ.
إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُون.» [1]ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم. سپس او را به پايين ترين مرحله بازگردانديم. مگر كسانى كه
ايمان آوردند و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى تمام نشدنى است.انسان اوجى دارد كه مى تواند، با استفاده از استعدادهاى بى شمارى كه خدا در
وجود او قرار داده است، به قرب الهى و جوار خدا برسد و همسايه خدا شود; از آن طرف مى تواند با مخالفت و
عصيان بر عليه قوانين الهى تا حدّى سقوط كند كه از هر حيوانى نيز پست تر گردد.پس تبعيّت از قوانين
تشريعى و قوانين اعتبارى و ارزشىْ و به زبان دين:اطاعت خدا و نيز سرپيچى از آن قوانين و مبارزه با
آنها همه در قلمرو و محدوده اختيار انسان است. اگر انسان تبعيّت كرد و آن قوانين را پذيرفت، به تعالى
و آرامش و سلامتى روحى و معنوى مى رسد; در غير اين صورت سقوط مى كند. نظير قوانين و دستورات بهداشتى كه
علم پزشكى به ما توصيه مى كند و رعايت آنها تأمين كننده سلامت ماست و عدم رعايت آنها موجب بيمارى و به
خطر افتادن سلامتى و جان انسان است.حال با توجه به اين كه انسان مختار است به آن دستورات بهداشتى و پزشكى عمل كند و يا عمل نكند، اگر
خواهان سلامتى خويش است و مى خواهد كماكان نيرومند و با نشاط باقى بماند بايد به آن قوانين عمل كند و
اگر نخواست سالم بماند و به بيمارى رضايت داد، آن قوانين را رعايت نمى كند.پس واقعيّت اين است كه
سلامتى بدون رعايت قوانين بهداشتى ميسّر نيست، البته چنين امرى موجب جبر نيست; چون از آن سو رعايت
قوانين بهداشتى و تأمين سلامتى و يا ناديده گرفتن آنها در اختيار خود انسان است و او به اختيار خويش
يا آن قوانين را رعايت مى كند و در نتيجه سالم مى ماند و يا از رعايت آنها سرباز مى زند و خطر و بيمارى
را به جان مى خرد.آنچه درباره تن وجسم گفته شد، درباره روح و روان نيز صادق است و چنانكه تن سلامتى و بيمارى دارد، روح
نيز مى تواند از سلامت و يا بيمارى برخوردار شود.